اصول اندیشه سیاسی آقا نجفی و نـقش وی در جـنبش مشروطیت
او از آنجا که مـیدانست اغـلب مردم اصـفهان طـرفدار مـشروطه هستند با حیله و تـزویر به نام اسلامخواهی جریانی علیه مشروطهخواهی در اصفهان راه انداخت و برای نیل به این هدف از راه رشوه،عـدهای را بـا خود همراه کرد.این جماعت پس از مـشورت در مـسجد فـشارکی مـتحص شـده،خانه خدا را مـرکز فـعالیت خود به نفع دولت استبدادی قرار دادند.در آنجا سفرهای رنگین گستردند و مردم را به یاری دعوت نمودند.تـلگرافهایی هـم بـه نجف و دربار تهران مخابره کردند که در یـکی از آنـها نـوشته بـودند:مـردم اصـفهان کفن در بر کرده و برای نجات اسلام از دست کفار قیام کردهاند.همینکه خبر تحصن این جماعت به گوش آقا نجفی رسید به طلاب حکم کرد که به مـسجد فشارکی رفته آن جماعت را بیرون کنند و صحن و اتاقهای مسجد را هم بشویند و پاک کنند.(192)
1.سیری در حیات علمی آقا نجفی اصفهانی
آیت الله شیخ محمد تقی اصـفهانی مشهور به آقا نجفی در ربیع الثانی 1262 به دنیا آمد.پدرش مرحوم آیت الله حـاج شیخ محمد باقر نـجفی،فـرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی صاحب کتاب هدایت المسترشدین است.مادر آقا نجفی،زمزم بیگم،دختر دوم مرحوم آیت الله سید صدر الدین صدر از علما و مراجع بزرگ بوده است.
آقا نـجفی،سالهای نخستین زندگی را در خاندانی مشهور به علم،تقوا و مجاهدت،سپری کرد و پس از طی مراحل اولیه تحصیل،در 1285 ق رهسپار عتبات عالیات شد.(1)آقا نجفی در دوران تحصیل،افزون بر پدر،از محضر استادان بزرگی بهره برد که در شـکلگیری شـخصیت علمی و معنوی وی نقش مؤثری داشتهاند از جمله:میرزا محمد حسن شیرازی(صاحب فتوای تحریم تنباکو)؛شیخ مهدی آل کاشف الغطا؛شیخ راضی نجفی؛قطب العارفین سید علی آق شوشتری.
دراین میان مـرحوم شـوشتری درتکوین شخصیت آقانجفی بویژه دربعد عرفانی نقش بسزایی داشته است. تلمذ در محضر این استاد را میتوان نقطه عطف حیات روحانی و معنوی آقا نجفی دانست.(2)
درحوزه درس آقا نجفی که از هـنگام وفـات پدر(1301 ق)امامت و تدریس در فقه و اصول را در مسجد شاه آغاز نمود،تا وقت رحلت(1332 ق)عده زیادی از فضلا و مجتهدان شرکت نمودهاند.برخی از آنان عبارتاند از:حاج شیخ محمد ابراهیم کلباسی؛سید احمد حسینی خـوانساری؛حـاج شـیخ اسد الله فاضل بیدآبادی،شیخ اسـد اله گـلپایگانی؛حـاج سید محمد باقر ابطحی حسینی سدهی؛مرحوم آقا سید محمد باقر موسوی،حاج شیخ محمد تقی کرمانی؛ملا محمد جواد صـافی گـلپایگانی؛سـید حسن واعظ فانی یزدی اصفهانی؛شیخ حسین دشـتکی اصـفهانی؛میرزا حسن خان جابری انصاری؛حاج میرزا حسن قدسی؛آقا میر سید حسن روضاتی؛حاج میرزا حسن نحوی مـوسوی؛حـاج شـیخ محمد حسین رشتی قوچانی؛آیت الله العظمی سید حسین بـروجردی؛شیخ محمد رضا حسام الواعظین؛حاج میرزا محمد رضا سلماسی؛آقا شیخ محمد رضا مهدوی قمشهای؛آقا سـید زیـن العـابدین موسوی مطهری واعظ؛آقا سید زین العابدین طباطبایی ابرقویی؛حاج سـید صـدر الدین باطلی کوپالی؛و...
شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره تألیفات و مجلس درس آقا نجفی مینویسد:«له تصانیف کثیره... فـکان مـجلس درسـه مملوا من الافاضل و المحصلین.»(3)(او دارای تألیفات بسیاری است...مجلس درس او پر بود از طلاب و فضلا.)و پس از بـرشمردن تـعدادی از آنـها،از قول آیت الله شیخ محمد رضا نجفی مسجد شاهی، تصانیف وی را متجاوز از صد،شمرده است.بـرخی از کـتابها و جـزوات ایشان بدین شرح است: فقه الامامیه(12 مجلد)؛دلائل الاحکام؛کتاب المتاجر؛ حقایق الاسرار،تفسیر زیـارت جـامعه کبیره؛اسرار الزیاره و برهان الانابه؛العنایات الرضویه؛ دلائل الاصول؛حاشیه اوائل الفرائد،شیخ انصاری؛خـواص الایـات؛خـواص الادعیه؛جامع الاسرار؛اشارات مکنونه؛رساله در اجتهاد و تقلید؛جامع السعادات؛حاشیه بر جامع عـباسی؛ حـسام الشیعه؛شرح برنخبه حاجی کلباسی؛شهاب ثاقب؛العشره در آداب معاشرت؛ فضائلالائمه؛کاشف الاسـرار؛اخـلاق المـؤمنین؛ترجمه توحید صدوق؛ترجمه الفیه؛ترجمه ثواب الاعمال؛ ترجمه جلد اول،14 و 19 بحار الانوار؛افاضات؛انیس الزائریـن،مـفتاح السعادة؛ردیه آقا نجفی بر یهود؛ رساله توضیح المسائل فارسی؛اسرار الاحـکام؛اسـرار الشـریعه؛بحر الحقایق؛ رساله در جبر و تفویض؛رساله در دیات و قصاص؛رساله در عقود؛عقاید الشیعه؛فوائد الامه؛ کـاشف الرمـوز؛مـنتخب الاحکام؛هدایه الطالبین؛هدایه النجاه؛رساله در مواریث؛و...(4)
آقا نجفی در اواخر سال 1330 ق.بـه بـیماری استسقاء مبتلا شد و مدت دو سال در بستر بیماری افتاد اما در تمام این مدت نیز دست از تلاش و فـعالیتهای اجـتماعی خود برنداشت و تا آخرین لحظات در امداد و یاری محرومین و ستمدیدگان کوشید و سرانجام در شـعبان 1132 بـه دیار باقی شتافت.(5)
2.اصول اندیشه سیاسی آقـا نـجفی اصـفهانی 1-2.ولایت الحاکم الفقیه
نظریه ولایت فقیه از دیـرباز تـوسط علمای شیعه مطرح و تا عصر حاضر همچنان مورد بحث و کنکاش قرار داشته اسـت.
ایـن نظریه که دست آورد اندیشه سـیاسی عـلمای تشیع اسـت،بـهطور عـمده از قرن پنجم و توسط فقیه نامدار شـیعه شـیخ مفید(6)،ارائه و پس از او دیدگاه توسط بزرگانی همچون شیخ طوسی(7)،سلار دیلمی(8)،علامه حـلی(9)و...نـظریهپردازی شد و دامنهء آن تا به امـروز ادامه یافت و هریک بـه فـراخور خود چه درباره اصل ثـبوت ولایـت فقیه و چه در محدوده و گستره آن به بحث و فحص نشستند.
آقا نجفی نیز در زمره انـدیشمندانی اسـت که به این بحث بـه صـورت جـدی اهتمام و توجه داشـت و در نـوشتههای فقهی خود بابی بـه ایـن مقوله اختصاص داد و بهطور مفصل و گسترده به همه ابعاد این مسئله پرداخت و با ارائه ادله متعدد،راه هـر نـوع ایراد و خدشهای را بر این مقوله سـد کـرد.
ولایت بـه مـفهوم سـیاسی آن همان زعامت و رهبری سـیاسی است و میتوان ادعا کرد که این نظریه چکیده اندیشه سیاسی یک فقیه و به اعتباری مـبنا و اسـاس فکری او در زمینههای مختلف سیاسی،اجتماعی و فـرهنگی اسـت.در نـتیجه بـهعنوان اولیـن قدم برای شـناسایی انـدیشه و افکار سیاسی علمایی چون آقا نجفی باید نظر و دیدگاه آنها را در این مقوله به دست آورد.
او با اسـتناد بـه بـرخی نصوص روایی ولایت فقها را در امتداد ولایت انـبیا دانـسته مـعتقد اسـت شـعاع ایـن ولایت هر آنچه را که مشمول ولایت انبیا باشد در برمیگیرد مگر آن جایی که به واسطه دلیل شرعی از این قاعده استثنا شده باشد.
«و لا ریب ان الانبیاء کان لهم الولایه عـلی الرعیه مطلقا لا فیما کان حکم الله علی عدمه فینبغی ثبوت هذا المعنی فی العلماء ایضا.»(10)
و باز در جایی دیگر بر این معنا تأکید نموده و میگوید:«و یدل علی کون جریان کل امر مـن امـور المسلمین من نکاحهم و عقودهم و ایقاعاتهم و مرافعاتهم و سائر امورهم من الاخذ و الدفع و غیر ذالک و کل حکم من احکامهم علی ایدی العلماء خرج ما خرج بالدلیل و بقی الباقی تحت القاعده.»(11) توقیع(12) اسـحاق بـن یعقوب کلینی،از جمله نصوصی است که وی از آن بهعنوان شاهدی بر مدعای خود استفاده کرده است.او پس از رد ایرادها و مناقشات مخالفین،در تفسیر حوادث واقعه،از مسائل جنجالی و بـحث بـرانگیز این مبحث،مینویسد:«فان المـراد بـالحوادث مطلق الامور التی لا بد من الرجوع فیها عرفا او عقلا او شرعا الی الرئیس...(13)
او پس از بیان دلایل متعدد در مخالفت با دیدگاهی که حوادث واقعه را تنها با امور شـرعی مـرتبط میداند میافزاید:«و ثالثا:بـان وجـوب الرجوع فی المسائل الشرعیه الی العلماء الذی هو من بدیهیات الاسلام من السلف الی الخلف مما لم یک یخفی علی مثل اسحق بن یعقوب حتی یکتبه فی عداد مسائل اشکلت علیه بخلاف وجـوب الرجـوع فی المصالح العامه الی رأی احد و نظره فانه یحتمل ان یکون الامام علیه السلام قد و کله فی غیبته ای شخص او اشخاص من ثقاته فی ذالک الزمان...»(14)
نکته اینکه از نگاه او ولایت فقیه و تصدی امور عامه،مـنصبی اسـت شرعی و بـه نیابت از منصب امام معصوم علیه السلام،نه صرفا وظیفهای شرعی آن هم در حد کفایت که به محض عـهدهدار شدن دیگری از گردن فقیه ساقط میشود.
او در مطلبی ذیل مقبوله ابن حـنظله(15)،تـصریح مـیکند که:«الخامس ما یستفاد من جعله حاکما کما فی مقبوله ابن حنظله الظاهر فی کونه کسائر الحـکام المـنصوبه فی زمان النبی صلی الله علیه و آله و الصحابه فی الزام الناس بارجاع الامور المـذکوره الیـه و الانـتها فیها الی نظره بل المتبادر عرفا من نصب السلطان حاکما فی وجوب الرجوع فی الامور العـامه المطلوبه للسلطان الیه.»(16)
و در جایی دیگر با استناد به بخشی از توقیع مینویسد:«ثانیا:بـان التعلیل بکونهم حجتی عـلیکم و انـا حجهء الله انما یناسب الامور التی یکون المرجع فیها هو الرأی و النظر فکان هذا منصب ولاهء الامام علیه السلام من قبل نفسه لا انه واجب من قبل الله سبحانه علی الفقیه بعد غیبه الامـام علیه السلام و الا کان المناسب ان یقول انهم حجج الله علیکم کما وصفهم فی مقام اخر بانهم امناء الله علی الحلال و الحرام.»(17)
فقها در اینباره دو نظر دادهاند؛عدهای ولایت فقها را منصبی به نیابت از ائمه دانسته و بـالطبع از نـگاه اینان شعاع مسؤلیت و گستره ولایت فقیه بسیار وسیع و گسترده میباشد.(18)دستهای دیگر تصدی و دخالت فقیه در امور عامه را تنها از باب وظیفه شرعی و در حد کفایت و تنها در اموری میدانند که تحت عنوان حـسبه(19)قـرار بگیرد(20)و در نتیجع دایره و محدوده این تصدی تنگتر میشود بویژه از دید فقهایی که امور حسبه را منحصر در مواردی چون سرپرستی اموال ایتام بیسرپرست و نظایر آن میدانند.
از اینرو آقا نجفی اذن ولی فقیه را در عصر غـیبت هـمانند رضایت و اذن امام معصوم علیه السلام دانسته،اعلام میدارد:«و بالجمله فکل امر یکون متوقفا علی اذن الامام اعتبر فیه اذن الحامن فی ازمنه الغیبه.»(21)بههرحال هر آنچه که اذن امام علیه السـلام در دوران حـضور در آنـ معتبر باشد در زمان غیبت،اذنـ ولی فـقیه در آن مـعتبر است.
او همچنین رأی مشهور فقها را که قائل به انحصار جهاد در عصر حضور هستند،نمیپسندد و لایل ارائه شده از ناحیه آنها را قابل مناقشه میداند و تـنها در صـورتی حـاضر به پذیرش این دیدگاه است که از طرف آنـها اجـماع تامی دال بر ادعایشان ارائه شود.در غیر این صورت وی حتی جهاد ابتدایی در عصر غیبت را با اذن فقیه جامع الشرایط جایز مـیداند.(22)
از دیـدگاه او مـرجعیت فقها در دوران غیبت و نبود معصوم منحصر به بیان احکام و صدور فـتوا نمیشود؛بلکه در آنچه که مربوط به سرنوشت عمومی جامعه است تصدی امور به عهده فقهاست و اگر کسی غـیراز آنـها بـخواهد متصدی چنین اموری شود باید با اذن و اجازه فقیه باشد.
2-2.یکانگی دیـانت و سـیاست
تفکیک ناپذیری دیانت و سیاست از نظر آقا نجفی،امری است مسلم و غیرقابل انکار.آقا نجفی علاوه بـر جـایگاه والای مـعنوی(23)،در امور سیاسی نیز ورود کامل داشت.به حدی که مستر گراهام کنسول انـگلیس در مـورد او گـفته بود:«همانا اگر این مرد(آقا نجفی)در انگلیس بود ما او را وزیر خارجه میساختیم.»(24)
بـا ایـن هـمه هیچ گاه اقدامات سیاسی او جنبه سیاسی کاری پیدا نکرد و همیشه و در همهحال رنگ دینی داشـت.او در اعـلامیههای متعددی که به مناسبت وقایع و رویدادهای مختلف سیاسی همانند مشروطه و نظایر آن صـادر کـرده اسـت به صراحت اعلام میدارد که جهت«اعلای کلمه اسلام و احیای سنن شریعت خیر المـرسلین و ابـطال بدع مبدعین و اعانت مظلومین»قدم در این راه گذاشته«بدون ملاحظه شخصی و اغراض نـفسانی بـه اقـدام و اهتمام در انجام این مقصد مقدس ساعی»است(25)؛و یا وقتی که ماجرای مظلومین بختیاری را در پی میگیرد مـینویسد:«ایـنها فریضه دین و طریقه مسلمانی است و تکلیف شرعی»و ترس این را دارد که اگر بـه تـکلیف خـویش عمل ننماید«در روز قیامت مسؤل»بوده«در آستان ملایک پاسبان صاحب شریعت رو سیاه»باشد.(26)
او،دلیل بازگشتش از نـجف بـه اصـفهان را چنین باز میگوید:«...اینکه مأمورم به برگشت به سوی این بلاد(ایـران)بـرای انجام بعضی از خدمات شرعیه و بیان احکام نبویه...»(27)از اینرو در هیچ شرایطی اخلاق و معنویت را فراموش نکرد و در دورانی کـه بـه تعبیر خودش«امور اعتباریه جان مایه جامعه شده و حقایق در حال فرسایش بـود و نـادانیها بسیار و راستی و صداقت کاستی پذیرفته»به صـدا درمـیآید و اعـلام میدارد که«خدای را خدای را بر مواظبت اخـلاقیات.چـه،آن راه آخرت شما و سکوی رسیدن به معارف است.»(28)در شرایط بحرانی و پر تنشی چون واقعه مـشروطه و در آن جـوی که حرکتهای تند سیاسی در حـمایت از مـشروطیت بسیاری از مـسائل دیـگر را تـحت الشعاع قرار داده بود و افراد بـه چـیزی جز پیشرفت جریان مشروطه فکر نمیکردند،او با صدور اعلامیهای هشت مادهای ضـمن تـوصیههای مهم سیاسی-اجتماعی که ضمن سـفارش عموم به رعایت آنـها،بـر رعایت آبرو و حرمت افراد تـأکید مـیکند و عموم را از ارتکاب کذب و افتراء پرهیز میدهد.
او حتی در زمانی که صولت الدوله با مشروطه خـواهان هـمراه شده بود،انجمن مقدس مـلی اصـفهان را مـجبور کرد که بـه شـکایتهای مردم از اعمال و مظالم صـولت الدوله رسـیدگی کند.(29)نیز هنگامی که پس از پیروزی مشروطه ظل السلطان فرصتطلب رنگ عوض کرد و دم از مشروطهخواهی زد و عـدهء فـراوانی در تهران از او حمایت میکردند و حتی علمای مـوجه و مـتنفذ باتوجه بـه شـرایط سـیاسی روز عزل او را به مصلحت نـمیدانستند و خواستار ابقای وی بودند، آقا نجفی بدون ملاحظه و سیاسی کاری خواستار اخراج او شد و بر این امـر پایـ میفشرد.
اندیشههای آقا نجفی در هر زمـینه ریـشه در مـذهب داشـت و بـرخاسته از متن شریعت بـود.او حـتی حرکتهایی که به ظاهر ارتباط چندانی با امور شرعی نداشت همانند سیاستی که در زمینه مسائل اقـتصادی در آن دوره مـطرح بـود،همچون تکالیف شرعی دانسته با قاطعیت فـتوا مـیدهد کـه«...اقـدام در ایـن عـمل خیر(تأسیس و ترویج شرکت اسلامیه)به منزله جهاد است و عند الله ثواب و اجر عظیم دارد.»(30)و با اقداماتی اینچنین تأکید میکرد که نباید شریعت را منحصر و محدود در یک سری تکالیف و عـبادات ظاهری بنمایند؛بلکه گاه ممکن است یک حرکت اجتماعی از اوجب واجبات باشد.
او برخلاف ادعاهای بیاساس برخی تاریخنویسان(31)هیچ گاه به دنبال مطرح کردن و گسترش قدرت سیاسی خود نبود. به هـمین جـهت با تمام نفوذ و مرجعیت عمومی که به تعبیر مرحوم کربلایی بر همه علمای بزرگ اصفهان مزیت و اختصاص داشت(32)اما در اکثر مواقع به همراه علمای دیگر اعلامیه صادر میکرد و آنـها را بـا خود همراه مینمود.
او نه تنها در تقویت و تثبیت موقعیت همردیفان خود میکوشید؛بلکه در برخی موارد که فرضا تهدیدی متوجه یکی از آنها میشد خود را سـپر بـلای آنها میکرد.چنانچه در برخی مـنابع آمـده است؛در جریان قتل دو نفر بابی که به حکم یکی از علمای اصفهان به نام میرزا ابو القاسم زنجانی،در سال 1320 اتفاق افتاد،آقا نجفی با آنـکه دخـالت مستقیمی در این جریان نـداشت، بـه مرکز عریضه مینویسد که مردم اصفهان و علما در این موضوع بیتقصیرند و«اگر مقصود شخص من است اینک به عزم دار الخلافه بیرون آمده و روز 21 بیرون آمد.»(33)
او در تمامی سالهایی که ریاست مذهبی اصفهان را بـه عـهده داشت بهعنوان عالمی دینی، دخالت در امور اجتماعی و سیاسی مملکت و مردم را وظیفه خود میدانست.
3-2.مقابله با انحرافات فرهنگی
آقا نجفی زمانی پای در عرصه سیاست گذاشت و زعامت حوزه اصفهان را برعهده گرفت که ایـران بـهطور گسترده و هـمهجانبه مورد هجوم فرهنگی،اقتصادی و سیاسی واقع شده بود.اوچون مرزبانی بیدار به مقابله با آن میشتافت و به تـناسب هریک شیوهای خاص در پیش میگرفت و واکنش لازم را از خود بروز میداد.
1-3-2.مقابله بـا جـریان بـهائیت
در زمانی که مشکلات گوناگون فرهنگی گریبانگیر جامعه اسلامی شده بود،دو جریان خطرناک فکری در حال نشو و نمود بـود و اگـر به موقع مهار نمیشد،لطمات جبران ناپذیری بر پیکره فرهنگی و عقیدتی جامعه اسـلامی وارد مـیکرد.اولی جـریان بابیت و بهائیت بود؛و دومی جریان ترویج مسیحیت.
جریان بابیت(34)و فعالیتهای این فرقه به پیش از دوران زعـامت آقا نجفی باز میگشت به گونهای که شیخ محمد باقر اصفهانی(پدر آقا نـجفی)نیز درگیریهای شدیدی بـا ایـن جریان داشت و اگر اقدامات امثال آقا نجفی نبود این جریان به جهت در اختیار داشتن دو عامل مؤثر میتوانست در همهجا گسترش یابد.
عامل اول،وجود آزادیهای غیر اخلاقی و برداشتن برخی قیودات شرعی بود کـه میتوانست انگیزه کافی برای افراد بیبند و بار برای پیوستن به پیروان این فرقه ایجاد نماید.
عامل دوم پشتیبانی و حمایت دول استعماری از این فرقه بود.چرا که در هیمن سالها فرقههای منحرف دیگری چون قـادیانیها و وهـابیت در سرزمینهای دیگر اسلامی به وجود آمد و موجب درهم شکستن وحدت فرهنگی و ایجاد اختلاف در بین مسلمانان گردید.(35)
استعمارگران از این فرقهها حمایت میکردند.(36)شاید یکی از دلایل شدت عمل آقا نجفی در برخورد بـا ایـن فرقه همین باشد؛چنانکه طی نامهای به میرزای آشتیانی ضمن برشمردن مفاسداین فرقه«بابیه را اسباب خرابی ملت و مملکت»میداند.(37)
زمانی که مردم اصفهان به هواداری از آقا نجفی و در اعتراض بـه حـمایت سفارت روسیه از بهاییان،کنسولگری آن کشور را محاصره کرده بودند،آقا نجفی در پیغامی به ظل السلطان تأکید میکند که اگر کنسولهای روس و انگلیس تضمین کتبی دهند که در امور مذهبی و ملی ایران دخـالت نـمیکنند،دسـتور لغو محاصره را خواهد داد.از اینرو بـرای آقـا نـجفی دخالت عوامل بیگانه در جریاناتی اینچنین،آشکار و بدیهی بوده است.
او در مقابله و برخورد با جریان بابیه و بهائیه چندان شدت عمل و پافشاری از خود نـشان داد کـه دولت مـرکزی وی را دوبار از اصفهان تبعید کرد و هربار باتوجه بـه مـدارک موجود،دست بیگانه در تبعیدش دخیل بوده است.تبعید اول در سال 1307 ق به فرمان ناصر الدین شاه اتفاق افتاد که به نـوشته اعـتماد السـلطنه،در پس پرده،عوامل استعمار انگلیس در این کار دخالت داشتهاند.(38)
چنانکه در مـلاقات شاه با آقا نجفی با تغیر او را خطاب قرار داده و میگوید:«برای کشتن هفت نفر بابی،هفت دولت مدعی هـستند.»(39)کـه حـاکی از تحت فشار بودن شاه توسط دولتهای استعماری است.چندی پس از تبعید آقـا نـجفی به تهران،حکومت قصد بازگرداندن وی را داشت که وزیر مختار انگلیس طی نامهای از شاه میخواهد مانع بـازگشت او بـه اصـفهان شود.(40)
در این واقعه،آقا نجفی با تمام فشاری که از ناحیه حکومت مـرکزی در حـق او اعـمال میشد کوتاه نیامد و حتی در مقابل تهدیدهای شخص شاه نیز ایستاد و برای او پیغام فرستاد کـه:«بـه شـاه بگو تقی از توپ خالی شما نمیترسد.»(41)
تبعید دوم آقا نجفی به سال 1320 ق واقع شد کـه عـوامل استعمار روس در آن دخالت داشتند. آیت الله سید محمد تقی خوانساری(42)در اینباره میگوید:«زمانی که آقـا نـجفی در تـهران تبعید بود و مدت توقف ایشان در آنجا زیاد شد،روزی پیغام داده بودند که چرا نمیگذارید مـن بـه شهر خودم اصفهان بازگردم؟صدر اعظم جواب داده بود که مقصر ماها نیستیم روسها مانع ایـن هـستند کـه شما بازگردید!»(43)
بی جهت نیست که کتاب رؤیای صادقه(44)پس از تألیف در ایران،توسط کنسولگری روس به روسـیه فـرستاده شده و در آنجا طبع و بعد در ایران منتشر شد.(45)
در پایان این تذکر دو نکته ضـروری اسـت:
اول آنـکه آقا نجفی در عین حالی که از ناحیه این فرقه احساس خطر بسیار میکرد و بهطور جدی در قـلع و قـمع ایـن جریان میکوشید،ولی دقت داشت در این میان حقی از کسی ضایع نشود و یا بـی گـناهی بر اثر شتابزدگی مورد تعدی واقع شود.اگر کسی را نزد وی متهم به بابیگری مینمودند،تا یـقین بـه انحراف او پیدا نمیکرد دست به اقدامی نمیزد و از اقدامات عجولانه دیگران نیز جـلوگیری مـینمود.از جمله در غائله حاجی حسین و حاجی هادی،مـعروف بـه خـیاط که گرفتاری فراوانی برای علما و اهالی اصـفهان فـراهم نمود،توقیف آن دو را پیش از اثبات قطعی اتهامشان جایز ندانست.(46)
نکته دوم اینکه ایشان در کنار بـرخورد عـملی با این جریان از فعالیتهای عـلمی عـلیه آنها غـافل نـبوده و«بـاریکیهای روند فکری و افکار این فرقه را نـیز جـسورانه و مؤثر طی کتب و فتاوای فقهی، مورد بررسی عقیدتی قرار میداده است.»(47)
ایـستادگیهای وی باعث شد تا در نوشتههای گوناگون کـسانی که تمایلی به ایـن جـریان داشتهاند از هیچ توهین و افترایی نـسبت بـه آقا نجفی کوتاهی نکنند و با تمام توان سعی در مخدوش جلوه دادن چرهر وی در تـاریخ نـمودند.(48)
2-3-2.مقابله با ترویج مسیحیت
دومـین جـریانی کـه درجامعه آن روز در حال گـسترش بـود،ترویج مسیحیت بود کـه بـه صورت حساب شده به وسیله عدهای از مبلغین عیسوی در سال 1320 ق به راه افتاد و حتی کتابی هـم بـه نام«ینابیع الاسلام»توسط یکی از هـمین کـشیشان منتشر شـده،بـهطور مـرتب علمای اسلام را به مـناظره و مباحثه دعوت مینمودند.(49)
این پیشآمد بر دو عالم(آقا نجفی و حاج آقا نور الله)سخت گران آمـد و بـرای چاره جویی در صدد مبارزه و مباحثه بـا آنـها بـرآمدند و از ایـنرو بـا مشورت رکن المـلک شـیرازی داعی الاسلام(50)برای مباحثه با آنان تعیین شد.(51)
سپس انجمنی در محله جلفای اصفهان تشکیل شد،و روزنـامهای هـم بـه نام الاسلام برای بیان مقاصد و طرح مـناظرات دو طـایفه اتـنشار یـافت کـه تـا مدتها در محیطی آزاد و علمی،علمای این دو دین به بحث و احتجاج پرداخته نسخههای این روزنامه حتی به سایر بلاد نیز راه یافته و بحثهای آن مورد استناد سایر مسلمین قرار مـیگرفت.(52)
با دقت در نوع عملکرد و موضعگیری آقا نجفی در مقابل این جریان و مقایسه آن با عملکرد ایشان در مقابل بهائیت به وضوح میتوان به این مطلب پی برد که ایشان به هیچوجه در مقابل مسیحیت و تـرویج آن دسـت به شدت عمل و خشونت نزد و برعکس از همان ابتدای کار بر آن بود تا با شیوهای علمی و منطقی و برپایی جلسات مناظره در فضایی کاملا آزاد و به دور از تشنج جوابگوی آنها باشند،بدون آنـکه حـتی کوچکترین استفادهای از قدرت و نفوذ سیاسی خود در بین اقشار مردم بر ضد آنها بنماید؛اگرچه او با پیروان دیگر ادیان از جمله زرتشتیان و کلیمیان نیز چـنین رفـتار میکرد و حتی در حد توان خـود در جـهت رفع مشکلات آنها نیز میکوشید.(53)رابطه وی با فرق غیر اسلامی بهگونهای حسنه بود که پس از فوت او تمامی اقلیتهیا دینی اصفهان حضور با شکوه و مـستمری در مـراسم عزاداری او داشتند.(54)
2-4.مبارزه اقـتصادی در جـهت نیل به اهداف
2-4-1.ترویج خود کفایی ملّی در واقعه تحریم تنباکو
با بررسی کارنامه سی سال مبارزات آقا نجفی در موضوعات و جریانات مختلف مشخص میشود که اهم اقدامات ایشان در جهت مقابله بـا هـجوم گسترده اقتصادی بیگانگان بوده است. او با تیزبینی منحصر به فردی که داشت زودتر از دیگران به خطرات تسلط اقتصادی اجانب بر بازارهای جوامع اسلامی پی برده و فهمیده بود که نتیجه این تـسلط نـه تنها مـنحصر به ضرر وزیانهای اقتصادی صرف برای جامعه نیست؛بلکه پیامد مهم این جریان تسلط همهجانبه بیگانگان بـر سرنوشت مسلمانان است،چنانکه صراحتا پس از ماجرای تنباکو و پیروزی علما مـیگوید:«اگـر مـا آن اقدام را نمیکردیم امروز مسلمانها در مقابل فرنگیها دست به سینه ایستاده بودند.»(55)
آقا نجفی به همراه برادرشان حـاج آقـا نورالله در جهت مقابله با تسلط و نفوذ اقتصادی دول استعماری دست به اقداماتی زده اسـت کـه شـاید در تاریخ معاصر بینظیر است.اولین اقدام وی واقعه تحریم تنباکو و برخورد با معاهده و قرارداد رژی اسـت و نکته پراهمیت ماجرا در این است که آقا نجفی به دلیل درک بهتر از شرایط روز،پیـش از همه پی به عواقب خـطرناک ایـن قرارداد برده حتی پیش از آنکه میرزای بزرگ حکم به تحریم تنباکو بدهد،ایشان فتوای حرمت استعماری تنباکو را صادر کرد و این حکم از طرف علمای اصفهان مورد تأیید قرار گرفت و مردم هم از آنـ استقبال کردند.(56)
در این میان موقعیت آقا نجفی بهگونهای است که موئیر(مدیر عامل شرکت انگلیسی کمپانی بازرگانی خلیجفارس که در زمان یاد شده نمایندگی رژی را نیز داشت)پیشرفت امور خود را در اصفهان تـنها در گـرو اخراج آقا نجفی از شهر میداند(57)؛و او با آنکه به جد از طرف حکومت مرکزی تحت فشار واقع شد و حتی مورد تهدید شخص شاه قرار گرفت(58)نه تنها از مبارزه پای پس نکشید،بلکه بـا بـه صحنه کشیدن علمای دیگر و تقویت روحیه آنها توانست ضربه بزرگی به شاه و استعمار انگلیس وارد نماید.(59)
2-4-2.تأسیس شرکت اسلامیه
به دنبال واقعه تحریم و نتایجی که از این قیام به دست آمـد ایـن اندیشه در ذهن آقا نجفی و حاج آقا نور الله شکل گرفت که میتوان ابعاد این تحریم را به کالاهای دیگر گسترش داد و با بسیج امکانات داخلی برای تولید اولین قدم را در راه استقلال اقتصادی کـشور بـرداشت.آنـان در نخستین اقدام،تولید منسوجات داخـلی را تـشویق کـردند.این اقدام دو جانبه-یکی مبارزه منفی و تحریم اجناس خارجی و دیگری تلاش برای سازندگی و تولید اجناس داخلی-اساس مبارزه اقتصادی این دو بـرادر را تـشکیل مـیداد.
با حمایتهای بیدریغ آقا نجفی و تلاشهای مستمر حـاج آقـا نور الله و همراهی برخی علما و تجار متدین آن روز جهت تولید اجناس داخلی و بینیازی از اجناس خراجی شرکت اسلامیه به سال 1316 ق تأسیس و تـحریم مـنسوجات فـرنگی و کاربرد اقمشه بافندگان وطنی در قالب شرکت اسلامیه،به تدریج یـک جریان و حرکت عمومی در سراسر کشور میشود.(60)
راز موفقیت شرکت،جلب حمایت همهجانبه مردم از محصولات تولید شده بود.علما درایـن مـیان نـقش مؤثر و تعیینکنندهای در تهییج افکار عموم و جلب حمایت مردم داشتند.(61)
در این مـیان نـقش و سهم آقا نجفی بسیار پر رنگتر بود چنانکه روزنامه ثریا به نقل از حبل المتین مینویسد:«...رؤسای روحـانی مـلت و امـر دولت ایران،معنی وطن و ترقی آن را شناخته و در صدد ارتقاء بدان مدارج عالیه،برآمدهاند.اگـر نـام مـبارک حجت الاسلام آقا نجفی-مد ظله العالی -را سرآغاز تاریخ ترقی ایران قرار دهیم شـایسته و سـزاست...»(62)
ایـن شرکت در سایه حمایت علما و تلاش برخی از تجار متدین و صاحب همت،دارای تشکیلات منظم شـد و در هـمه شهرها و حتی در برخی کشورهای خارجی نیز دفاتری ایجاد کرد و تولیداتش در همهجا پخش شـد بـه حـدی که روزنامهها و نمایندگان انگلیس،رشد آن را شکست بزرگی برای تجارت انگلیس در منطقه خلیجفارس اعلام کـردند.(63)
5-2.اسـتقلال و تمامیت ارضی
استقلالا و تمامیت ارضی ایران از مهمترین مسائل مورد توجه آقا نجفی بـود.وی در جـریان اولتـیماتوم روسیه و در پی آن اشغال برهی اراضی کشور به شیوههای مختلفی چون تحریم اجناس روسیه،تلگرافها و نامههای مـکرر بـه مرکز و تحت فشار قرار دادن آنها و تهییج افکار عمومی دست زد و پیامهای متعدد بـه ولایـات مـختلف و از جمله قم برای تجمع علمای مناطق مختلف در این شهر و تشکیل مجمعی متشکل از آنان جهت اقـدامی مـناسب در رفـع تجاوزات روسیه،ارسال کرد و تا رفع این غائله آرام و قرار نداشت.(64)او در ماجرای اشـغال بـخشی از نواحی غربی کشور توسط نظامیان عثمانی،به همراه علماء و آزادیخواهان اصفهان در صدد مقابله با این جـریان بـرآمد و قاطعانه اعلام کرد:«...هم عهد و قسم میباشیم که در صورت لزوم همه گـونه جـانفشانی نماییم...»(65)با پیگیریهای ممتد و تلگرافهایی که بـرای شـخص سـلطان و شیخ الالسلام ممالک عثمانی فرستاد،(66)سفیر عـثمانی کـه حتی به اعتراضات دولت ایران وقعی نمینهاد،ناچار شد در صدد کسب رضایت خـاطر ایـشان برآید.(67)او استقلال و تمامیت ارضی و حـراست از سـرحدات را«اسباب حـفظ مـوازین اسـلامی»برمیشمرد.(68)
در جایی دیگر به خطر افـتادن اسـتقلال کشور را عین به خطر افتادن اسلام دانسته اولیای امور را که در این امـر تـساهل نمودهاند خارج از دایره اسلام دانسته اسـت.(69)
از اینرو سید جمال الدیـن اسـدآبادی درباره آقا نجفی میگوید:«حـرارتی بـه کلهاش دیدم که در بیسمارک نبود و راستی اگر وزارت ا عظم ایران را داشت چون امیر کـبیر حـفظ حدود مملکت را مینمود که بـیگانه از آن یـک وجـب نبرد.»(70)
6-2.استبداد سـتیزی
اسـتبداد ستیزی و دفاع از حقوق مـظلومین،تـرجیع بند فعالیتهای سیاسی-اجتماعی آقا نجفی است و این موضوع از جمله مشهورات زندگی ایشان اسـت.
او در تـمام سالهای زعامت خویش در اصفهان در مقاطع مـختلف بـا قدرتمندان و زورمـداران حـکومتی و غـیر حکومتی درگیری و کشمکشهای فـراوانی داشته است و به گفته علامه الفت، اقدام و اهتمام بینظیرش در اصلاح مفاسد و انجام مقاصد خلق و دفـاع از حـقوق مظلومین در مقابل ظالمان و پناه دادن آنـها بـه حـد کـمال بـود و دائما در معارضه و جـدال بـا استبداد شاه و حکام و دولت و دولتیان به سر میبرد و تا حد فداکاری و جانفشانی،از جمیع طبقات ملت حـمایت نـموده در حـوادث ناگوار،یگانه پشت و پناه ستمدیدگان و سپر بـلای مـردم مـحسوب مـیشد.(71)
در آن دوره، ظل السلطان،سرآمد مستبدان بود.او علاوه بر آنکه فرزند ارشد ناصر الدین شاه بود از حمایت تام و تمام انگلیسیها نیز برخوردار بود(72)و با داشتن سپاهی بزرگ،حکومت قـدرتمندی را در بخش بزرگی از کشور ترتیب داده بود تا حدی که شاه از او واهمه داشت و در کنار همه اینها از لحاظ ویژگیهای شخصیتی نیز در خشونت و قساوت قلب زبانزد بود.چنانکه مشهور است تاجری که از ظلم و جـور او بـه ناصر الدین شاه پناه آورده بود و با دست خط شاه مبنی بر تأدیه حقوق پامال شدهاش به ظل السلطان مراجعه نمود،در کمال خونسردی دستور میدهد سینه تاجر بینوا را دریـده و قـلب او را بیرون بکشند.(73)
معارضه مستمر آقا نجفی با ظل السلطان حتی نویسندهای چون دولتآبادی را که از انتساب هر کذب و افترایی به آقا نجفی ابا نـداشته و در نـوشته خود همواره او را،متحد ظل السـلطان قـلمداد مینماید،در جایی ناچار به اعتراف میشود که:«(آقا نجفی)مکرر با حکومت ظل السلطان معارضه میکند.»(74)
این درگیریها و کشمکشها ادامه داشت تا آنکه پسـ از سـالها مبارزه در اوایل مشروطه مـردم اصـفهان در قیامی عمومی به رهبری علماء که در رأس آن آقا نجفی و حاج آقا نور الله قرار داشتند توانستند ظل السلطان را از حکومت اصفهان عزل نمایند(75)که در بخش مشروطه به آن خواهیم پرداخت.
خانه آقا نجفی در اصـفهان پنـاهگاه ستمدیدگان بود.در اینباره میتوان به تحصن طولانی مدت جمع کثیری از ستمدیدگان چهار محال بختیاری در منزل آقا نجفی و مسجد شاه(مسجدی در نزدیکی منزل ایشان که آقا نجفی در آنجا اقامه نماز و تـدریس مـیکرد)جهت احـقاق حقوق پای مال شده خود توسط اسفندیار بختیاری(76)اشاره نمود.(77)نیز ماجرای عزل امین السلطان و تکفیر سـپهدار اعظم و مبارزات آقا نجفی بر ضد اقبال الدوله کاشی(حاکم اصفهان در اسـتبداد صـغیر)از ایـن دست است.(78)
پس از مشروطه دوم نیز شیوه و روش آقا نجفی به همین منوال بود و به نوشته الفت،او راهی را که سـی سـال رفته بود ادامه داد و هرکس از هر فرقه و مرامی،مشروطه خواه یا مخالف آن،که مـظلوم واقـع مـیشد به حمایتش برمیخاست و بر این منوال سالهای پایانی عمر خود را نیز بدون آنکه در مرام و مـسلکش تغییری ایجاد شود سپری کرد و در این راستا درگیریهای فراوانی با حکام و مشروطه خـواهان مستبد که عمدتا از سـران بـختیاری بودند،پشت سر گذاشت.(79)
7-2.استعمار ستیزی
از جمله وقایع تلخ و تأثر برانگیز آن دوره،دخالتهای دولتهای استعماری چون روس و انگلیس در سرنوشت این مملکت است.
از آنجا که اصفهان تحت نفوذ فوق العاده آقا نجفی قرار داشـت زمینه برای اینگونه مداخلهگریها نسبت به جاهای دیگر کمتر اتفاق میافتاد چنانکه آقا نجفی دربارهء حادثهای در اصفهان به یکی از مسئولین حکومتی چنین مینویسد:«...گویا خارجه میخواهد در اصفهان هم مثل سایر امـکنه و بـعضی از بلاد در احکام ملت و موازین عدلیه کارگزاران ایران مداخله نماید.آنها را مأیوس فرمایید.این اعمال خارجه در اصفهان امکان برای خارجه نخواهد داشت.»(80)
حضور او در اصفهان عوامل اسعمار را به وحشت انداخته مانع بـزرگی در راه پیـاده شدن اهداف استعماری بود.از اینرو وقتی وزیر مختار انگلیس خبر انقضای مدت تبعید آقا نجفی را میشنود به امین السلطان مینویسد:«...از قراری که از اصفهان شنیدهام آقای نجفی در شرف مراجعت بـه آنـجا است چون ورود مشار الیه در آن محل اسباب ظهور اغتشاش است سکنه اروپایی از این بابت خیلی واهمه نمودهاند به دوستدار اصرار کردند که محترما خاطر منیر ملوکانه را از وجوب سد راه صـدمه و اذیـت مـجدد به اصفهان را به واسطه فـساد و فـتنه انـگیزی این شخص،مستحضر دارد...»(81)
او علی رغم سعه صدر در برخورد با مخالفان بویژه غیر مسلمان،وقتی از یک یهودی مفاسدی سر میزند و از ترس عـقوبت مـتوسل بـه خارجیها میشود و مقامات مسئول نیز از برخورد با او واهـمه داشـتهاند،آقا نجفی با قاطعیت اعلام میدارد:«این یهودی رعیت دولت ایران است.مفسد فی الارض است اگر مفسدی در بلد پیدا شـود تـنبیه او،بـرعهده علمای زمان ما است... خارجه در خانه ایران چه حقی دارنـد که مداخله نمودهاند اگر مسلمانها رعیت ایران هستند،یهودی هم رعیت است.مجملا این یهودی مفسد است.خـانه او مـحل فـساد،مقرر فرمایید درب خانه یهودی را گل بگیرند و مسدود نمایند.یهودی را هم تـنبیه و حـبس فرمایید.این حکم ملت است.خارجه چه حق دارند که در احکام ملت مداخله نمایند حکومت شـرعیه بـا عـرفیه حدود محدود و موازین معینی دارد،نمیدانم چه واقع شده در عالم ملت و حکم عـدالت دیـوانخانه کـه نمیتواندیک نفریهودی وخانه فساد اورا ممنوع وتنبیه ورفع فساد نماید.»(82)
آقا نجفی در هـر شـرایطی و مـوقعیتی تا آنجایی که قدرت و نفوذش اجازه میداد در مقابل اقداماتی از این دست میایستاد چنانکه در مـاههای آخـر عمر و در حالی که در بستر بیماری افتاده بود با استفاده از موقعیت و نفوذ خود مـوجبات بـرکناری یـکی از کارگزاران دولتی را که در حقیقت کارگزار دولت روس در منطقه جلفا بود فراهم کرد که این امر بـرای کـنسول روس بسیار گران آمد و خواستار بازگرداندن فرد مذکور به سمت قبلیاش شد.چـنانکه در ضـمن تـلگرافی که در آن تاریخ از اصفهان به وزارت داخله راجع به اوضاع و احوال منطقه ارسال شده است میخوانیم:«...از طـرف عـموم علمای اصفهان مخصوصا حضرت آیت الله(آقا نجفی)مجدانه مینویسند:حاجی محمد ابـراهیم خـان ظـالم و متعدی است.حکومت جلفا از او منفصل شود حکومت هم به رعایت مقتضیات دیگری رجوع میکند.قـنسولگری نـیز مـجدانه اتصال او را درخواست و مداخله در عمل حکومت مینمایند...»(83)
حکومت اصفهان بر سر دوراهی واقـع شـده بود.از طرفی نمیتوانست با اصرار علماء و در رأس آن آقا نجفی بر انفصال شخص مذکور مخالفت نماید و از طـرفی هـم نمیخواست موجبات آزردگی خاطر کنسول روس را فراهم آورد.از اینرو در نوشتهای بدون آنکه اشارهای بـه عـملکرد سوء این کارگزار بنماید تنها دلیل تـصمیم حـکومت بـر انفصال این شخص را فشار علماء و در رأس هـمه،آقـا نجفی اعلام نمود«...و اما اینکه عمل هذه السنه آنجا به دیگری واگذار شـده،آقـای محمد باقر خان اخوی مـشار الیـه در این بـاب کـاملا آگـاه است که از طرف جناب شریعتمدار مـلاذ الانـام آقای نجفی دامت برکاته و سایر آقایان علماء جدا تغییر ایشان را خواستار شـدند کـه دوستار ناچار بر این اقدام شـدم و الا در صورتی که بروز ایـن مـقدمه نشده بود بدیهی است ایـشان را مـنفصل نمیداشتم.»(84)
حاکم اصفهان نیز در همان ایام به وزارت داخله تلگراف میکند که؛...و محظورات حـکومت را تـصور فرمایید تا چه حد اسـت یـک طـرف آقایان علما جـدا انـفصال او را میخواهند.از طرفی قنسولگری اتـصال او را تـمنا میکند.با حالتی که حق با علما و غالب از حاج مزبور متشکی بودهاند...»(85)
و در پاسخ بـه کـنسول روس مینویسد:«...اما با این حـالت در صـدد خواهم بـود ان شـاء الله وسـیله اسکات و اقناع آقایان را بـا یک نزاکتی فراهم و در ظرف سه و چهار ماه دیگر به خود ایشان مرجوع دارم.»(86)
ولی از آنجایی کـه عـلماء و بالاخص آقا نجفی به شدت پیـگیر مـاجرا و مـانع از بـازگرداندن فـرد مزبور به سـمت قـبلیاش بودند صمصام السلطنه،حاکم اصفهان،نتوانست به وعده خودعمل نموده شخص موردنظر را به حکومت جـلفا بـاز گـرداند و از طرفی کنسول هم دست بردار نبود و طـی مـراسلات مـتعددی کـه بـرای حـاکم اصفهان میفرستاد برخواسته خویش پا فشاری میکرد.
در نهایت صممام السلطنه طی مراسلهای به تاریخ 8 جمادی الاول 1332 با ضمیمه کردن نامه آقا نجفی به نوشته خود و فرستادن آن برای کـنسول به ماجرا پایان داد.
فدایت شوم!مراسله شریف در موضوع عمل جلفا وصول داده استحضار حاصل شد.هرچند قبلا زحمت افزا شده نیز جوابا با کمال احترام مزاحم است که در این بـاب بـه واسطه محظورات فوق العاده نسبت به تأکید آقایان علماء خصوصا جناب ملاذ الانام آقای نجفی مجبور به انفصال آقای حاجی محمد ابراهیم خان شدم.و برای تکمیل استحضار جنابعالی یـک طـغراء مرقومه جناب معزی الیه را جوفا میفرستم که ملاحظه فرموده اعاده دهید.و بر خاطر شریف واضح شود که در این باب حالت اجباری داشتهام.و الا بـا عـوالم دوستی البته همه نوع رعـایت مـینمود.ضمنا وقت را مغتنم دانسته مراتب دوستی را تجدید مینماید.نجفقلی(87)
صمصام السلطنه در گزارشی از این ماجرا به وزارت داخله اذعان میکند که پس از آنکه دست خط آقا نـجفی را بـرای کنسول فرستاده است،کـنسول کـوتاه آمده و دیگر دنباله ماجرا را نمیگیرد.
...بههرحال بعد از آنکه مراسله جناب ملاذ الانام آقای آیت الله آقا نجفی فرستاده شد دیگر ساکت و مراسله مزبوره را هم اعاده ندادند.نجفقلی(88)
در سال 1329 وقتی خبر اشـغال بـرخی مناطق مرزی به دست روسها به اصفهان رسید، آقا نجفی به سرعت دست به کار شد و با تهییج افکار عمومی و حضور در تلگراف خانه و فرستادن تلگراف به مناطق مختلف کشور،بـا تـمام توان سـعی در دفع این تجاوزات و ایجاد روحیه مبارزه و مقابله با تجاوزگران روس در بین دولتمردان و تودههای مردمی کرد.
روزنامه زایندهرود در ایـنباره مینویسد:«آیت الله آقا نجفی از تاریخ حدوث این واقعه آنی راحت نـبوده در حـال انـفراد و جمیعت در وقت صحت و کسالت،همه موقع برای مسلمانان خدمت میفرموده،اغلب اوقات در تلگراف خانه حاضر و به مـخابره تـلگرافات به مراکز لازمه که بیشتر آنها به خط خود ایشان است آنچه راجـه بـه خـیر اسلام است مضایقه نفرمودهاند»(89)
آقا نجفی برای آنکه تلاشهاش هرچه زودتر به ثمر برسد تـصمیم میگیرد با تلگرافهای متعدد و به تمامی ولایات،علما را در قم گرد آورده و با تشکیل مـجمعی از عموم علماء راهی جـهت مـقابله با این واقعه بیابد.
در اینباره روزنامه زایندهرود مینویسد:«...حضرت آیت الله آقا نجفی از سایرین مواضبتشان در حضور تلگراف خانه بیشتر بوده و چنانچه به همه ولایات اطلاع دادهاند مصمم هستند که به طرف بـلده طیبه قم حرکت فرموده و مجمعی از عموم علماء ولایات در تحت آن قبه مطهره تشکیل فرمایند که با مشاوره و اتفاق آراء در جلوگیری از تجاوزات اجانب اقدام فرمایند.»(90)
هم زما آخوند خراسانی هم به میدان آمد و تـوسط بـرخی علما از جمله آقا نجفی فتوای جهاد علیه روسیه صادر کرد.(91)آخوند عزم جدی برای حرکت به سوی ایران را داشت که مرگ مشکوک و نا به هنگام او ضربه سنگینی به جامعه اسـلامی وارد سـاخت.در پی مرگ آخوند، علمای قم برای چارهجویی و رسیدن به راه حلی مناسب برای مقابله با تجاوزات روس در صدد ارتباط هم چه بیشتر با علمای اصفهان بویژه آقا نجفی برآمدند.(92)
آقا نجفی پس از اطـلاع از عـزم تهران برای پذیرش اولتیماتوم روسیه در تلگرافهای متعدد و شدید اللحنی به تهران،قبول اولتیماتوم را محکوم کرد و خواستار برخورد قاطع با اعمال روسیه در مناطق مرزی شد(93)و همچون گذشته مبارزه اقتصادی بـا دولت روس را در پیـش گـرفت و معامله با شعبه بانک اسـتقراض روس را مـنع کـرد و نیز دست به تحریم اجناس روسی زد و رفع این تحریم را منوط به خروج روس از مرزهای اشغالی کرد.(94)
کنسول روسیه از این ماجرا به خـشم آمـد و بـرای آقا نجفی پیام فرستاد که شما چرا دسـت بـه این کار زدهاید و اگر انجمن ولایتی این حکم را صادر نموده مؤاخذه خواهیم نمود.آقا نجفی هم بدون ترس و واهـمه جـواب داد:«مـن بعد،امتعه روس را استعمال نخواهیم کرد مسلمین هم به وظیفه خـود عمل خواهند کرد آسوده باشید.»(95)به گزارش روزنامه زایندهرود فتوای آقا نجفی نقش تاثیر گذاری در روند اقتصادی آن روز داشـته اسـت.(96)
واقـعه اولتیماتوم روس با مشکلات فراوانی که در مقطعی از تاریخ برای ایران به وجـود آورد بـه هر شکل پس از مدتی خاتمه یافت ولی با سیاست بازی برخی،نقش علما نادیده گرفته شد و حتی بـا کـسانی چـون آقا نجفی نیز بدرفتاری کردند.از جمله ملکزاده،غیر منصفانه نوشت:«... ملاها کـه در مـقابل اجـانب تسلیم و مطیع بودند و اعمال نامشروع و زورگوییهای آنها را نادیده میگرفتند و حتی تجاوزاتی که از طرف خـارجیها بـه مـسلمانان میشد با دیده گذشت و اغماض مینگریستند...»(97)
8-2.اندیشه اتحاد اسلامی
توجه به وحدت اسلامی و یـکپارچگی جـامعه مسلمان در مقابل اجانب و استعمارگران از جمله دغدغههای آقا نجفی در آن عصر پر از آشوب و اختلاف بود؛بـویژه،وقـتی کـه بیگانگان با مکر و حلیه سعی در القاء نفاق و ایجاد اختلاف در بین مسلمانان داشتند،ندای اتـحاد سـر داده، مینویسد:«تکمیل اتحاد و مقامات اخوه ما بین مسلمین در این موقع که ابواب خـدعه و مـکر خـارجه مفتوح شده باید تمام مسلمین اتفاق و موافقت و اخوه حقیقتا داشته باشند که خارجه نتوانند القـاء نـفاق نمایند...و بدانند که نفاق و اختلاف موجب ضرر مسلمین و تسلط اجانب است و ایـن اتـفاق را شـکر نعمت است که«لئن شکرتم لأزیدنکم» و باید سعی در اصلاح احوال و دفع شعب اختلاف نموده باشند کـه «انـما المـؤمنیم اخوه فاصلحوا بین اخویکم» و مجدانه در تقویت موازین اسلامیه جانا و مالا و حالا سـعی و کـوشش نمایند «لیکون الدین کله لله» ومساعی جمیله خودرا درنصرت اسلام وحمایت مسلمین معمول دارند که«ان تـنصرالله ینصرکم» تا آنکه به مفاد آیه کریمه «و کان حقا علینا نصر المـؤمنین» مـستفیض شوند.»(98)
آقا نجفی همراه با دیگر عـلمای اصـفهان در تـلگرافی به شیخ الاسلام عثمانی مینویسد:«حکم جـامعه اسـلامیه که از صدر اسلام موجب ارتقاء مسلمانان و مصداق«الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» گردید،در ایـن وقـت که حملات ایتالیا و طرابلس غـرب و روس و انـگلیس بر ایـران مـصداق«سـیعود غریبا»شده،روح اسلام به تشدید روابـط اتـحاد مسلمانان متوجه و ممانعت ملل اسلامیه از این تشبثات اجانب به اتفاق حقیقی مـسلمانان مـترصد،اقدامات شخص مقدس را صمیمانه تمنا داریـم.»(99)
او تمامی موفقیتها و فتوحات بـزرگی را کـه در صدر اسلام نصیب مسلمانان شـده در گـرو اتحاد و برادری و تلاش و مساعی مسلمانان دانسته مینویسد:«در احادیث و تواریخ اسلام تتبع و تدبر و تـفکر نـمایند که از اول اسلام این مسلمانان کـه مـقام اخـوت و اتحاد باهم داشـتند چـگونه در حمایت اسلام کوشیدند و مـساعی جـمیله خود را جانا و مالا در راه حق مصروف داشتند که این فتوحات عظیم و برکات کثیره بر آنـها مـترتب شد و آثار عظیمه آن اهتمامات تـا بـه حال بـلکه تـا آخـر دنیا باقی و برقرار اسـت.»(100)
در اندیشه آقا نجفی،امت اسلامی چونان پیکر واحدی است که هرگاه عصوی به درد آید، اعـضای دیـگر نیز بی قرار شده در جهت رفـع مـشکل و عـلاج درد بـرمیآیند.
«اهـل اسلام باید چـنان مـتحد باشند که هرگاه به یکی از آنها صدمه رسد،پندارند که به خود آنها وارد آمده و در رفع آن بـکوشند و یـک جـهت باشند.»(101)
9-2.مردمگرایی
آن گونه که تاریخ نشان مـیدهد آقـا نـجفی رسـیدگی بـه مـشکلات و گرفتاریهای مردم را تکلیف شرعی خود میدانست و در این راه وقت و بی وقت نمیشناخت و در اختیار مردم بود.استاد جلال الدین همایی نقل میکند:«زمانی آقا نجفی میفرمودند که هـروقت کسی با من کار داشت در هروقت،روز یا شب که باشد مرا خبر کنید.من ساعت 2 بعد از نیمهشب به قصد امتحان این حرف به درب خانه ی آقا رفتم،در زدم و دیدم خود آقا بـا یـک شب کلاه بر سر و یک کیسه پول و یک قلم و کاغذ آمدند دم درب و گفتند:فرزندم این وقت شب چه حاجن داری؟اگر پول میخواهی به تو بدهم و اگر مظلوم شدهای و یا حاجتی داری برایت کاغذ بـنویسم.عـرض نمودم:آقا فقط آمده بودم جویای سلامتی حضرتعالی باشم.»(102)
حمایت از مردم در بیشتر مواقع محور فعالیتهای سیاسی او بود.منزل او همیشه ملجأ و مأوای درماندگان و مـستمندان و خـانوادههای بیسرپرست بود؛چنانچه پس از فوت ایـشان یـکی از پرشورترین عزاداریها مربوط به دویست نفر از اطفال یتیم بود که آن مرحوم در زمان حیات خود زندگی آنها را تأمین میکرد.یتیمان در مراسم عزاداری او با سر و پای بـرهنه و چـشمهای گریان در حرکت بودند و هـمگی مـیگفتند:«ای چرخ چرا بردی؟بابای یتیمان را؟»(103)
علامه محمد باقر القت درباره توجه ویژه آقا نجفی به رفع مشکلات مردم مینویسد:
اقدام و اهتمام بینظیرش در اصلاح مفاسد و انجام مقاصد خلق از مالی تا جانی از هر طـبقه و هـر کیش،نه تنها نسبت به مریدان و مسلمانان،بلکه نسبت به جمیع طوایف و افراد،از خویش و بیگانه،دوست و دشمن،کلیمی،مسیحی،زردشتی و غیره(سوای بهائیان)و هر مظلومی را پناه دادن و در حد کمال از او حـمایت کـردن،دائما در مـعارضه و جدال با استبداد شاه و حکام و دولت و دولتیان بودن،تا حد فداکاری و جان فشانی حمایت از جمیع طبقات ملت نـمودن،در حوادث ناگوار یگانه پشت و پناه ستمدیدگان گردیدن و خود را سپر بلای مـردم سـاختن،جـمله قدم،زبان،مال و جاه خود را وقف بر خدمت خلق داشتن،التزام و آراستگی به این اطوار ستودهء او بـود.( 104)
او دلیـل نفوذ کلمه و اطاعت گروههای مختلف مردمی از ایشان را در گرو این صفت پسندیده میداند.
درگـیری آقـا نـجفی با قدرتمندان بر سر دفاع از حقوق مردم تا آخرین روز حیات او ادامه داشت. ایشان حتی در آخـرین ساعت عمر خود نامههایی در جهت رفع مشکل افراد مختلف به صمصام السلطنه(حـاکم وقت اصفهان)مینوشت کـه بـه نوشته اعلاط در انساب«وقتی این پاکتهای توصیه به صمصام رسید که وی نزدیک خانه آقا نجفی رسیده بود و از خانه صدای شیون و گریه که نشان از فوت آقا نجفی میداد بلند بود با تـحیر بسیار گفت:اگر اوست که مرده پس کیست که این کاغذ را مینویسد.»(105)
حبل المتین طی گزارشی از مراسم هفت ایشان مینویسد:«از روز فوت تاکنون که هفتمین روز رحلت مرحوم آیت الله بود همه روزه از صبح تا شـام هـنگامه غریبی برپا بوده میتوان بهطور اطمینان مدعی شد که از صدر اسلام تاکنون برای هیچ رئیس مذهبی مثل این چند روز عزاداری نشد.میتوان با کمال جرئت اظهار نمود که در تمام سـیصد هـزار جمعیت اصفهان و توابع در این چند روز یک حالت جنونی مشاهده میشود شرح وقایع نوشتنی نیست»(106)
3.آقا نجفی و مشروطه
جریان مشروطه اصفهان در میان تمامی جریانهای مختلف مشروطه طلب در سراسر کشور بـه جـهاتی از جایگاه ویژه و تمایزی آشکار برخوردار است.نکته قابلتوجه آنکه در دوره مشروطه بویژه پس از پیروزی جریان عدالت خانه در اصفهان،همواره با نام حاج آقا نور الله اصفهانی رو به رو میشویم و گویی آقا نجفی بـا ظـهور عـدالت خانه،از صحنه سیاسی خارج شـده یـا از مـخالفان مشروطه گردیده است. اما باید اذعان کرد که اگرچه مشروطه اصفهان ملازم با نام آقا نور الله است ولی باید به زمینهسازی ایـن بـستر نـیز توجه کرد؛چرا که در آن عصر در بسیاری از مناطق از آنـجایی کـه بستر مناسب فرهنگی-سیاسی برای علما مهیا نبود،یا ناچار شدند تن به مشروطه از نوعی که متجددین میخواستند،بـدهند و یـا از در مـخالفت با آن درآمده و یا انزوا اختیار کنند.در صورتی که مـوفقیتهای حاج آقا نور الله در کنار ویژگیهای شخصیتی،علمی و فرهنگی وی،عامل بسیار مهم دیگر همانا وجود بستر مناسب در اصفهان بـود؛و بـاز بـه همین دلیل است که میبینیم«اصفهان تنها شهر و حوزه مشروطه خـواه در ایـران است که علما به صورت عملی ریاست مهمترین نهاد سیاسی شهر،یعنی انجمن مقدس ملی را در دسـت داشـتهاند و تـمامی نهادهای مشروطهخواه و جلوههای مدنی آن را با تفسیر شریعتخواهانه تأسیس نمودهاند.بهعنوان مثال در جـراید اصـفهان،مـا از اختلاف کلمه بین مشروطه و مشروعه و حتی اختلاف کلمه بین آزادی خواهان اثری نمیبینیم»(107)و در یک کـلمه شـاهد بـرپایی حکومت کاملا دینی در اصفهان بودیم.
تبیین این مطلب و اینکه در این میان نقش و سهم آقـا نـجفی در ایجاد بستری اینچنین مناسب به چه حد و میزانی بوده،ریشهیابی و گریزی به گـذشته تـاریخی اصـفهان را میطلبد. از آن زمان که این شهر پایتخت صفویه بود با مهاجرت تعداد فراوانی از دانشمندان بـزرگ در رشـتههای گوناگون علمی به پایتخت،زمینه ارتقای فرهنگی این شهر پدید آمد واین مـرکزیت پیـشزمینه بـسیاری ازحرکتهای بعدی گردید.
عامل دیگری که از لحاظ اهمیت شاید کمتر از عامل قبلی نبوده و بی شـک تـأثیر فراوانی در حوادث و جریانات سیاسی-اجتماعی اصفهان داشته است ظهور عالمانی چون مـرحوم مـحمد بـاقر مجلسی و حجت الاسلام شفتی است که مقتدرانه و با قاطعیت احکام شریعت را به اجرا در آورده و جـلوی مـفاسد گـوناگون فردی و اجتماعی را سد کردند و خاطره خوشی از این اقدامات در حافظه مردم حتی تـا سـالهای بعد از خود بر جای گذاردند.از این جهت بالاخص دوران زعامت سید شفتی بسیار قابلتوجه و پراهمیت اسـت چـرا که«پیش از ورود آن عالم ربانی به اسپهان،از اشرار و الواط و لوطیگری محشری برپا بود،حـکومت و سـلطنت را وقعی نمیگذاشتند...خونهای ناحق بسیار ریخته مـیشد کـه ضـعف امنای دولت قصاص نتوانستند و هرج مرج شـهر و نـواحی را فراگرفته...»(108)و با اقدامات ایشان«ایالتی امن شده و حفظ خون و مان و ناموس برقرار.»
ایـن رونـد در زمان مرحوم محمد باقر اصـفهانی(109)(پدر آقـا نجفی)و بـویژه در دوران زعـامت آقـا نجفی به صورتی جدی و گسترده پیـگیری شـد که در نتیجه این اقدامات مردم اصفهان طعم شیرین اجرای حدود الهی و پیـاده شـدن احکام شرع در ج امعه را چشیدند و احساس کـردند که در سایه اجرای حـدود الهـی و اقدامات علمایی چون آقا نـجفی اسـت که تا حد زیادی جلو ستم و ظلم ظالمانی چون ظل السلطان گرفته مـیشود.
نـویسنده حیات یحیی در اینباره مینویسد کـه آقـا نـجفی در«رسیدن به مـقام پدرش قـانع نیست؛ بلکه میخواهد بـه جـایگاه مجلسی دوم نشسته و در قرن سیزدهم اسلامی،مردم اصفهان را رو به قهقرا برگرداند!»(110)
1-3.آقا نجفی و نهضت عـدالتخانه
پیـش از ورود به موضوع نهضت عدالتخانه،اشارهای هـرچند گـذرا به مـاجرای عـزل امـین السلطان توسط علما و نـقش آقا نجفی در این میان ضروری به نظر میرسد؛چرا که این واقعه بهعنوان نخستین گـام از طـرف علمای تهران جهت اصلاحات بعدی و پیـشزمینهای بـرای قـیامهایی نـظیر نـهضت عدالتخانه از جایگاه خـاصی بـرخوردار بوده،حائز اهمیت است.
پیش از نهضت عدالتخانه در زمانی که آقا نجفی به حالت تبعید در تهران بـه سـر مـیبرد در مبارزه علمای تهران برای عزل امین السـلطان شـرکت کـرد بـه حـدی کـه بنا به نوشته برخی مورخین نقش محوری داشت.«از جمله علمایی که در غیاب شاه یا هنگام سفرش به اروپا در تهران بودند یکی هم آقا نجفی بود که ظاهرا رهـبری این مرحله از مخالفت علما با حکومت را به عهده داشته است.»(111)حضور وی در این میان سلطان عبد الحمید را بر آن داشت تا در تلگرافی به آقا نجفی اعلام کند که هروقت به کمک نـیاز داشـته باشند سلطان دریغ ندارد.(112)
در جریان نهضت عدالتخانه و مهاجرت کبرای علما به قم،آخوند ملا علی اکبر مجتهد قم از طرف علما مأمور شد پیام مهاجرین مبنی بر دعوت آقا نـجفی و عـلمای اصفهان را برای پیوستن به علمای مهاجر به ایشان ابلاغ نماید.
به دنبال رسیدن پیام علمای مهاجر به اصفهان،آقا نجفی و سایرین در تدارک سـفر بـرآمده جهت الحاق به مهاجرین آمـاده حـرکت به سوی قم شد.در پی آن مرحوم ملا علی اکبر در تلگرافی به قم،علمای مهاجر را از وقایع اصفهان مطلع ساخته در صدد کسب تکلیف برآمد. «حضور مبارک حـجج اسـلام دام ظلهم-هشتم وارد شدم.حـضرت آیـت الله آقای نجفی دام ظله و آقای ثقه الاسلام(حاج آقا نور الله)چند روز است با سایر علمای اعلام تدارک حرکت دیدهاند و عازم قم بودند و هستند.مدت مکث حجج اسلام و تکلیف اعلام فـرمایید.مـلا علی اکبر»(113)
اما از آنجا که اخباری مبنی بر عقبنشینی مقامات دولتی و پذیرش خواستههای علما به گوش میرسید حرکت آقا نجفی و سایرین به تعویق افتاد.تا آنکه خبر بازگشت پیروزمندانه و ورود مـهاجرین بـه تهران بـه دیگر شهرها رسید و در نتیجه از التهابی که بر سراسر کشور از جمله اصفهان مستولی شده بود کاسته شد.(114)
امـا از آنجا که احتمال تکرار ماجرایی شبیه واقعه تحصن در عبد العظیم(ع)مـیرفت و اطـمینان چـندانی به قول و قرار حکومت مرکزی نبود،آقا نجفی و حاج آقا نور الله در تلگرافی به علمای تهران ا علام کـردند اگـر آن چنانکه باید مقامات تن به خواستههای علما نداده و ایشان به مقاصد موردنظر خـود نـرسیدهاند،جـهت یاری و پشتیبانی آنها به همراه تمام علمای اصفهان عازم تهران شوند.
خدمت حجج الاسلام مـد الله ظلالهم،قدوم مبار باد،همه اهل اصفهان شاکر،خالصا مشغول چراغان،نتایج مـقاصد اسلامیه اگر تمام نـشده هـمراه تمام علما عازم هستیم.شیخ محمد تقی-شیخ نور الله(115)
1-1-3.آقا نجفی پس از نهضت عدالتخانه
آقا نجفی به صراحت و با قدرت از ادامه این حرکت حمایت میکرد.از جمله در ضمن اعلامیهای که وی و برادرش به هـمراه برخی علمای اصفهان در ذی قعده 1325 صادر کردند، مینویسد:«...به جان و مال و عرض و عمر در این مقصد مقدس و حفظ و حمایت مجلس شورای ملی و انجمن اصفهان حاضر و بدون ملاحظه شخصی و اغراض نفسانی به اقدام و اهـتمام در انـجام این مقصد مقدس ساعی و در تمام مطالب مرقومه تماما ید واحده و لسان واحد باشند.»(116)
نیز در یک اعلامیه هشت مادهای خطاب به مردم،همگی را به رعایت برخی امور مهمه توصیه نموده و حـمایت از مـجلس و حفظ شئونات آن را بر همه لازم و آن را فوزی عظیم و از برکات امام عصر علیه السلام برمیشمارد.(117)
ایشان در جایی به صراحت میگوید:«اگر خونی در راه مشروطه باید ریخته شود،خون من است.»(118) و یا در پی مشکلاتی کـه بـر سر راه مجلس پیشآمده بود اعلام میدارد که«مخالفت با مجلس شورای ملی مخالفت با امام زمان است.»(119)
عنایت عمومی به این فتوا،مسبوق به سابقه است؛چرا که وقـتی بـیست سـال قبل با فتوای آقا نـجفی،تـاجر مـعتبری حاضر میشود تمام ثروت و سرمایه خود را بسوزاند تا امر آقا نجفی را اطاعت کرده باشد؛(120)و نیز کسی که در جریان تنباکو باوجود عـلمای بـزرگی در خـطه اصفهان و با سابقه و سن کم ایشان به تـصریح کـربلایی«از جهت مرجعیت عمومی و قبول عامه مردم آن بلد، مزیت و اختصاص تمام»(121)نسبت به دیگران داشته است،حال در زمان مشروطه و بـا گـذشت ایـن همه سال مشخص است که چه موقعیت و نفوذی در بین مـردم داشته و صدور کلماتی این چنین در تأیید مشروطه به چه مقدار میتوانست در پیشرفت این جریان مؤثر واقع شود.زمـانی بـه اهـمیتصدور فتاوایی اینچنین از فردی چون او پی میبریم که بدانیم در آن عصر هیچ گـروه و جـریانی نمیتوانست چونان علما منشأ اثر باشد؛چرا که در جامعه آن روز،شمار افراد دارای تحصیلات حتی در حد خـواندن و نـوشتن بـسیار کم بود؛به قدری که برخی تعداد با سوادان جامعه را یک در هـزار دانـستهاند(122)و از طـرفی در بین عوام و توده مردم هیچ گروهی چون قشر روحانیت،بویژه علمای صاحب فتوا،نـفوذ و تـأثیر نـداشتهاند؛اگرچه برخی مورخین و پژوهشگران نهضت مشروطه که برای روزنامههای آن عصر و نوشتههای امثال طالبوف، مـراغهای و...سـهم بالایی در بیداری توده مردم و پیشرفت جریان مشروطه قایل شدهاند،اما واقعیت امر غـیراز آنـ اسـت.طالبوف(که نوشتههایش را اینگونه منشأ اثر میدانند)به صراحت میگوید:«ملتی که هنوز از هـزار نـفر یک نفر سواد ندارند»(123)نوشتههای امثال او و یا روزنامههای آن عصر به چه مـقدار مـیتواند در اکـثریت قریب به اتفاق جامعه محروم از خواندن و نوشتن تأثیرگذار باشد.عمده تأثیر اینها را میتوان در قشر خـاصی از تـحصیل کردگان و روشنفکران جامعه دانست که آنها هم آن چنان جایگاهی در میان توده و عـموم مـردم نـداشتهاند که بتوانند در سطح جامعه جریانسازی نموده،منشأ اثر شوند.بیگمان بزرگترین نقش و تأثیر چه در ایـجاد ایـن نـهضت و چه در ادامه و شتاب دادن به این جریان از آن علمایی است که دارای نفوذ کلمه در بـین اقـشار مختلف مردم بودند.
هنگامی که در ذی قعده 1325 خبر رسید از طرف مستبدین برای مجلس مشکلاتی پیش آمده،در پی تـجمعاتی کـه در منزل حاج آقا نور الله و آقا نجفی و بعد در چهل ستون تشکیل شد، آقـا نـجفی به همراهی علمای اصفهان تصمیم گرفت حـکمی در حـمایت از مـشروطه و مجلس به سایر شهرها مخابره کند تـا بـدین وسیله در حرکتی گسترده تمام مناطق کشور به یاری مجلس برخیزند.در متن این حـکم آمـده است:«الیوم به ملاحظه نـفوس و امـوال و اعراض مـسلمین و تـقویت دیـن مبین مخالفت مجلس شورای ملی شـید الله ارکـانه به مثابه محاربه با امام زمان علیه السلام است.»(124)
به نوشته روزنـامه جـهاد اکبر،روز شانزدهم ذی قعده در منزل حاج آقـا نور الله اتحادیه علما تـشکیل شـد و در ابتدای جلسه آقا نجفی اظـهار داشـت که«محض حفظ اسلام و تقویت مجلس شورای ملی باید من به طهران حـرکت کـنم.»سپس حاج آقا نور الله افـزود:«اسـلام در خـطر است و حرکت مـن یـا آقای حجه الاسلام(آقـا نـجفی)از لوازم است،حکما باید یک کدام حرکت کنیم.»که در پی اظهارات این دو،مردم فریاد برآورند کـه مـا شما را نمیگذاریم بروید؛زیرا اگر تـشریف بـبرید اسباب اغـتشاش شـهر و مـوجب هرج و مرج خواهد شـد.عاقبت پس از مذاکرات زیاد بنا شد که حاجی میرزا ابو القاسم زنجانی مروج الشریعه و آمیرزا مـحمد تـقی مدرس و آمیرزا محمد علی کلباسی بـه تـهران بـروند و سـایر عـلما هم به تـدریج در مـوقع ضرورت حرکت کنند.(125)گرچه یک روز پس از رفتن آنان،خبر رسید که مشکل حل شده و علمای دیگر از سـفر مـنصرف شـدند.
2-3.مشروطه؛اعلای کلمه اسلام
اکنون باید دیـد کـه مـشروطه مـوردنظر آقـا نـجفی کدام است و آیا مواضع وی با آنچه که در مورد ولایت فقیه در رساله«ولایت الحاکم الفقیه»بیان نموده قابل جمع است؟در بادی امر امگان جمع بین این نظریه با حـکومت مشروطه مشکل به نظر میرسد؛چرا که ایشان در آن رساله ولایت فقیه را در عصر غیبت منصبی به نیابت از ائمه معصومین دانسته محدوده گستردهای برای آن قائل است و به تعبیر خودش در هر آنچه کـه عـرفا و عقلا و شرعا باید به رئیس رجوع نمود در عصر غیبت به عهده فقهاء میباشد.(126)بر این اساس چند نکته قابل ذکر است.
اولا:باید به این مطلب توجه داشت که آقـا نـجفی و امثال ایشان در مقام نظر ممکن است نظریههای فراوانی داده باشند؛اما در مقام عمل گاه امکان پیاده کردن تمام آنچه را که در ذهن داشتهاند امکان نـداشته و شـرایط روز این اجازه را نمیداده است.مـثلا مـستبد قدرتمندی در رأس امور بوده که به هیچوجه نمیشد قدرت را از دست او خارج کرد؛در نتیجه کسی مانند ایشان از باب اضطرار و دفع افسد به فاسد حکومتی را کـه شـاه مطلق العنان را محدود نـماید بـه مراتب بهتر از حکومت استبدادی مطلق میدانست.چنانکه مرحوم نائینی که شاید بزرگترین تئوریپرداز در میان علمای طرفدار مشروطه باشد در ابتدا حکومتی را در عصر غیبت مشروع میداند که در رأس آن ولی فقیه باشد و مـینویسد:«امـا بنابر اصول ما طایفه امامیه که اینگونه امور نوعیه و سیاست امور امت را از وظایف نواب عام عصر غیبت علی مغیبه السالم میدانیم»(127)ولی از آنجایی که«مقام ولایت و نیابت نواب عام در اقـامه وظـایف مذکوره هـم مغصوب و انتزاعش غیر مقدوراست»(128)در این حال حکومت یا از نوع مطلق آن است و حاکم هر ظلم و جوری کـه بخواهد در حق رعیت انجام میدهد و رادعی ندارد و یا از نوع مفید و مـشروط اسـت و نـمیتواند به دلخواه دست به هر اقدامی بزند،پس«نحوه اولی(استبداد مطلق)هم اغتصاب مقام ولایت و ظلم به نـاحیه مـقدسه امامت صلوات الله علیه و هم اغتصاب رقاب و بلاد و ظلم درباره عباد است به خـلاف نـحوه ثـانیه که ظلم و اغتصابش فقط به مقام مقدس امامت راجع و از آن دو ظلم و غصب دیگر خالی است.»(129)
در نـتیجه فساد اولی بیشتر از دومی و حمایت از چنین حکومتی به ضرورت عقل و شرع لازم اسـت.پس از این جهت اشـکال بـه شخص آقا نجفی به تنهایی وارد نیست؛بلکه بسیاری از علما با آنکه نظری مشابه او داشتند و حتی در پارهای موارد محدوده ولایت فقیه را گستردهتر از آن میدانستند که ایشان بدان معتقد بود،در مقام عمل،عـملکردی چون او داشتهاند.
ثانیا:باید منظور وی را از مشروطه دانست تا به راحتی فهمید که چرا علمایی چون آقا نجفی با تمام توان از مشروطه طرفداری کرده،از هیچ کوششی در این زمینه دریغ نداشتهاند و گاه نـیز دسـت از حمایت آن برداشته حتی به مخالفت با آن برخاستهاند.
فاصله میان مشروطهای که امثال وی در پی پیاده کردن و حمایت از آن بودند با مشروطهای که امثال تقیزاده به دنبال آن بودهاند بعد المشرقین است.(130)او بـه دنـبال مشروطهای بود که در آن قوانینی تصویب و اجرا شود که برخاسته از متن شرع باشد و مجلس با تکیه بر همین قوانین، جامعه را اداره کند و در یک کلام او به مشروطه بهعنوان حکومتی بر مبنای قـانون اسـلام نگاه میکرد.وی در ابتدای اعلامیه هشت مادهای خود مینویسد:
که چون اصحاب حل و عقد و عقلاء کاملین خصوصا علمای اعلام و حصون اسلام-مد اظلالهم-پریشانی و خرابی مملکت را مشاهده نمودهاند و خیالات خـارجی را مـطلع شـدهاند، جهت اصلاح مفاسد و دفع مـضار خـارج و اجـانب و قوه اسلام و مسلمین و خیرخواهی مسلمانان بر حسب توسل و التجاء به ناحیه مقدسه حضرت صاحب العصر و الزمان-عج-تأسیس مجلس شورای مـلی و انـجمنهای سـایر ممالک محروسه را به میزان مشروطیت برقرار نمودهاند...(131) در ادامـه هـم صراحتا تأکید میکند که«جهت حفظ مراسم اسلام»«حفظ مراتب و شئونات این مقامات»لازم است.
و یا در اعلامیهای که خطاب بـه مـردم در ذی قـعهده 1325 همراه با حاج آقا نور الله وتعدادی از علمای اصفهان صادر کـرده با استناد به آیات و روایات مینویسد،دینی غیراز دین اسلام نزد خداوند پذیرفته نبوده و هیچ شرف و عزتی بـالاتر از اسـلام نـمیباشد.او در ادامه حمایت خود را از مجلس شورای ملی و انجمن ملی اصفهان در راستای«اعـلای کـلمه اسلام و احیای سنن شریعت و ابطال بدع مبدعین و اعانت مظلومین»میداند و در این راه حاضر است از جان و مال و عـرض خـود بـگذرد.(132)
ایشان در ضمن تلگرافی که به انجمن ملی قزوین و در جهت رفع اختلاف بـین آنـها و سـید جمال قزوینی نوشته،بیان میکند که«...مسلما محض میزان شریعت و نظم مملکت با مـجلس مـحترم کـمال موافقت را فرموده و میفرمایند...مسلم است احترام و موافقت با مجالس ملیه خیرخواهی با مسلمانان و مـیزان شـرع است.»(133)
و باز در ماجرای حمایت عمومی و گسترده ایشان و علمای اصفهان از مجلس در مقابل مستبدین بـه صـراحت مـخالفت با مجلس را«به مثابه محاربه با امام زمان»علیه السلام میداند.و در ادامه همین مـاجرا مـیگوید«محض حفظ اسلام و تقویت مجلس شورای ملی باید من به طهران حرکت کـنم»کـه حـاج آقا نور الله هم در تأیید ایشان تأکید میکند«اسلام در خطر است.»(134)
وی حتی قانون اساسی را برخاسته از شـرع مـیداند و تغییر و یا تحریف یک ماده و یا یک حرف از آن را خلاف مسلمانی دانسته مـینویسد:«...و از آنـجایی کـه مراد قانون اساسی به تصدیق و صحهء علمای اعلام و حجج اسلام و آیات باهرات الهی بین الانـام رسـیده و تـمام با موازین شرع اقدس مقدس تطبیق فرمودهاند،دیگر تغییر و تحریف یک مـاده و یـا یک حرف آن را حسب التکلیف اسلامی خلاف مسلمانی میدانیم...»(135)
و در مورد اردویی که از سوی محمد علی شاه بـرای مـقابله با مجلس و براندازی مشروطه، تشکیل شده بود،در اعلامیهای به همراه علمای دیـگر اصـفهان،اعلام میدارد:«چون امروز بقاء و دوام اسلام مـنوط بـه اسـاس مقدس مشروطیت است،به قانون شریعت مـطهره اسـلام این اشخاص مثل کسانی هستند که در کربلا اجتماع نمودهاند و در صدد قتل امام مـظلوم بـرآمدهاند و...»(136)
وی همچنین در دوران استبداد صغیر و هنگامی کـه اقـبال الدوله حاکم مـستبد مـحمد عـلی شاه بر اصفهان مسلط شده بـود و درگـیر سرکوب نیروهای آزادیخواه بود،برای ضرغام السلطنه نوشت:«امروز دفاع از اسلام واجـب اسـت.»(137)
3-3.مشروطه یا مشروعه
اکنون باید بـه مشترکات و تمایزات مشروطه مـطلوب آقـا نجفی با آنچه که شـیخ فـضل الله نوری و علمای مشروطه خواه نجف در پی آن بودند،پرداخت؛اگرچه در ظاهر،عملکرد وی به علمای نـجف نـزدیکتر است تا حوزه مشروعه خـواه تـهران.
سـئوال این است کـه آیـا در عصر مشروطه حوزه مـشروعهخواه و مـشروطهخواه بین علمای آن عصر محدود به همین سه مرکز بوده که ما در تبیین دیـدگاه آقـا نجفی آن را تنها با این دو حوزه مـقایسه میکنیم؟باید گـفت که مـرحوم شـیخ شـهید نمونه کامل و نماینده جـریان مشروعهخواه در آن عصر بوده است. و باز از آنجایی که در عصر مشروطه جریانات مشروطه طلب یا از نوع روشـنفکران بـودهاند و یا از نوع علما و بزرگان حوزههای عـلمیه و در رأس آنـ جـریان مـشروطهخواه نـجف میباشد،از اینرو مـشروعهخواهی چـون شیخ شهید و مشروطهخواهی چون مرحوم آخوند و یا آقای نجفی نمیتوانند در مقابل هم قرار داشته باشند؛(138)امـا جـریان مـشروطهخواه نجف به جهت دوری از مسائل تهران و آنـچه کـه در بـین روشـنفکران مـیگذشت و نـیز از آنجایی که وجود مشروطه را به هر حال از نبود آن به حال اسلام و مسلمین نافعتر میدانست و این نوع از نظام را که تلفیقی از استبداد محدود و مردمسالاری بود از نوع استبداد مطلق،بـهتر و مفاسد حکومت استبدادی را بیشتر میدانست(139)تا جایی که از این جریان قطع امید نکرده بود در حمایت و یاری آن با تمام توان خود میکوشید.
جریان مشروطهخواهی در اصفهان را باید از دو جنبه بررسی،سپس بین ایـن دو حـوزهی سیاسی مقایسه کرد.اولا:باید دید عملکرد سران این جنبش در قبال وقایع تهران و مواضع آنها در این باره به چه شکلی بوده است.ثانیا:عملکرد آنها در حوزه سیاسی خودشان(اصفهان)بـه چـه شیوه و روشی بوده است.
آقا نجفی در اکثر مقاطع مشروطیت هم صدا با علمای نجف(140)و در تأیید آنها از مجلس و حکومت مشروطهای که در مرکز برقرار شـده بـود حمایت میکرد و در مواقع لزوم حتی از اقـدامات عـملی نیز دریغ نداشت و در خطه اصفهان و حوزه سیاسیای که تسلط بیشتری داست با قرار گرفتن کنار حاج آقا نور الله و حمایت از ایشان توانست در سایه عمل بـه قـوانین شرع و پایبندی به آن،حـکومتی مـشروطه با قید اسلامی پدید بیاورد.
حتی میتوان ادعا نمود که در اصفهان آن روز بین مشروعه شیخ شهید نوری با برداشتهای اجتهادی حوزه نجف در زمینه مردم سالاری و نهادهای جدید،نوعی تلفیق و آشتی جـدید،در افـقی بالاتر فراهم شده بود و آنچه در حوزه نجف در مقام نظر اتفاق افتاد و همچنین دغدغههایی که شیخ فضل الله در لوایح حضرت عبد العظیم(ع)بر آن پای میفشرد،در گامی بالاتر تحت یک نظام هماهنگ دینی بـدون چـالشهای نجف و تـهران در حال پیاده شدن بود،اجرای شریعت، دفع بدعت،دوری از استعمار خارجی و جایگزینی آرام و تدریجی نقش مردم به جای سـلطه استبداد گامهای موفقی بود که در نهادهای جدید اصفهان،انجمن مقدس و اتـحادیهء عـلما بـرقرار میشد.
هرچند در اثر تحولاتی که بعد از مشروطه دوم در نتیجه استبداد صغیر به وجود آمد طولی نکشید که شـکافهایی در ایـن تلفیق و دیدگاه مشترک بین متشرعین و آزادیخواهان ایجاد شد ولی نکته مهم این اسـت کـه در هـمان مقطع تاریخی مشروطه اصفهان با جهتدهی و نفوذ کلمه علمایی چون آقا نجفی و حاج آقا نـور الله توانست چنان تجربه موفقی در زمینه مشروطه کسب کند که در جای دیگر نـظیر آن را نمیتوان یافت.به عـبارت دیـگر،مشروطهای که علمایی چون مرحوم آخوند خراسانی و دیگران به دنبال آن بودند همانی بود که در این مقطع کوتاه در اصفهان در حال پیاده شدن بود؛نه آن مشروطهای که ساخته و پرداخته برخی محافل غـربگرای تهران بود که فقط برای اسکات علما و جلب حمایت آنها از الفاظ دینی در جهت توجیه افکار خود استفاده میکردند بدون آنکه اعتقاد چندانی به مبانی مذهبی داشته باشند.و از همینروست که کسانی چـون نـویسنده حیات یحیی سخت به جریان مشروطه در اصفهان حمله کرده مینویسد: «و هم باید دانست که اصفهان به واسطه محل جغرافیایی که دارد و به مناسبت سیاست روحانی نمایی که در آن هست از قافله تجدد خـواهی حـقیقی دور مانده و هیجانهای آزادی طلبی آن هم به رنگ سایر هیجانها غالبا رنگ دین و مذهب به خود میگیرد و تجلیات خنده آمیز و سخری انگیز مینماید.»(141)کسروی نیز مینویسد:«چنانکه گفتهایم جنبش مشروطهخواهی شـهرهای ایـران به یکی گونه نمیبود و در هر شهری از روی کمی و بیش آگاهیها و سستی یا استواری خویها و بودن یا نبودن پیشروان شایسته،جنبش رنگ دیگری میداشت.و در اسپهان پیشتاز جنبش ملایان بویژه حاجی آقـا نـور الله و آقـا نجفی بسیار چیره میبودند.و در هـمه چـیز مـردم را به دلخواه خود راه میبردند از این رو مشروطهخواهی در اسپهان رویهء ملابازی داشت.»(142)
همچنین وقتی بعضی از کارداران سیاسی انگلیس از وضعیت مشروطه و مسائل سیاسی ایـران بـه لنـدن گزارش میدهند،دربارهء مشروطه اصفهان مینویسند:«اصفهان در زیـر سـلطهء آخوند است.»(143)ملکزاده دربارهء وقایع پس از مشروطه در اصفهان مینویسد:«حکومت شهر در دست آقا نجفی و چند ملای دیگر که خود را طـرفدار مـشروطه مـیخوانند،بود.»(144)
توجه به این نکته ضروری است کنایههایی که امـثال کسروی و دولتآبادی به مشروطه اصفهان میزنند نه بدین معناست که حرکت مشروطهخواهی اصفهان از دید اینها کوچک و فاقد ارزش بـوده؛بـلکه دشـمنی اینها با قشر روحانیت و متشرعین باعث شده که تصویری اینچنین سـخیف از مـشروطه اصفهان ارائه میدهند؛چرا که خود کسروی در تاریخ هیجده ساله اعتراف میکند که در دوران استبداد صغیر«پس از تبریز،اصـفهان دومـ شـهر بزرگی بود که مشروطه را نگه میداشت.»(145)
همچنین ملک زادهای که در سرتاسر نـوشتهاش بـه روحـانیت اصفهان تاخته و در مورد مشروطه اصفهان نیز دیدی مشابه کسروی دارد مع الوصف در جایی به صـراحت اعـتراف مـیکند
که با عزل ظل السلطان در اصفهان به قیادت و رهبری آقا نجفی انجمنی به وجـود آمـد و هر موقع که مشروطهخواهان تهران از شهرستانها استمداد میکردند،اصفهانیها بیش از دیگران اظهار عـلاقهمندی بـه اسـاس مشروطیت مینمودند و شاه و دولت را به تمکین از مجلس تهدید میکردند.(146)
در کنار تمام عواملی که دست بـه دسـت هم داده و مشروطیت اصفهان را به این حد از موفقیت رساند به جرئت میتوان ادعا نـمود کـه مـهمترین عامل قرار گرفتن آقا نجفی و حاج آقا نور الله در کنار هم و در پیش گرفتن سیاستی مشترک و هـماهنگ بـود بهطوری که براساس اسناد معتبر در کمتر اعلامیه یا صحنه عملی نام ایـن دو قـرین یـکدیگر نبوده است.(147)
آقا نجفی و حاج آقا نور الله در همه مواقع حساس،همراه و هم گام بودهاند و تـمایز ظـاهری آنـها تنها در حیطه مسئولیتها بوده است.به یک نگاه دقیق میتوان دریافت کـه اطـراف حاج آقا نور الله بسیاری از روشنفکران صادق و دلسوز،آزادیخواهان،شعرا و مصلحین، روزنامهنگاران و عشایر مجاهد بختیاری و قشقایی در رفـت و آمـد بودند،و در اطراف آقا نجفی به علت موقعیت ریاست بر حوزه علمیه اصـفهان و مـقام مرجعیت،فضلای طراز اول و طلاب مدارس و تجاز سـرشناس و تـوده مـقلدین جمع بودهاند.از اینرو در ایام مبارزه به خـصوص در زمـان مشروطیت،فعالیت این دو برادر موجب یکپارچگی و اتحاد اقشار ملت و نیروهای آزادیخواه شد و از طـرفی بـاعث گردید که از دسته بندیها و دو دسـتهگیها در اصـفهان خبری نـباشد، پسـ در اصـفهان نه مسئله بستنشینی در کنسولگری اجنبی رخ داد و نـه اخـتلاف مشروطه و مشروعه.
اجرای این سیاست نه تنها توانست جنبش مشروطیت اصفهان را در مـسیری سـازنده بیندازد، بلکه باتوجه به جوّ مـتشنج مرکز،جلو خطرات بـیشماری هـمچون خطر وقوع حرکتی ضد جـنبش و شـبه کودتا،نارساییها و ضعفهای احتمالی که بههرحال ممکن بود به علت بیتجربگی رهبران مـذهبی در اداره امـور پیش آید،گرفته شود.
هـمچنین بـرخی افـراد فرصتطلب سعی در ایـجاد اخـتلاف بین دو برادر نمودند تـا از ایـن طریق به اهداف خود برسند،که از جمله ی این افراد میتوان از ظل السلطان حاکم مـستبد اصـفهان نام برد.آیت الله حاج شیخ مـحمد تـقی نجفی نـواده مـرحوم آقـا نجفی در اینباره ماجرایی نـقل میکند: «مسعود میرزا ظل السلطان روزی در عال قاپو با حاج آقا نور الله ملاقات میکند.او که از اقـتدار آقـا نجفی دل خونی داشت در صدد تحریک بـرادر بـرمیآید و بـه حـاج آقـا نور الله پیشنهاد مـیکند کـه تو هوشیاری بیشتر و درک سیاسی افزونتری نسبت به آقا نجفی داری،پس ریاست مذهبی شهر را تو باید عـهدهدار شـوی و در ایـن راه مورد حمایت ما قرار بگیری.حاج آقـا نـور الله سـر بـه زیـر داشـته و حرفی نمیزند.ظل السلطان میاندیشد که سخنانش مؤثر افتاده است.در این هنگام آقا نجفی وارد مجلس میشود و پس از مدتی که قصد خروج میکند حاج آقا نور الله جلو دویـده و کفشهای برادر را جلو پای او جفت میکند و با این تواضع پاسخ حرفهای اختلاف افکننانهء ظل السلطان را میدهد.»(148)
4-3.گامی بزرگ در تثبیت مشروطه در اصفهان
پس از حرکتها و اقداماتی که آقا نجفی و حاج آقا نور الله بـه هـمراه برخی علما در راه پیروزی نهضت عدالتخانه انجام دادند اقدام بعدی که بسیار ضروری به نظر میرسید عزل و اخراج ظل السلطان از اصفهان بود؛چرا که این شخص با زیرکی و موقعیت سـنجی بـه تازگی رنگ عوض کرده،خود را طرفدار مشروطیت نشان داده بود و به جد دم از عدالت و آزادی میزد. چنانکه در نطقی که به مناسبت تکیل اولین جـلسه انـجمن ولایتی در ششم ذی قعده 1324 و در حضور مـردم در چـهل ستون ایراد نمود،با جوش و خروش زاید الوصفی اعلام میکند:
امروز از بهترین اعیاد ملی است که افتتاح مجلس محلی در این شهر میشود و یقین اسـت هـر قدر ترتیب این مـجلس بـهتر و از روی علم و اطلاع و آگاهی باشد،بیشتر اسباب قوام دولت و ملت است...و هرکس منکر این مجلس باشد یقینا خالی از عقل و روشنی و منفور دولت و ملت است و از تاریخ امروز به همه ملت اعلام مینمایم کـه قـواعد سابقه ناممکن و طفره از حقوق مردم به کلی منسوخ است و من شخصا برای اجرای احکام این مجلس حاضرم که تا بشود با خوشی، و الاّ با این(اشاره به شمشیر نظامی)اجرا مـیدارم.(149)
بـنابراین اگر آقـا نجفی و دیگر علما در عزل او موفق نمیشدند چه بسا که وی به نام مشروطیت به جکومت جابرانه خویش بـا قدرت و خشونت بیشتری ادامه میداد و فقط نامی از مشروطیت در اصفهان باقی مـیماند.پس اولیـن و مـهمترین اقدام پس از پیروزی نهضت عدالتخانه در جهت برقراری و استقرار مشروطیت در اصفهان،همانا عزل ظل السلطان بود.و از آنجا که او طـرفداران بـا نفوذی در تهران و دوستی بسیار نزدیکی با دولت انگلیس در تمامی سالهای حکومتش داشت،(150)عزل او بـه سـادگی امـکانپذیر نبود.به همین جهت آقا نجفی و حاج آقا نور الله با حمایت از تحصن عمومی مردم و بـسیج عمومی اقشار مختلف به مبارزه و مقابله با این حریف کهنهکار و نیرومند برخاستند.کـسروی مینویسد:«ظل السلطان کـه از زمـان ناصر الدین شاه فرمانروای اسپهان و آن پیرامونها بوده و در آنجاها سراها ساخته و دیدها خریده و ریشه سختی دوانیده بود،با انگیزش آقا نجفی و دیگران،اسپهانیان برو[بر او]شوریده و برداشتن وی را میخواستند و چون از تهران درخواست آنان پذیـرفته نمیشد بازارها را بسته و پافشاری مینمودند.»(151)
استقبال عمومی در این واقعه بهگونهای بود که به نوشته برخی جراید تا آن موقع سابقه نداشته است.روزنامه انجمن مینویسد:«از بعضی معمرین شنیدم میگفتند:ماها یـاد نـداریم در هیچ زمانی این قسم جمعیت در اصفهان شده باشد و مردم از کسب و شغل خود چندین روز دست بردارند.با وجودی که خلق اصفهان بسیار فقیر هستند و اکثر در روز اگر کسب و صنعت نداشته باشند شـب نـان ندارند.»(152)ولی باوجود همه اینها حل مشکل به این سادگیها نبود چرا که علاوه بر«طیف وسیعی از متجددین غربگرای مرکز که از ظل السلطان حمایت میکردند»(153)او هم با تحریک هواخواهان خـود در شـهر،موجبات ناامنی و هرج و مرج و آزار و اذیت مردم را فراهم میکرد. از سوی دیگر برخی علمای بزرگ تهران و مقامات دولتی به آقا نجفی و حاج آقا نور الله تلگراف زده،خواهان آرامش شهر و متفرق نمودن مـردم بـودند.آنـان معتقد بودند که جنبش در اول راهـ اسـت و بـالطبع کشور نیازمند آرامش و امنیت است تا کارها بهتر و سریعتر به انجام رسد و هر غائلهای تا حد ممکن باید بدون درگیری و صـدمهای فـیصله یـابد.چنانکه در ضمن تلگرافهایی که به اصفهان میشد ایـن امـر را متذکر میشدند:«...چرا که مقتضی مقام علمای اعلام در هر جا باشند هدایت خلق و اطفاء نایره فساد و ملاحظه خیر مـلت و صـلاح رعـیت است.و این تکلیف شرعی در این موقع که سوء نتیجه ایـن عنوانات محسوب است هرگز جایز نخواهد بود...و آسایش رعیت غیر این است که مردم اقدام نمودهاند...»(154)«خودتان مـلتفت هـستید کـه در کارهای مشکله و بزرگ باید ملاحظه اطراف کار را کرد و ما که امـروز قـصد داریم تقویت امور ملت به قوت دولت کامل شودس سزاوار نمیدانیم بی تامل در کاری اقدام شود کـه بـعد نـدامت بیاورد.»(155)
علمای تهران اطلاعات دقیقی از اوضاع اصفهان و عملکرد ظل السلطان نداشتند؛عـلاوه بـر ایـن آنچه که از فحوای تلگراف صدر اعظم به اصفهان به دست میآید برخی هواداران ظـل السـلطان از اصـفهان اخباری هم به نفع او به تهران گزارش میکردهاند:«و پر واضح است هیچ مطلب بدون تـحقیق و رسـیدگی منشأ هیچ اثر نخواهد شد.و به محض شکایت اهل یک محل در صورتی کـه اخـبار مـخالف آن هم متوالیا میرسد نمیتوان این اظهارات را تصدیق نمود.»(156)
بدین ترتیب آقا نجفی و حاج آقـا نـور الله که به هیچوجه باقی ماندن ظل السلطان را در حکومت اصفهان به صلاح نـمیدانستند نـه تـنها سعی در تفریق مردم و آرامش آنها نکردند بلکه«با جهت دادن به مردم و جلوگیری از بلوا و ناامنی»بـرخواسته خـود پافشاری بیشتری کردند.وقتی علمای تهران از توسل به این دو برادر نتیجهای نـگرفتند دسـت بـه دامان میرزا محمد مهدی جویبارهای شدند که از علمای معمر اصفهان بود و بدین طریق سعی کـردند بـا کـمک ایشان این مشکل را حل کنند.علما در تلگرافی به ایشان بیان کردند: وضـع کـار اصفهان مشکل شده.این دو روزه ماها تأمل و تفکر و ملاحظات و مذاکرات زیاد
محرمانه فی ما بین خـودمان کـردهایم.میبینیم اگر قراری در این باب داده نشود که صحیحب اشد اسباب دلتنگی بـرای دولت فـراهم میشود.میخواهیم مقام جناب مستطاب شریعتمدار آقـا نـجفی سـلمه الله را محفوظ بداریم که خدا نخواسته وهنی وارد نـشود و خـودمان دچار اشکال و زحمت کار ایشان نشویم.(157)
اما پافشاری آقا نجفی و حاج آقا نـور الله و مـردم،تهران را بر آن داشت تا ظـل السـلطان را از حکومت اصـفهان عـزل کـند.با این حال او آنقدر با نـفوذ و مـقتدر بود که حتی پس از رانده شدنش از شهر،هر از چندگاهی موجب اغتشاش و نـاامنی در اصـفهان میشد.وحشت اهالی از او به قدری بـود که گاه خبر بـازگشت او هـم موجب ترس در اصفهان میشد.یـکی از روزنـامههای آن روز مینویسد:«مسئله عزل ظل السلطان عجب گرفتاری از برای اهل اصفهان شده کـه بـعد از انفصال از حکومت،هرچند یکی دفـعه خـبر حـرکت او منتشر میشود و عـموم اهـالی را به وحشت میاندازد چـنانچه ایـن چند روزه نیز این خبر نشر یافت و به محض انتشار،یک هیجان غریبی در مردم آشـکار کـردند و دست اشرار از آستین بیرون آمد.»(158) او حـتی نـتوانست برای رسـیدگی بـه امـور شخصی خود،به اصـفهان بازگردد و وساطت حکومتگران تهران و سفرای خارجی هم کارگر نیفتاد.
5-3.مقابله با ماجرای بست نشینی
در جـریان عـزل ظل السلطان مردم در کنسولگری انگلیس بـست نـشستند کـه بـا عـکس العمل آقا نـجفی و حـاج آقا نور الله روبرو شدند.به نوشته روزنامه جهاد اکبر،در پی این واقعه آقا نجفی و حاج آقا نـور الله بـه هـمراه برخی علما به سفارت رفته مردم را بـه خـروج از سـفارت تـرغیب نـمودند.(159)
آقـا نجفی یک بار دیگر زمانی که مردم سده برای احقاق حق خود قصد بست نشینی در کنسولگری انگلیس را داشتند،مانع از این اقدام شد و دستور داد با تحصن در مسجد شـاه (مسجدی که آقا نجفی در آنجا اقامه نماز و تدریس مینمود)خواستار مطالبات خود شوند.(160)
6-3.اقدامات آقا نجفی در خلال مشروطه و بعد از آن
آقا نجفی و حاج آقا نور الله به اولین پیروزیهای خود در جریان مـشروطه اکـتفا نکردند؛بلکه وارد میدان اندیشه و عمل شدند و تمام مدعیان و دشمنان را کنار زدند.در این زمان دو برادر، سیاستی همسو در پیش گرفتند و اثرات این سیاست دقیق و اصولی در تمام طول جنبش در اصفهان به سـالهای 1324 و 1327 ه.ق بـه خوبی مشروطیت اصفهان را تحت الشعاع قرار داد.ازاین روست که کسروی میگوید این دو نفر بر جریان مشروطه دراصفهان چیره بودند « ودرهمه چیزمردم را بـه دلخـواه خود راه میبردند.» (161)
با ایـنکه پس از پیـروزی مشروطه،سردمدار بسیاری از حرکتهای سیاسی حاج آقا نور الله بود و از آقا نجفی بیشتر بهعنوان تکیهگاه مذهبی استفاده میشد،اما آقا نجفی از چنان جایگاه و موقعیتی بـرخوردار بـود که حتی در مناطقی بـه ظـاهر خارج از حوزه زعامتیاش،حکمش روا و نافذ بود؛گاه با یک فتوا میتوانست محظورات فراوانی را حتی برای اشخاص صاحب نام و متنفذ ایجاد نماید که از جمله این موارد میتوان به ماجرای سپهدار اعـظم(162)و مـخمصهای که در نتیجه یک فتوای آقا نجفی بدان گرفتار آمد اشاره نمود.او که از مستبدین و فئودالهای بزرگ آن عصر بود از همان نخستین روزهای جنبش مشروطه از سوی حکومت مظفر الدین شاه مأمور از هم پاشـیدن اجـتماع آزادیخواهان شـد که در نتیجه مشروطهگران تبعید او را خواستار شدند.
او و پسرانش،امیر اسعد و اقتدار السلطنه،دست خویش را به شکنجه زیردستان آلوده سـاخته بودند،از اینرو طلاب تنکابن در 1324 ق به تهران شکایت بردند و در رجب 1324 آقا نـجفی اصـفهانی حـکم تکفیر سپهدار را صادر کرد و وضع او را چنان دشوار ساخت که وی میخواست با پرداخت ده هزار تومان رشوه از خـود رفـع اتهام کند.(163)
و آنگاه که مجلس شورای ملی قصد انتصاب نیر الدوله به حکومت اصـفهان را داشـت،جـلب رضایت خاطر آقا نجفی و کسب موافقت ایشان را پی گرفت.با مطالعه برخی اسناد و مکاتبات این دورهـ نکته شایان گفتنی به چشم میخورد که حاکی از تقدم نام حجت الاسلام بـر نام حاکم اصفهان اسـت.ایـن امر موضوع کوچکی نبود که از نظر حاکمان،کماهمیت باشد.حتی سفیر عثمانی که پس از مشروطه،نظامیان کشورش نقاط قابلملاحظهای از غرب ایران را اشغال کردند و به اعتراضات دولت ایران وقعی ننهادند خود را موظف دانـست که با ارسال نامهای مفصل و توجیهی،اعمال دولت خود را کتمان نماید و سعی در جلب رضایت خاطر ایشان داشته باشد.(164)آقا نجفی بهطور مدام در جریان امور بود و هرجا که لازم میدید به صورت فعال دخـالت مـیکرد.بهعنوان نمونه ایشان حتی«گاهی وقتها برای نظارت کلی و تشویق در جلسات انجمن مقدس ملی اصفهان شرکت مینمود.»(165)با مراجعه به مذاکرات انجمن در مواردی چون؛ اعتراض به عملکرد صولت الدوله(166)،قرار دادن بـختیاری جـزء ایالت و حکمرانی اصفهان(167)، انعقاد انجمن مرکزی(168)و مواردی اینچنین حضور داشت.اهمیت عملکرد ایشان زمانی روشن میشود که بدانیم انجمن مقدس ملی اصفهان در آن زمان مهمترین ارگان سیاسی شهر و از اعـتبار قـابل توجهی در بین انجمنهای سراسر کشور برخوردار بود.
از دیگر اقدامات ارزشمند آقا نجفی در این مقطع که گویای بصیرت و موقعیتشناسی اوست صدور اعلامیه هشت مادهای است که علاوه بر حمایت از آزادیـخواهان و جـریان مـشروطه جهت هدایت هرچه بیشتر نـهضت در مـسیری صـحیح و پیشگیری از بروز برخی اعوجاجات،اصولی کلی را بهعنوان ارشاد آزادیخواهان ترسیم و تبیین نمود که به گوشههایی از آن اشاره میشود.
او پیش از همه و بـهعنوان اولیـن و اسـاسیترین اصل،همه را به اتحاد و یکپارچگی جامعه اسلامی در مـقابل اجـانب و استعمارگران فرا خواند و خطرات تفریق کلمه را خصوصا در زمانی که دشمنان مترصد و در کمین نشستهاند گوشزد کرد و نوشت:«...در این موقع کـه ابـواب خـدعه و مکر خارجی مفتوح شده باید تمام مسلمین اتفاق و اخوه حـقیقه داشته باشند که خارجه نتوانند القاء نفاق نمایند...و بدانند که نفاق و اختلاف موجب ضرر بر مسلمین و تسلط اجـانب اسـت...»(169)در ادامـه میافزاید که همین اخوه و اتحاد بین مسلمین به همراه کوشش و مـساعی آنـها در صدر اسلام بود که موجب آن شد تا مسلمانان به پیروزیها و فتوحات عظیمی نایل شوند.
اصـل دیـگری کـه ایشان بر آن پای فشرد و در آن شرایط توجه به آن را از ناحیه مشروطهطلبان ضروری و لازم دانـست بـالا بـردن توان جنگی و نظامی جامعه اسلامی بود:«تشیید مراتب اسلام و ضعف خارج و دفاع و سایر ایـن مـقاصد عـالیه منوط به تحصیل علم جنگ است...»و سپس بر لزوم آموزش نظامی در سطح عموم جـامعه و بـهگونهای همگانی،جهت پیشگیری از خطرات احتمال تأکید ورزید.(170)
پس از تحصیل قدرت نظامی او تقویت بـنیه اقـتصادی را آن هـم در سایه خودکفایی و ترویج اجناس داخلی مطرح مینمود.از آنجا که پذیرش این مطلب در شرایطی کـه بـازارهای اسلامی روزبهروز به اجناس خارجی وابستهتر میشد،قدری مشکل و ناممکن به نظر مـیرسید و طـرح امـوری اینگونه،بلندپروازی محسوب میشد،ایشان برای دفع این توهم تصریح کرده است که منظور،خـودکفایی دفـعی نبوده بلکه«این مطلب تدریجی الحصول است»و چون این کار امر کـوچکی نـیست و انـجام این مهم از عهده یک گروه و عدهای خاص خارج میباشد بالطبع نیاز به عزم عمومی و مـلی دارد،پسـ«بـاید هرکس بر حسب وسع و طاقت خودش در این ترتیبات حسنه جد و جهد نـماید.»(171)
آقـا نجفی میدانست که دول استعماری مترصدند به بهانه برقراری امنیت و از این قبیل دستآویزها در امور مملکت مداخله نـمایند،از ایـنرو تأکید میکرد که مردم به شیوهای عمل کنند تا بهانه به دسـت آنـها نیفتد و«بر اهالی ممالک محروسه لازم است،نـوعی سـلوک و رفـتار نمایند که راهی دست خارجه نیفتد و...»(172)
پایـبندی بـه اخلاق اسلامی و رعایت حرمت افراد در مسائل سیاسی از دیگر اموری است که ایشان بـر آن اصـرار داشت.از جمله دغدغهها و نگرانیهای ویـ در آن شـرایط اینکه عـدهای بـا فـرصتطلبی و استفاده از شرایط موجود دست به تـصفیه حـسابهای شخصی زده به دلایل واهی دیگران را متهم به استبداد خواهی و مشروطه ستیزی مـینمودند.بـه گفته آقا نجفی،باید در مواردی ایـنچنین،پس از تحقیقات اگر اتـهام اثـبات نشد شخص تهمت زننده را مـجازات نـمایند. اگر در آن شرایط فقط همین رهنمود آقا نجفی در سطح جامعه رعایت میشد،جلو چـه مـفاسدی که سد نشده و چه خـونهای بـیگناهی کـه به زمین نـمیریخت.(173)
بـا پیروزی مشروطه و تأسیس انـجمنهای مـختلف ملی در شهرهای بزرگ و کوچک،در کنار منافعی که میتوانست این انجمنها برای رفع مشکلات مـنطقه مـربوطه داشته باشد مضار و مفاسدی را نیز در بـر داشـت؛بویژه هـنگامی کـه انـجمن خودسرانه و بدون توجه بـه شرایط عمومی کشور و بدون هماهنگی با مرکز،رأسا در منطقه خود دست به اقداماتی میزد و در نـتیجه اسـباب اغتشاش و بینظمیهای فراوانی را ایجاد مینمود.از ایـنرو آقـا نـجفی ارتـباط مـستمر و هماهنگی انجمنهای سـراسر کـشور با مجلس شورای ملی را بهعنوان یکی دیگر از موارد مهم در اعلامیه خود گنجانده مینویسد:«انجمنهای مرکزی و سـایر انـجمنهای مـمالک محروسه در هر مطلبی با امنای مجلیس شـورای مـلی مـوافقت و کـسب تـکلیف نـمایند و انجمنهای متعدده که در هر بلدی منعقد میشود مطالب حادثه را رجوع به انجمن ملی و مشورت و موافقت نمایند که اختلافی حاصل نشود و همه در کمال نظم و انتظام باشند.»(174)
باتوجه بـه اوضاع نابسامان و تنشها و درگیریهای داخلی و احتمال غفلت اهالی مملکت و اولیای امور از مرزها و در نتیجه به خطر افتادن استقلال و تمامیت ارضی کشور آقا نجفی بهعنوان اهم امور،نظر همگان را به حفظ و حـراست از سـر حدات مملکت اسلامی جلب و این امر را اسباب حفظ موازین اسلامی میشمارد.(175)
7-3.آقا نجفی تکیهگاهی برای دیگر شهرها
با مراجعه به اسناد،مکاتبات و تلگرافهای موجود از عصر مشروطه در مییابیم که آقـا نـجفی علاوه بر حضور فعال در اصفهان نسبت به جریانها و حوادث دیگر مناطق کشور نیز حساس بود و از خود واکنش نشان میداد.
در اختلافاتی که بین انـجمن مـجاهدین قزوین و سید جمال الدین قـزوینی بـه وجود آمده بود، انجمن مذکور به آقا نجفی متوسل شد تا آقا جمال را به همکاری و مساعدت با مشروطه خواهان توصیه نماید.نیز در همین جـریان انـجمن متحدین اسلامیه و برخی عـلمای قـزوین به آقا نجفی متوسل شدند.(176)همچنین تلگرافهایی از گروههای مخال فو موافق سید عبد الحسین مجتهد لاری برای آقا نجفی و استمداد از ایشان و نیز از شخص مجتهد لاری دربارهء شکایت ازقوام الملک و اتباعش بـه شـخص آقا نجفی در دست است.( 177) تلگرافی نیز از علمای شیراز در ارتباط با معتمد دیوان و طرفدارانش و شکایت از اعمال و رفتار آنها و در خواست همراهی از آقا نجفی با حکم ارتداد وی از دیگر اسناد به جای مانده اسـت.(178)
اسـتمداد عمای مـشهد از آقا نجفی دربارهء حملات ترکمنها به نواحی خراسان و قتل و غازت آن نواحی نمونهای دیگر است.آنها تصریح کـردهاند که هرچه برای رفع این غائله به دولت اصرار شده نـتیجهای نـداده،پس بـه آقا نجفی متوسل شدهاند.(179)
نمونهء دیگر تلگراف حاوی شکایت انجمن ملی تبریز از اعمال اقبال السلطنه سردار مـاکویی و تـقاضای مساعدت از آقا نجفی است.(180)
در یکی از همین تلگرافها که از طرف انجمن ملی تبریز بـرای آقـا نـجفی ارسال شده میخوانیم: «...همه اوقات وجود مقدس حضرت اسلامیان پناهی را با دعای خیر یاد نـموده و مترصد از اقدامات وافیه وهمم عالیه حضرت مستطاب آقای نجفی مد ظله العالی در تـرویج و استحکام این امر مـقدس کـه حقیقتا خدمت به اسلام و شریعت نبوی(ص)میباشد،تشکرات صمیمانه خود و عموم اهالی آذربایجان را عرضه داشته ازدیاد توفیقاتشان را از درگاه ربوبیت مسئلت مینماید.»(181)
نمونهای دیگر عبارت است از تلگرافهایی از طهران درباره وکالت مصدق السـلطنه و تلگرافهای تشکر آمیز سید عبد الله بهبهانی و ظهیر الاسلام از اقدامات آقا نجفی(182)؛تلگرافهای متقابل آقا نجفی به مجلس شورای ملی دربارهء مطالبه قانون اساسی و پاسخ اطمینان بخش مجلس(183)؛اعتراض آقا نجفی بـه وزارت داخـله دربارهء حقوق اهالی اصفهان و پاسخ آن(184)؛ تلگراف آقا نجفی و حاج آقا نور الله برای تأسیس بانک ملی و انتخاب وکلا(185)؛اعتراض آقا نجفی به احتکار اجناس چهار محال و نامه سالار بختیاری مـبنی بـر درخواست مساعدت از ایشان(186)؛ تلگراف آقا نجفی و علمای اصفهان به تهران برای ضمیمه کردن بختیاری به اصفهان برای امنیت بخشیدن به راهها.(187)
8-3.مواضع آقا نجفی در دورهء استبداد صغیر
در جمادی الاول 1326،پس از رویـاویی شـاه با مجلس،یکبار دیگر انجمنهای مناطق در تلگرافهایی به انجمن اصفهان،خواستار صدور حکم خلع شاه از سوی آقا نجفی شدند.
در یکی از این تلگرافها میخوانیم:«چرا باید از حجج اسلام و آیت الله فـی الانـام(آقـا نجفی) دامت برکاتهم سئوال نـشده بـاشد کـه برقرار گزاردن همچون کسی بر سلطنت جایز است یا خلعش از سلطنت بر افراد ملت لازم است.تا حکم شرع انور را دانـسته هـمه بـر طبق[نظر]او جاری شود و هر
آنکه مسلمان است خـلاف رویـه شماها را نتوانند اظهار نمایند.»انجمن هم که نمیخواست بدون هماهنگی با مجلس،حکمی شرعی صادر کند در جواب مینویسد:«داعـیان غـفلت از اصـدار حکم شرعی از حضرت آیت الله آقا نجفی و حجج اسلامیه اصـفهان دامت برکاتهم بر عدم جواز سلطنت مستبد خائن عهد شکن و لزوم خلع او از سلطنت ایران نداشته و جدا در مقام بودیم بـه مـلاحظاتی چـند محرمانه از مجلس مقدس شید الله ارکانه اجازه خواسته که حکم بر مـجلس مـقدس نشده باشد.انشاء الله بعد از وصول جواب،حکم شرعی صادر نموده و به جمیع ایالات و ولایات مخابره مـیشود.»
انـجمن اصـفهان که از سوی برخی انجمنهای دیگر مانند انجمن تبریز در فشار بود،از تهران کـسب تـکلیف کـرد:«عموم ملت اصفهان حکم شرعی خلع خائن را از حضرت آیت الله(آقا نجفی) و حجج اسلام اصـفهان جـدا مـیخواهند تکلیف چیست؟جواب فوری لازم.»(188)
اوضاع در تهران روزبهروز وخیمتر میشد و مجلس در معرض خطر قرار گرفته بود.در ایـن ایـام آقا نجفی به همراه علمای دیگر اعلامیهای علیه تجمع نیروهایی که در باغشاه بـرای بـراندازی مـجلس گرد آمده بودند،انتشار دادند:«چون امروز بقاء و دوام اسلام منوط به اساس مقدس مـشروطیت اسـت،به قانون شریعت مطهر اسلام این اشخاص مثل کسانی هستند که در کربلا اجـتماع نـمودند و در صـدد قتل امام مظلوم برآمدند و هر تیری که به جانب مسلمین بیندازند مثل این است کـه تـیر را به بدن حضرت سید الشهدا علیه السلام زده باشند.و اگز این اجتماعات اسـباب خـوف و سـلب امنیت و ترس مسلمان شده باشند مثل کسانی هستند که اهل بیت عصمت را در کربلای معلا تـرسانیدند.ایـن اشـخاص و اخلاف آنها در دنیا مبغوض و مطرود و در آخرت در زمره قاتلین سید الشهدا ارواحنا فـداه مـحشور خواهند شد.کسانی که در کوفه پول گرفتند و به جنگ سید الشهدا رفتند با این اشخاص یکساناند.مـحمد تـقی نجفی،شیخ نور الله،ابو القاسم الموسی،...»(189)
هرچه بر وخامت اوضاع افـزوده مـیشد حمایتهای بیشتری از مناطق مختلف برای حفظ مـجلس و مـقابله بـا مستبدین صورت میگرفت تا آنجا که بـرخی از شـهرها در تدارک تفنگچی برای ارسال به تهران بودند.کسروی مینویسد:«تبریز و رشت و اسپهان و شـیراز و قـزوین و همدان و کرمانشاه همگی نوید فـرستادن یـاور میدادند...آقـا نـجفی و دیـگر ملایان با تلگراف«فتوای جهاد» بـرای نـگهداری مشروطه میفرستادند...»(190)
شهرهایی چون اصفهان،تبریز،شیراز و...به جهت دوری از مرکز،نـتوانستند کـمک فوری برای آزادیخواهان تهران بفرستند و شـاه بالاخره با به تـوپ بـستن مجلس بر اوضاع مسلط شـد و تـصمیم گرفت با انتصاب حکام جابر،طرفداران مشروطه را در ایالات و ولایات قلع و قمع نماید.او در رجـب 1326 اقـبال الدوله کاشی را به حکومت اصفهان و مـعدل المـلک شـیرازی را که در دشمنی بـا آزادیـخواهان ثابت قدم بود،بـه مـعاونت او برگزید.(191)حاکم مستبد پس از ورود به اصفهان با تمام قدرت به مقابله با آزادیخواهان پرداخت و بـا زور بـر اوضاع مسلط شد.
او از آنجا که مـیدانست اغـلب مردم اصـفهان طـرفدار مـشروطه هستند با حیله و تـزویر به نام اسلامخواهی جریانی علیه مشروطهخواهی در اصفهان راه انداخت و برای نیل به این هدف از راه رشوه،عـدهای را بـا خود همراه کرد.این جماعت پس از مـشورت در مـسجد فـشارکی مـتحص شـده،خانه خدا را مـرکز فـعالیت خود به نفع دولت استبدادی قرار دادند.در آنجا سفرهای رنگین گستردند و مردم را به یاری دعوت نمودند.تـلگرافهایی هـم بـه نجف و دربار تهران مخابره کردند که در یـکی از آنـها نـوشته بـودند:مـردم اصـفهان کفن در بر کرده و برای نجات اسلام از دست کفار قیام کردهاند.همینکه خبر تحصن این جماعت به گوش آقا نجفی رسید به طلاب حکم کرد که به مـسجد فشارکی رفته آن جماعت را بیرون کنند و صحن و اتاقهای مسجد را هم بشویند و پاک کنند.(192)
این نقشه اقبال الدوله با اقدام قاطع آقا نجفی خنثی شد و او را به زور و خشونت واداشت. حاج آقا نور الله به فـکر جـلوگیری از تعدیات و تجاوزات اقبال الدوه افتاد و با آماده کردن نیروهای نظامی که پیش از ترتبیت نموده بود و نیز ارتباط با سران بختیاری سعی کرد تا از راه نظامی در رفع استبداد بکوشد.همه مـنتظر فـرصتی مناسب برای شروع مبارزه مسلحانه بودند. دستگیری و تنبیه بازاریان و افزایش مالیات بهانهای شد تا مردم در قیامی عمومی علیه اقبال ادوله وارد صحنه شوند.در همان اولیـن روز شـروع قیام مردمی جمعیتی قریب بـه چـهار هزار نفر در مسجد شاه متحصن شدند.هرروز بر تعداد متحصنین افزوده میشد.آقا نجفی در این ایام با تمام امکانات از متحصنین حمایت میکرد.(193)با دسـتور حـاج آقا نور الله و آقـا نـجفی دستههایی از روستاها نیز بهعنوان دادخواهی به شهر آمدند و به معترضان پیوستند.(194)
اقبال الدوله باتهدید آقا نجفی تأکید میکند که اگر دست از حمایت متحصنین برندارد و مردم را متفرق نکند فردای همانروز خانهاش را بـه تـوپ خواهد بست.به دنبال این پیام نه تنها آقا نجفی عقبنشینی نکرد؛محلات نزدیک منزل آقا نجفی و حاج آقا نور الله را نیز سنگربندی کردند و مردم آمادهء مقابله مسلحانه با حـکومت شـدند.
پس از مدتی کـه درگیری مسلحانه بین مردم و نیروهای حکومتی ادامه داشت،سرانجام آقا نجفی در پیامی برای سران بختیاری بویژه ضـرغام السلطنه چنین نوشت:«امروز دفاع از اسلام واجب است و قوای خودت را بـرای جـنگ بـه اصفهان بیاور.»ضرغام السلطنه که آماده حمله به اصفهان و یاری مردم بود،نیروهای خود را به طرف شـهر حـرکت داد.(195)نویسنده جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری که خود از نزدیک شاهد وقایع آن روز اصفهان بود بـا تـمام بـیمهریهایی که در این نوشته در حق آقا نجفی روا داشته است،اعتراف میکند پیش از آنکه ضرغام السلطنه عـزم اصفهان کند آقا نجفی و حاج آقا نور الله به قریه چهار برجی در سه فـرسخی اصفهان رفته و با صـمصام السـلطنه برای حمله به اصفهان مذاکره و عهد و پیمان نموده و برای تحکیم میثاق طرفین قرآن مهر میکنند(196)و آقا نجفی تأکید میکند که یاری مردم در این ماجرا عین دفاع از اسلام است.
با این حـال دولتآبادی مینویسد:«بعد از به توپ بستن مجلس،شخص مزبور(آقا نجفی)از پس پرده درآمده خود را طرفدار سیاست روحانیون مخالف مجلس معرفی میکند.و نمیگذارد برادر خود با آزادیخواهان دیگر در آن شهر بر ضد درباریان قـیامی بـنماید...خلاصه روز توپ بستن به مجلس ملی تهران،بیرق استبداد در اصفهان به دست آقا نجفی بلند شده بدان میماند که نیابت پولینک لیاخوف را به عهده گرفته باشد.نهایت لیاخوف روس با سـرنیزه و تـوپ و تفنگ در طهران بر ضد مجلس و مشروطه قیام میکند و این آقای روحانی به زور تکفیر که مجلس و مشروطه و انجمن ایالتی و بدلیه تمام آثار مشروطه را جدا جدا تکفیر کرده»(197)
برای درک بهتر مـواضع آقـا نجفی چه بسا لازم باشد بخشی از نامهء او و آقا نور الله و سران بختیاری که در جواب محمد علی شاه نوشته شد بیاید:
...و از آنجایی که مواد قانون اساسی به تصدیق و صحهء علمای اعلام و حـجج اسـلام و آیـات باهرات الهی بین الانام رسـیده و تـمام بـا موازین شرع اقدس مقدس تطبیق فرمودهاند،دیگر تغییر و تحریف یک ماده و یا یک حرف آن را حسب التکلیف اسلامی خلاف مسلمانی میدانیم و در هـمچو روزیـ کـه تمام ملل و عقلای عالم رفع انقلابات داخلی و اسـتقلال ایـران و ایرانی را موقوف به اجرای قواعد مشروطیت و افتتاح مجلس میدانند و تمام روزنامههای دنیا فریاد میکنند،ما ملت مظلوم هم بـا نـهایت امـیدواری از مرام کامله خسروانه استرحام و استدعا میکنیم که امر و مقرر فـرمایید بدون فوت وقت این آتش برافروخته را به یک فرمایش ملوکانه که امر به انتخابات بر طبق قانون اسـاسی و تـشکیل مـجلس باشد،خاموش فرموده،عالم انسانیت را رهین منت و تمام ایران را قرین تـشکر فـرمائید.
شاهد دیگر در ردّ استبداد صغیر از طرف آقا نجفی،تأیید حکم علمای نجف دربارهء وجوب برپایی مجلس شـورازی اسـلامی اسـت:
بسم الله الرحمن الرحیم.و الحمد لله و الصلوه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین. احـکام مـطاعه حـجج اسلام نجف اشرف و سایر علمای اعلام و حصون اسلام-دامت برکاتهم- که در خصوص مجلس مـقدس شـورای مـلی شید الله ارکانه مرقوم فرمودهاند،زیارت شد.بر کافه اهل اسلام اطاعت آن احکام لازم و مـتحتم اسـت و از جانب این حقیر و سایر علمای اصفهان هم
از دو سال قبل که ابتدای مجلس شـورای مـلی بـوده تا به حال کمال اهتمام و سعی در موافقت و اجرای آن احکام مطاعه شده به عون الله تـعالی بـعد از این هم اهتمامات کامله خواهد شد و این حقیر هم کرارا مطابق آن احکام مـطاعه کـه حـجج اسلام نجف اشرف مد الله ظلالهم و مرقوم فرمودهاند از اول امر تا به حال نوشتهام و هماره سعی کـامل در اجـرای آن احکام نموده و مینمایم. و انشاء الله تعالی از برکات ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر صـلوات الله عـلیه کـاملا مجری خواهد شد.قال:فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل فانا بحکم الله استخف،الحدیث.(198)
و نیز در تـلگرافی کـه در تـاریخ 13 محرم 1327 به همراه علمای دیگر اصفهان به محمد علی شاه مخابره نـمودهاند،اعـلام میدارد:«تکلیف علمای اعلام این است که اموری که خیر و صلاح دولت و ملت است بدون پرده عاجزانه عـرض داریـم در حضور مبارک مکشوف است که ملت ایرانیه خلفاء عن سلف مجبول بـر اطـاعت احکام حجج اسلام نجف اشرف میباشند بـاوجود احـکام مـحکمه حجج اسلامیه بر وجوب مشروطیت رفع فـساد و فـتنه و خونریزی از ایران محال و ممتنع است بشود مگر به استقرار مجلس شورای ملی و ایـفای مـشروطه موعوده مطابق قانون اساسی،دیـگر امـر امر مـبارک اسـت.»(199)
بـعد از استبداد صغیر مراجع مشروطهخواه نجف،فـتاوای خـود را در حمایت از مشروطه و مقابله با اعمال محمد علی شاه توسط ایشان به خـطه اصـفهان،بختیاری و غیره صادر میکردند.
مؤلف حـیات الاسلام مینویسد:«(آخوند)تـلگرافی بـه اصفهان توسط حجت الاسلام آقـا نـجفی به عموم ایلات بختیاری و غیره و سایر طبقات مردم نمودند.»(200)
ناظم الاسلام کرمانی نـیز در تـاریخ بیداری ایرانیان اسنادی ارائه میدهد کـه در ضـمن آن سـه مرجع مشروطهخواه نـجف تـوسط آقا نجفی فتاوای خـود را بـرای حمایت از آزادیخواهان به اصفهان و مناطق تابعه آن ارسال داشتهاند.(201)
بدین ترتیب باید علت مخالفت امـثال دولتـآبادی با آقا نجفی را در تأکید وی بر مـبانی دیـنی و اسلامی دانـست.چـنانکه آیـت الله العظمی شیخ محمد حـسین کاشف الغطا تنها دلیل کثرت دشمنان و حاسدان آقا نجفی را همین پافشاری بر اجرای شریعت و اقـامه احـکام الهی میداند و بس.(202)و اینکه میخواستهاند قـوانین مـصوبه در مـجلس کـاملا مـطابق با دین مـبین اسـلام بوده و در عمل هم دولت مردان ملتزم به این قوانین باشند.
با این حال،زمانی که کار مـشروطه بـه دسـت روشنفکران غربگرا افتاد و راه مشروطه را از شریعت جدا کـردند(203)و لفـظ مـقدس را از انـجمن مـقدس مـلی اصفهان برداشتند(204)،آقا نجفی حمایت خود را از مشروطه باز گرفت.آقا نور الله هم با حکومت جدید کنار نیامد و حتی از اینکه بهعنوان یکی از پنج مجتهد طراز اول به تهران بـرود سر باز زد و عازم عتبات عالیات شد.(205)
آیت الله صافی گلپایگانی میگوید:
موقعی که خبر ورود حاج آقا نور الله به نجف رسید مرحوم آخوند خراسانی عدهای را به چند فرسخی برای استقبال ایـشان فـرستادند،و ایشان را با احترام فوق العاده وارد شهر کردند.در زمان ملاقات مرحوم آخوند از حاج آقا نور الله گله کردند که امثال شما چرا نباید بهعنوان طارز اول به مجلس بروید؟و آن مرحوم واقعه و جریانات انـحرافی در مـشروطیت را برای مرحوم آخوند به طور دقیق بیان و شرح دادند.(206)
در این زمان دو گروه میداندار عرصه سیاست شده،عرصه را بر علمای دینی تنگتر میکردند؛یـکی روشـنفکران سکولار که جایگاهی برای دیـن در مـسائل سیاسی قائل نبودند؛دیگر افراد فرصتطلبی که در واقع کاری به مشروطه نداشتند ولی چون شرایطی مهیا شده بود که بتوانند با استفاده از این وضعیت روزبـهروز بـر قدرت و نفوذ خود در عـرصه سـیاست بیفزایند، همچون خانهای بختیاری و گیلان.(207)
از این روست که صمصام السلطنه مأمور میشود آقا نجفی را به عتبات تبعدی کد(208)که البته با نفوذی که ایشان در بین مردم اصفهان داشت موفق بـه ایـن کار نمیشود.در ادامه و روند نهضت کار به جایی میرسد که فردی چون سید عبد الله بهبهانی به دست گروههای افراطی مشروطهخواه کشته میشود(209)و دمکراتها در اصفهان نقشه قتل آقا نور الله را میکشند کـه مـنجر به مـهاجرت ایشان میشود.(210)
هرچند آقا نجفی از این تاریخ به بعد از این جریان کنارهگیری نمود،اما هروقت احساس تـکلیف شرعی میکرد با هر حاکمی که انصاف را در حق مردم رعایت نـمیکرد،در مـیافتاد.
چـنانکه«از سال 1327 تا 1332،زمان فوت مرحوم آقا نجفی،وی مانند زمان استبداد،دائما در کشمکش با حکام و فرمانداران جدید بـود و قـیامهایی نیز تحت رهبری او علیه حکام بختیاری به راه افتاد که دردسرهای زیادی را برای مـرکز بـه بـار آورد.در همین فاصلهء زمانی نیز علی رغم سرکوب نیروهای مبارز مذهبی علیه نفوذ روسها و سلطه ظـالمانه آنان و همچنین اولتیماتوم 1329 ق با استعمار و استبداد درگیر شد و این درگیری تا آخرین روز حـیات و در بستر بیماری نیز ادامـه داشـت.»(211)
پانوشتها:
(1)-آقا بزرگ تهرانی،نقباء البشر،ج 2،ص 247؛روضاتی،سید محمد علی،زندگانی آیت الله چهار سوقی،ص 200.
(2)-برای اطلاع بیشتر ر.ک:صوفی نیارکی،تقی،در حریم وصال،قم،1382،ص 67-45.
(3)-نقباء البشر،ص 248.
(4)-برای آگاهی از نوشتههای آن مرحوم ر.ک:انصاری،مـیرزا حسن خان،تاریخ اصفهان و ری،ج2؛و نقباء البشر،همان.
(5)-روزنامه حبل المتین مینویسد:مردم ولایت اصفهان تا چهل روز از مذاهب گوناگون در سوگ وی شرکت جسته و سوگواری کردند(روزنامه حبل المتین،شمـ 16،(2 شوال 1332)،ص 17.)
(6)-شیخ مـفید،المـقنعه،ص 811-810.
(7)-شیخ طوسی،النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی،ص 301-300.
(8)-سلار دیلمی،المراسم العلویه،ص 264-263.
(9)-علامه حلی،ایضاح الفوائد،ج 1،ص 399-398.
(10)-و در ولایت انبیا بر مردم شکی نیست،مگر در آنجایی که دستوری برخلاف آن داشته باشیم و اثبات ایـن مـعنی نیز در مورد علما سزاوار است.آقا نجفی اصفهانی،رساله ولایت الحاکم الفقیه،مندرج در:حکم نافذ آقا نجفی،ص 239.
(11)-و دلالت دارد بر اینکه جریان هر امری از امور مسلمین مانند نکاح،عقود،ایقاعات،مـرافعات و سـایر امور آنها اعماز اخذ و دفع تا دیگر امور و هر حکمی از احکامشان به ید علما میباشد؛مگر آنچه بسبب دلیل معتبری از این قاعده استثنا شده باشد.همان،ص 245.
(12)-توقیع شرحی اسـت از نـاحیه حـضرت حجت علیه السلام که در جـواب سـؤالهای اسـحاق بن یعقوب(شیخ روائی و برادر بزرگ مرحوم کلینی)توسط محمد بن عثمان(دومین نایب خاص حضرت مهدی)صادر شده است و شاهد بـر مـدعا آنـ قسمت از توقیع است که میفرماید:«و اما الحوادث الواقـعه فـارجعوا فیها الی رواهء احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله...»شیخ طوسی،الغیبه،ص 177.
(13)-به درستی که مراد از حوادث واقعه کلیه امـوری هـستند کـه شرعا،عرفا و عقلا در آنها باید به رئیس رجوع شود.آقـا نجفی اصفهانی،رساله ولایت الحاکم الفقیه،همان،ص 247.
(14)-وجوب رجوع در مسائل شرعی به علمای دین از گذشته تا به امـروز از بـدیهیات اسـلام است و ممکن نیست بر فرد آگاهی چون اسحاق بن یعقوب مـخفی بـوده باشد تا او این مطلب واضح را در شمار مشکلات علمی خود مطرح،و به دنبال پاسخی بوده باشد و زمـانی سـؤالی ایـنچنین از فردی چون او معنی پیدا میکند که مورد سؤال مسائل مهم اجتماعی و مـسائلی کـه بـا مصلحت عموم در ارتباط است،باشد؛چرا که او در مواردی اینچنین جانشین یا جانشینانی از طرف امـام را در عـصر غـیبت احتمال میداده است.همان.
(15)-عمر بن حنظله دربارهء رجوع به سلاطین و قضات جور شـخصا نـظر امام صادق علیه السلام را جویا میشود.حضرت پس از منع این کار،او را در مواردی ایـنچنین بـه خـبرگان در احادیث معصومین ارجاع داده و میفرماید:«انظروا الی من کان منک قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حـرامنا و عـرف احکامنا،فارضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما،فاذا حکم بحکمنا فـلم یـقبل مـنه،فانما بحکم الله قد استحف و علینا ردّ و الراد علینا الراد علی الله،و هو علی حد الشرک بالله.» (شیخ کلینی،الکـافی،ج 7،رقـم 5،ص 412).
(16)-پنجم:از اینکه او بهعنوان حاکم قرار داده شده است-همانگونه که از مقبوله عمر بـن حـنظله اسـتفاده میشود-همانند حکامی است که در عصر پیامبر و صحابه از طرف آنها منصوب به حکومت شده و مـردم مـلزم بـه اطاعت و رجوع به آنها در امور عامه شده و نظر نهایی در اموری چنین از آن ایـن حـکام بوده است؛بلکه عرفا نیز وقتی سلطان شخصی را به حکومت منصوب میکند،وجوب رجوع مردم بـه شـخص مذکور در امور عامهای که مطلوب سلطان میباشد،به ذهن متبادر میشود.(آقـا نـجفی اصفهانی،رساله ولایت الحاکم الفقیه،همان،ص 247).
(17)-ثـانیا:اسـتدلال بـه اینکه«آنها حجت من بر شمایند و مـن هـم حجت خدا هستم»مناسبت دارد با اموری که مرجه در آن رأی و نظر دارد و این منصب ولایـت امـام علیه السلام از طرف خودش اسـت نـه اینکه پس از غـیبت امـام از طـرف خدای تعالی بر فقیه واجب بـاشد،و الا مـناسب بود گفته شود ایشان حجج خدا بر شما هستند همانگونه که در مـقام دیـگری آنها را وصف کرده که آنها امـناء خدا هستند بر حـلال و حـرام.همان.
(18)-ر.ک:ملا احمد نراقی،عـوائد الایـام،ص 536؛محمد حسن نجفی،جواهر الکلام،ج 21،ص 397-393.
(19)-امور حسبه،اموری هستند که شارع خواستار انـجام آن بـوده و اهمال در آن و بر زمین ماندن آن را روا نـمیدارد.
(20)-شـیخ انـصاری،المکاسب المحرمه،کـتاب البـیع،ص 155-153.
(21)-آقا نجفی اصفهانی،رسـاله ولایـت الحاکم الفقیه،همان،ص 246.
(22)-همان،ص 201.
(23)-برای اطلاع بیشتر از حالات معنوی و عرفانی آقا نجفی ر.ک:در حریم وصـال.
(24)-مـوسی نجفی،حکم نافذ آقا نجفی،ص 110.
(25)-هـمان،ص 201.
(26)-هـمان،ص 137.
(27)-آقا نـجفی اصـفهانی،اشـاره ایمانیه،ص 247-246.
(28)-مجله حوزه،شـمـ 36،ص 89-81.
(29)-روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،(18 شعبان 1325 ق).
(30)-حبل المتین،شمـ 205،(دوشنبه 14 ذی قعده).
(31)-تأکید بر این مـطلب از ایـن روست که برخی نویسندگان امثال دولتـآبادی و مـلکزاده کـه از روحـیه انـطافپذیر ایشان در امر دیـن و دیـانت و اجرای حدود الهی ناراحت بودهاند در سراسر نوشته خود او را به قدرتطلبی و نظایر آن متهم نمودهاند.
(32)-اصفهانی کربلایی،شـیخ حـسن،تـاریخ دخانیه،به کوشش رسول جعفریان،ص 107-106.
(33)-خاطرات حـسینقلی خـان نـظام السـلطنه،ص 309.
(34)-بـرای آگـاهی بیشتر از بابیت و بهائیت ر.ک:نوایی،عبد الحسین،فتنه باب، تهران، بابک،1351؛ محدم مهدی خان زعیم الدوله،مفتاح باب الابواب،مصر،قاهره،1903 م.
(35)-ر.ک:خاطرات مستر همفر،ترجمه علی کاظمی،کانون نـشر اندیشههای اسلامی.در جایی از همین نوشته،از جمله اموری که سرلوحه فعالیتهای آنها باید قرار میگرفت عبارت بود از:«به وجود آوردن ادیان و مذاهب ساختگی در پیکره بلاد اسلامی،و برای این منظور نقشههای بسیار دقـیقی لازم اسـت بهطوری که هریک از این ادیان ساختگی با تمایل جمعی از اهل آن شهر موردنظر،مناسب باشد.»ص 123.
(36)-کسروی در همین رابطه مینویسد:«پیروان سید باب که بابی نامیده شده بودند،پس از کشته شدن آن سـید و بـرخاستن میرزا حسینعلی بهاء الله به دو دسته جدا شدند:یکدسته میرزا حسینعلی را نپذیرفته و از میرزا یحیی صبح ازل که جانشین باب میبود،جدا نگردیدند و به نام او«ازلی»خـوانده شـدند یکدسته به بهاء الله گراییده بـه نـام او«بهایی»شناخته گردیدند... چون میرزا حسینعلی به دعوی برخاست و دستهای بنیاد نهاد و روسیان،چه در ایران و چه در قفقاز،پشتیبانی از او نمودند.بهاء الله نیز در نوشتههای خود گـرایش بـه روسیان نشان داد.از آن سوی انـگلیسیان بـنام همچشمی در سیاست به پشتیبانی از ازلیان برخاستند،کسروی،احمد،تاریخ مشروطه ایران،بخش دوم،ص 291.
(37)-صفایی،ابراهیم،نامههای تاریخی،تهران،سخن،1348.به نقل از حکم نافذ آقا نجفی،ص 167.
(38)-اعتماد السلطنه،روزنامه خاطرات اعـتماد السـلطنه،با مقدمه ایرج افشار،ص 684.
(39)-همان،ص 697.
(40)-صفایی،ابراهیم،اسناد سیاسی دوره قاجار،ص 147.
(41)-روزنامه ترقی،دوره پنجم،شمـ 99،(فروردین 1327 شمسی).
(42)-از مراجع و علمای بزرگ معاصر آیت الله بروجردی.
(43)-نجفی،موسی،حکم نافذ آقا نـجفی،ص 218.
(44)-نـگارنده یا نـگارندگان این کتاب جهت تخریب چهره روحانیت آن عصر بالاخص شخص آقا نجفی اتهامات و افترائات فراوانی را در قالب رؤیای سـاختگی به قلم آورده است.
(45)-تاریخ اصفهان و ری،وقایع سال 1320 ق،ص 340.
(46)-مجد الاسلام کـرمانی،تـاریخ مـشروطیت ایران،ص 22.
(47)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 166.
(48)-آیت الله العظمی کاشف الغطاء در اینباره مینویسد:«...آقا(مرحوم آقا نجفی)بـه خـاطر شدت و سختگیری بر بدعتگذاران و فاسقان،به علت اقامه حدود شرعی و نهی از منکرات و افـعال پسـت،دشـمنان و حاسدانش زیاد شدند، العبقات العنبریه فی طبقات الجعفریه،نسخه خطی در مرکز اسناد کتابخانه دانشگاه تـهران.
(49)-تاریخ جراید و مجلات ایران در اینباره مینویسد:«جمعی از مبلغین عیسوی که از اروپا به هندوستان رفـته،فارسی آموخته و کتب مـتعدد در رد اسـلام در هند چاپ کرده بودند،به اصفهان آمدند.سر دسته مبلغین مسیحی شخصی موسوم به«تیزدال» بود که چند زبان شرقی میدانست و در محله جلفای اصفهان منزل گرفته بود و علمای اصفهان را به مـباحثه دربارهء مذهب مسیح دعوت مینمود،به این هم اکتفا نکرده،کتاب خود را در رد اسلام موسوم به ینابیع الاسلام منتشر ساخت.»صدر هاشمی،محمد،تاریخ جراید و مجلات ایران،ج 1،ص 238.
(50)-داعلی الاسلام از جمله شاگردان درس فـقه و اصـول آقا نجفی بود.
(51)-تاریخ جراید و مجلات ایران،همان.
(52)-همان؛مجله الاسلام،شمـ 1،اصفهان(رمضان 1320 ق)،ص 103.
(53)-خاطرات علامه الفت،به نقل از حکم نافذ آقا نجفی،ص 231.
(54)-در حریم وصال،ص 133-130.
(55)-حکم نافذ آقا نجفی،هـمان،ص 80.
(56)-ایـن نکته که آقا نجفی اولین کسی است که حکم به تحریم تنباکو داده است مورد اتفاق تاریخنویسانی چون نیکی کدی در کتاب تحریم تنباکو در ایران،حجت بلاغی در کتاب اعلاط در انساب،شـیخ حـسن کربلایی در رساله تاریخ دخانیه وابراهیم تیموری در کتاب تحریم تنباکو است.
(57)-آدمیت،فریدون،شورش بر امتیازنامه رژی،ص 57-56.
(58)-صفایی،ابراهیم،اسناد سیاسی دوران قاجار،ص 25.
(59)-تاریخ دخانیه،ص 107-106.
(60)-روزنامه حبل المتین،شمـ 20،(دوشنبه 14 ذیقعده 1316).
(61)-روزنـامه ثـریا،شـمـ 46،ص 10.
(62)-روزنامه ثریا،شمـ 48،(10 جمادی الثـانی 1317 ق).
(63)-روزنـامه ثـریا،شمـ 46،ص 11.
(64)-روزنامه زایندهرود،شمـ 36،(محرم الحرام 1329 ق).
(65)-روزنامه جهاد اکبر،شمـ 3،(اول رمضان 1325 ق).
(66)-همان،شمـ 42،(23 صفر 1326 ق)،ص 6.
(67)-فصلنامه مطالعات تاریخی،س 1،شمـ 1،1382،ص 288.
(68)-حکم نافذ آقـا نـجفی،ص 205.
(69)-روزنـامه زایندهرود،س 3،شمـ 36(محرم الحرام 1329).
(70)-تاریخ اصفهان و ری،ذیل وقـایع 1332 ق.
(71)-حـکم نافذ آقا نجفی،ص 130.
(72)-معاصر،حسن،تاریخ استقرار مشروطیت در ایران،ج 1،ص 272-268.
(73)-باستانی پاریزی،در تلاش آزادی،ص 212.
(74)-دولتآبادی،یحیی،حیات یحیی،ج 1،ص 87.
(75)-کسروی،احمد،تـاریخ مـشروطه ایـران،بخشیکم،ص 227.
(76)-اسفندیار خان فرزند حسینقلی خان ایلخان قدرتمند بختیاری،در سـال 1305 پس از بر طرف شدن اختلافاتی که بین او و حکومت مرکزی به وجود آمده بود به تهران احضار شد و مورد تـفقد نـاصر الدیـن شاه واقع و به حکومت بختیاری منصوب شد.او شانزده سال تمام ایـلخانی بـختیاری را برعهده داشت و مورد عنایت و توجه ناصر الدین شاه و پس از او مظفر الدین شاه بود.(دانشور علوی،جنبش وطـن پرسـتان اصـفهان و بختیاری،ص 189-187).
(77)حکم نافذ آقا نجفی،ص 131.
(78)-در بخش مشروطه اشارهای به این موارد مـیشود.
(79)-خـاطرات مـرحوم الفت،به نقل از حکم نافذ آقا نجفی،ص 128.
(80)-همان،ص 111/
(81)-صفایی،ابراهیم،اسناد سیاسی دوران قاجار،ص 147.
(82)-حـکم نـافذ آقـا نجفی،همان.
(83)-همان،ص 163.
(84)-همان،ص 115.
(85)-همان،ص 114.
(86)-همان،ص 115.
(87)-همان،ص 119.
(88)-همان،ص 114.
(89)-روزنامه زایندهرود،شمـ 36،(13 محرم الحرام 1329 قـمری).
(90)-روزنـامه زایندهرود،شمـ 35،(محرم الحرام 1329 قمری)،ص 46.
(91)-آقا نجفی قوچانی،حیات الاسلام فی احوال آیـه المـلک العـلام،ص 125.
(92)-روزنامه زایندهرود،شمـ 35،(محرم الحرام 1329 قمری).
(93)-همان،شمـ 36،(13 محرم الحرام 1329 قمری).
(94)-همان،شمـ 10،(ربـیع الاخـر،1329 قمری).
(95)-شریف کاشانی،محمد مهدی،واقعات اتفاقیه در روزگار،ج 3،ص 97.
(96)-روزنامه زایندهرود،شمـ 25،(سال 1329 قـمری).
(97)-مـلکزاده،مـهدی،تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،کتاب اول،ص 75.در بخش بعدی به صورت مفصل،برخی از شایعات این قبیل نـویسندگان مـورد بررسی قرار خواهد گرفت.
(98)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 203.
(99)-روزنامه مجلس،شمـ 65،(ذیـحجه 1329 قـمری).
(100)-حـکم نافذ آقا نجفی،ص 204.
(101)-روزنامه جهاد اکبر،شمـ 30،(اول رمضان 1325 قمری).
(102)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 222.
103)-روزنامه حـبل المـتین،شـمـ 16،(2 شوال 1332 ق)،ص 17.
(104)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 231.
(105)-همان،ص 229.
(106)-روزنامه حبل المتین،شمـ 16،(2 شوال.1332 قـمری)،ص 17.
(107)-مـؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،چکیده مقالات همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت و نقش اجتهاد شیعه در آن،ص 161.
(108)-نـجفی،مـوسی،اندیشه سیاسی و مبارزات حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 77.
(109)-برای اطلاع بیشتر از حیات عـلمی و اجـتماعی مرحوم شیخ محمد باقر اصفهانی ر.گ:مهدوی،سـیر مـصلح الدیـن،تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر،ج 1،1368.
(110)-حـیات یـحیی،ج 1،ص 39.
(111)-الگار،حامد،نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطه،ص 323.
(112)-براون،ادوارد،انقلاب ایران،ص 117.
(113)-ناظم الاسلام کـرمانی،تـاریخ بیداری ایرانیان،بخش اول،ص 550.
(114)-البته بـرخی از مـحققان بنابر اسـتنادات تـاریخی بـر آناند که آقا نجفی نه تـنها در مـاجرای نهضت عدالتخانه به علماء مهاجر پیوسته،بلکه حتی در آنمیان از چنان وجاهتی بـرخوردار بـود که شخص مظفر الدین شاه ضـمن نامهای که توسط احـمد قـوام به مهاجرین ارسال داشته،در مـیان هـمه آقایان شخص آقا نجفی و آقا سید عبد الله را جهت رفع این مشکل بدین قـرار مـورد خطاب قرار داده است:«به عـرض مـیرساند حـسب الامر اعلی حـضرت اقـدس شهریاری به جنابان آقـایان عـلمای اعلام بالاخص جناب حجت الاسلام آقا نجفی و آقا سید عبد الله ابلاغ فرمایید که ارادهـ سـنیه شاهانه بر این تعلق گرفته کـه عـدالتخانه تشکیل و دائر شـود و انـتظار مـیشود هرچه زودتر آقایان بـه تهران معاودت فرمایند...»حکم نافذ آقا نجفی، ص 200.
(115)-محیط مافی،هاشم،مقدمات مشروطیت در ایران،ص 139.
(116)-روزنامه الجـناب،اصـفهان،س 1،شمـ 3،(سنه 1325 قمری).
(117)-روزنامه اصفهان،سـنه 1325 قـمری،بـه نـقل از مـوسی نجفی،حکم نـافذ آقـا نجفی،ص 203.
(118)-حیات یحیی،ج 2،ص 249.
(119)-روزنامه جهاد اکبر،شمـ 40،(ذیقعده سنه 1325 قمری)؛روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،شـمـ 20،(22قـذی قـعده 1325).
(120)-نیکی،آر-کدی،تحریم تنباکو در ایران،ص 115.
(121)-رساله تـرایخ دخـانیه بـا قـرارداد رژیـ،ص 107-106.
(122)-رشـدیه،شمس الدین،سوانح عمر،ص 19.
(123)-مؤمنی،باقر،ادبیات مشروطه،تهران،انتشارات گلشایی،1354،ص 54
(124)-روزنامه جهاد اکبر،شمـ 40،(ذی قعده سنه 1325 قمری)؛روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،شمـ 20، (22 ذیقعده 1325).
(125)-هـمان.
(126)-به اصول اندیشه آقا نجفی در ابتدای مقاله مراجعه شود.
(127)-میرزای نائینی،تنبیه الامه و تنزیه المله،ص 38.
(128)-همان،ص 65.
(129)-همان،ص 64.
(130)-چرا که منور الفکران آن عصر غالبا به دنبال پیاده نمودن مشروطهای از نوع اروپایـی آن بـودند و این مسلما با روح شریعت بیگانه و در تضاد با آن بود.کسروی در همین رابطه مینویسد:«اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند،معنی درسـت مـشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعی است آگاهی درستی نمیداشتند.»(تاریخ مشروطه،بخش دوم،ص 287.)البته این نسبت نـاآگاهی بـه همه علمای مشروطه خواه جـفایی بـیش نیست؛چرا که علمای مشروطه خواه آن عصر خود تعریف روشن و مشخصی از مشروطه البته نه از نوع غربی آن،داشتند که به آن خواهیم پرداخت.
(131)-روزنامه اصـفهان،سـنه 1325 قمری،به نقل از مـوسی نـجفی،حکم نافذ آقا نجفی،ص 203.
(132)-روزنامه الجناب،اصفهان،س 1،شمـ 3،(1235 قمری).
(133)-روزنامه جهاد اکبر،اصفهان،(ربیع الثانی،135 قمری).
(134)-همان،شمـ 40،(ذیقعده 1325 قمری).
(135)-همان،ربیع الثانی،1327 قمری.
(136)-روزنامه انجمن،شمـ 27،(20 جمادی الاول 1326)؛ناظم الاسـلام کـرمانی،تاریخ بیداری،ج 2،ص 557-556.
(137)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 209.
(138)-اثبات این مطلب چندان مشکل به نظر نمیرسد؛چرا که کافی است در تعاریفی که از علمای مشروطه خواه از مشروطه موردنظرشان ارائه دادهاند توجه کنیم؛در مییابیم کـه واقـعا یک مـجتهد عادل و آگاه نمیتواند با چنین مشروطهای مخالف باشد.بهعنوان مثال وقتی از مرحوم آیت الله العظمی ملا حـبیب کاشی که از مراجع و علمای بزرگ کاشان و از طرفداران جدی مشروطه در آن خطه بـوده سـئوال مـیشود که آیا تقلید از مجتهدی که انکار مشروطه مینماید جایز است یا نه،ایشان جواب میدهد که جـایز نـیست و در ادامه برای آنکه رفع ابهام نموده و سائلین قانع شوند مینویسد:«زیرا که مـراد از مـشروطیت نـه آن است که عوام کالانعام گمان کردهاند؛بلکه مراد به آن مطلبی است که ثمرهء آن اعلای کـلمه اسلام و ترویج احکام شریعت پیغمبر آخر الزمان(ص)و اقامه حدود الله کما انزل الله و امر بـه معروف و نهی از منکر و کـندن ریـشه فتنه و فساد و بر طرف کردن ظلم و تعدی حکام است.پس اگر مجتهدی انکار چنین مشروطه را نماید و راضی به ظلم و فساد و اختلال نظم و انتظام بلاد شود،تقلید او حرام است.»(کاشانی،ملا عبد الرسـول،رساله انصافیه،ص 58.)ونکته جالب اینکه در مجموع اعلامیههای آقا نجفی چنانچه پیش از این اشارت رفت تعریفی مشابه و حتی با کلماتی همسان به کار رفته است.و حتی در اظهارات مشروعه خواهان نیز میبینیم کـه:مـخالف با مشروطه و مجلس شورای صحیح، سخیف العقل و دوستدار ظلم میباشد.(لوایح شیخ فضل الله نوری،نشر تاریخ ایران،صص 27-43-51).
(139)-میرزای نائینی،انبیه الامه و تنزیه المله،ص 74.
(140)-در بخش پایانی اشاره خواهد شد.
(141)-حـیات یـحیی،ج 2،ص 349-348.
(142)-تاریخ مشروطیت ایران،ج 1،ص 385.
(143)-اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 23.
(144)-تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،کتاب دوم،ص 453.
(145)-کسروی،احمد،تاریخ هیجده ساله آذربایجان،ص 5.
(146)-تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،کتاب پنجم،ص 1013.
(147)-بـرای دریـافت این مطلب کافی است به برخی از روزنامههای آن روز اصفهان چون روزنامه انجمن مراجعه نمود که به مواردی از این دست در جایجای همین نوشته به مناسبت با ذکر نشانی استناد شده اسـت.
(148)-از بـیانات مـرحوم آیت الله شیخ محمد تقی نـجفی،نـوه آقـا نجفی.(ر.ک:اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 10.)
(149)-روزنامه الجناب،س 1،شمـ 3،ص 4.
(150)-وزیر مختار انگلیس برای وزارت خارجه انگلیس دربارهء مـشکلاتی کـه بـرای ظل السلطان در اصفهان پیشآمده بود مینویسد:«ظل السـلطان هـمیشه دوست انگلستان شناخته شده و در نتیجه این دوستی،دشمنی کنسول روس را به خود بر میانگیزد.او از من درخواست نمود در این مورد(حـفظ مـنافع او در اصـفهان)به وی اطمینان دهم...خارج شدن ظل السلطان از صحنه سیاست کـه چنین نقش مهمی در تاریخ ایران ایفا نموده و دوست عمده انگلستان در ایران بوده است در نظر همه پیروزی بزرگ روسـها نـسبت بـه نفوذ انگلستان تلقی شده است...(البته در ادامه همین گزارش شخص وزیـر مـختار تصریح میکند که سقوط ظل السلطان در نتیجه عملکرد او با مردم بوده نه دخالت روسها)در عین حـال بـاید اعـتراف کرد که برکناری او از اصفهان موجب گسترش و تحکیم نفوذ روسیه در این شهر خـواهد شـد چـه ظل السلطان همیشه با توسعه نفوذ روسیه مبارزه مینمود با این امید که اصـفهان سـرانجام تـحت کنترل انگلستان قرار خواهد گرفت.»(معاصر،حسن، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران،مستخرجه از اسناد مـحرمانه وزارت خـارجه انگلستان،ج 1،ص 272-268).
(151)-تاریخ مشروطه ایران،بخشیکم،ص 227.
(152)-روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،(یکشنبه،9 صفر المـظفر 1325 قـمری).
(153)-انـدیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 81.
(154)-روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،هـمان.
(155)-هـمان.
(156)-همان.
(157)-همان.
(158)-روزنامه اصفهان،شمـ 24،(رجب المرجب 1325 قمری).
(159)-روزنامه جهاد اکبر،شمـ 5،(سـنه 1325 قـمری).
(160)-روزنـامه انجمن مقدس ملی اصفهان،(سنه 1325 قمری)؛روزنامه جهاد اکبر،شمـ 42،(سنه 1325 قمری).
(161)-تاریخ مشروطیت ایـران،ج 1،ص 385.
(162)-مـحمد ولی خان تنکابنی از فئودالهای نامدار عصر قاجار که در زمان سلطنت ناصر الدین شـاه و مـظفر الدیـن به ترتیب حکومت استرآباد و حکومت گیلان را عهدهدار بود و در زمان محمد علی شاه مدتی در سمت فـرماندهی کـل قـوای آذربایجان برای کمک به عین الدوله جهت سرکوبی آزادیخواهان رهسپار تبریز شد امـا پس از مـدتی با موقعیت سنجی و فرصت طلبی،خود را به ظاهر از صف مستبدان جدا کرد و به جرگه مشروطهطلبان پیـوست و در نـتیجه پس از مشروطه به مراتب بالاتری از حیث مکنت و قدرت رسید.او پس از مشروطه سه بار بـه سـمت رئیس الوزرایی رسید.(دانشور علوی، جنبش وطـن پرسـتان بـختیاری اصفهان و بختیاری،ص 203.)
(163)-حایری،عبد الهادی،تشیع و مـشروطیت در ایـران،ص 120.
(164)-«نقش روحانیت اصفهان در انجمن ولایتی براساس...»،فصلنامه مطالعات تاریخی،س 1،شمـ 1،1382، ص 288.
(165)-اندیشه سیاسی و تـاریخ نـهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 101.
(166)-روزنـامه انـجمن مقدس مـلی اصـفهان،شـعبان 1325 قمری،همان،ص 103.
(167)-مذاکرات انجمن مقدس مـلی اصـفهان،آخر جمادی الاخر 1325 قمری.همان ص 101.
(168)-روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان،ذی قعده 1325 قـمری.هـمان،ص 111.
(169)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 203
(170)-همان،ص 204.
(171)-هـمان.
(172)-همان.
(173)-از جمله کشته شـدن پیـرزن بی گناهی که جهت سـرکشی بـه خانه تاراج شده خودش به دست مشروطه خواهان در تبریز مراجعه نموده و به دسـت افـراد نایب یوسف هکماواری مشروطه خـواه کـه بـا پسرش کینه بـه دل داشـت،اسیر و پس از مدتی جسد قـطعه قـطعه او را در بن چاهی مییابند.(تاریخ مشروطه ایران،بخش سوم،ص 864.)
(174)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 205.
(175)-همان.
(176)-روزنـامه جـهاد اکبر،ربیع الثانی 1325 قمری.
(177)-مذاکرات انـجمن مـقدس ملی اصـفهان،14 رمـضان 1325 قـمری.
(178)-روزنامه جهاد اکبر،سـنه 1325 قمری.
(179)-همان.
(180)-همان.
(181)-روزنامه انجمن تبریز،س 1،شمـ 68،(8 ربیع الاول،1325)،ص 2.
(182)-مذاکرات انجمن مقدس ملی اصفهان،14 رمضان،1325 قـمری.
(183)-روزنـامه جهاد اکبر،سنه 1325 قمری.
(184)-روزنامه انـجمن مـقدس مـلی اصـفهان،شـمـ 24،(سنه 1325 قمری)؛روزنـامه جـهاد اکبر،سنه 1325 قمری.
(185)-روزنامه مجلس،شمـ 8،(سال 1325 قمری)؛همان،ص 166.
(186)-روزنامه جهاد اکبر،سنه 1325 قمری.همان،ص 146.
(187)-روزنـامه انـجمن مـقدس ملی اصفهان،شعبان،سنه 1325 قمری؛همان،ص 159.
(188)-هـمان،ص 110.
(189)-تـاریخ بـیداری ایـرانیان،ج 2،ص 557-556.
(190)-تـاریخ مـشروطه ایران،بخش سوم،ص 622.
(191)-جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری،ص 23.
(192)-تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،کتاب پنجم،ص 1013.
(193)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 209-206.
(194)-تاریخ هیجده ساله آذربایجان،ص 209.
(195)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 209.
(196)-جنبش وطـنپرستان اصفهان و بختیاری،ص 49.
(197)-حیات یحیی،ج 2،صص 329-348.
(198)-حکم نافذ آقا نجفی،ص 212.
(199)-تاریخ بیداری ایرانیان،بخش دوم،ضمائم،ص 558.
(200)-حیات الاسلام فی احوال آیت الملک العلام،38.
(201)-تاریخ بیداری ایرانیان،بخش دوم،ص 215.
(202)-در حریم وصال،ص 41.
(203)-کسروی دربارهء سـیر مـشروطه تا جایی که منجر به اروپاییگری شد مینویسد:«چنانکه گفتیم،چون پیشگامان جنبش، ملایان بودند تا دیری سخن از«شریعت»و رواج آن میرفت و انبوهی از مردم میپنداشتند که آنچه خواسته میشود همین اسـت...و بـدین سال یک خواست دیگری پیدا شد که آزادیخواهان و ملایان را از هم جدا میگردانید و کنون که این کار رخ میداد یکی از نتیجههای آن این خواستی بـود کـه آزادیخواهان دیگر یاد«شریعت»و رواج آن نـکنند و سـر هر کاری نیاز به پرک خواستن از ملایان ندارند...و هرگامی را به پیروی از اروپا برمیداشتند.«فلان چیز در اروپا هست ما نیز باید داشته باشیم»این بود عنوان کارهای ایـشان...و سـرانجام به اروپاییگری رسید کـه خـود داستان جداییست»(تاریخ مشروطه ایران،ص 248.)
(204)-چکیده مقالات همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت ایران و نقش اجتهاد شیعه در آن،ص 143.
(205)-کتاب آبی،انگلستان،ترجمه:میرزا سید ابو القاسم خان،ج 3،ص 710 و ج 4،ص 957-956.
(206)-مصاحبه با آیت الله صافی گـلپایگانی،بـه تاریخ 1366 شمسی.به نقل از اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 203.
(207)-میبینیم حتی کسی چون ضرغام السلطنه که مؤثرترین نقش را در فتح اصفهان دارد به وسیله عموزادگان بختیاری خود چـون سـردار اسعد و صـمصام السلطنه از صحنه قدرت به کنار گذاشته میشود و چون ستارخان کاملا منزوی میگردد.
(208)-مستشار الدوله،صادق،خاطرات و اسناد مـستشار الدوله،ص 169.
(209)-کسروی مینویسد:«شب شنبه بیست و چهارم تیرماه،نهم رجب چهار تـن مـجاهد بـه خانه سید عبد الله ریخته و در برابر چشم کسانش او را کشتند.»تاریخ هیجده ساله آذربایجان، بخشیکم،ص 130.
(210)-نجفی،موسی،اندیشه سـیاسی و تـاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی،ص 197.
(211)-نجفی،موسی،حکم نافذ آقا نجفی،ص 197.
فصلنامه مطالعات تاریخی تابستان 1384 - شماره 8 صفحه 120 تا 169
https://psri.ir/?id=imgioqdk