تاریخچه مقابر و گورستانهای ایران
مرگ قطعیترین اتفاق زندگی انسان است قطعیتر از تولد، مهمترین و در عین حال مبهمترین موضوعی که بشر با آن روبرو بوده است. مرگ سرچشمه اعتقاد به ماوراءالطبیعه بوده چرا که ذهن بشر همیشه و شاید هنوز، توان تصور عدم را نداشته و ناتوانی او در تطبیق دو مفهوم مرگ و نیستی او را وادار ساخته تا ماوراءالطبیعه را خلق کند. مفهومی که اگر چه در فرهنگهای مختلف بیانهای گوناگونی دارد اما شباهت آن چنان است که برخی آن را فطری پنداشتهاند ولی توجه به دستاوردهای ژنتیک امروز جواب دیگری را مطرح میسازد به این معنی که همۀ بشر غیر افریقایی فرزندان جمعی کوچک بودهاند که از این قاره مهاجرت کردهاند و در سراسر کرۀ زمین پخش شدهاند و اتفاقاً این جمعیت چند صد نفری به ماوراءالطبیعه اعتقاد داشتهاند و این دلیلی است روشن برا ی شباهت و منشأ تمام اسطورههای بعدی در مورد مرگ وجهان آخرت شواهد بدست آمده تأیید میکند که آنان مردۀ خود را چنان دفن میکردهاند که انگار زندگی دیگری را در پیش داشتهاست. این در حالی است که در خود آفریقا هنوز هم مردمانی هستند که هیچ تصوری از ماوراءالطبیعه و سرنوشت انسان پساز مرگ ندارند و سئوال در این مورد را بیمعنی میدانند .
مرگ قطعیترین اتفاق زندگی انسان است قطعیتر از تولد، مهمترین و در عین حال مبهمترین موضوعی که بشر با آن روبرو بوده است. مرگ سرچشمه اعتقاد به ماوراءالطبیعه بوده چرا که ذهن بشر همیشه و شاید هنوز، توان تصور عدم را نداشته و ناتوانی او در تطبیق دو مفهوم مرگ و نیستی او را وادار ساخته تا ماوراءالطبیعه را خلق کند. مفهومی که اگر چه در فرهنگهای مختلف بیانهای گوناگونی دارد اما شباهت آن چنان است که برخی آن را فطری پنداشتهاند ولی توجه به دستاوردهای ژنتیک امروز جواب دیگری را مطرح میسازد به این معنی که همۀ بشر غیر افریقایی فرزندان جمعی کوچک بودهاند که از این قاره مهاجرت کردهاند و در سراسر کرۀ زمین پخش شدهاند و اتفاقاً این جمعیت چند صد نفری به ماوراءالطبیعه اعتقاد داشتهاند و این دلیلی است روشن برا ی شباهت و منشأ تمام اسطورههای بعدی در مورد مرگ وجهان آخرت شواهد بدست آمده تأیید میکند که آنان مردۀ خود را چنان دفن میکردهاند که انگار زندگی دیگری را در پیش داشتهاست. این در حالی است که در خود آفریقا هنوز هم مردمانی هستند که هیچ تصوری از ماوراءالطبیعه و سرنوشت انسان پساز مرگ ندارند و سئوال در این مورد را بیمعنی میدانند .
خلق انسان به بدیهی تصور از تولد نوزاد باز میگشته است چنانکه نزدیکی دو انسان اگر موجب تولد نوزادی میگردد. نزدیکی دو خدا نیز انسان را خلق کرده است_ آسمان خدای پدر بوده چون نطفۀ خود را که همان باران است به زمین میریخته زمین خدای مادر بوده چراکه همه چیز پساز باران از او زاده میشده است.
زمین انسان را در زهدان خود پرورش داده و متولد ساخته است و دوباره در خود جای میدهد ریشۀ ساخته شدن انسان از خاک که در اکثر اسطورهها و حتی ادیان وجود دارد در همین تصور ابتدایی قراردارد . تصوری که بعدها بسیار پیچیده شده ولی هرگز نقش زمین و خاک در پیدایش از بین نرفته در واقع در دورۀ مردسالاری با قوت گرفتن خدای آسمان که مرد بوده کم کم خدای زمین کماهمیت شده و زمین به جهان مردگان تنزل پیدا کرد. این تصور در ادیان تک خدایی کاملتر شده و جایگاه خداوند در آسمانها در نظر گرفته میشود ولی در همۀ این ادیان نیز تأکید شده که ما شما را از خاک آفریده و به خاک باز میگردانیم.
از سوی دیگر بازگشت انسان به زمین و ورود به دنیای مردگان در زیر زمین منشأ اصلی خاک سپاری مردگان محسوب میگردد. چنانکه تقریباً تمام مقابر با هر ارتفاع و شکل خارجی، دارای بخشی هستند که مرده را در زمین قرار میدهند. دفن جنینی مرده نیز اشارهای دیکر به همین مسئله است. بازگشت انسان به زمین مفهومی جداییناپذیر از تمام آیینهای خاک سپاری میباشد و دو نوع دیگر مراسم تدفین به صورت سوزاندن مرده و یا قراردادن مرده برای خورده شدن توسط حیوانات نیز از این قاعده مستثنی نیستند . در همۀ انواع روح به سمت پدر و جسم یه سمت مادر باز میگردد. مردهای که سوخته میشود روحش با آتش به آسمان رفته و خاکسترش به عنوان مظهر جسم به زمین بازمیگردد. در نوع زرتشتی آن که در سایر نقاط زمین نیزنمونههای آن وجود دارد استخوانها به زمین باز میگردد وروح به آسمان اگرچه باید به بدویترین شکل جدایی انسان از مرده که رها کردن آن و خورده شدن توسط حیوانات بوده نیز توجه کرد و شاید این شیوه تدفین زرتشتی حفظ این اندیشۀ بدوی و پیوند آن با اسطورههای مابعهالطبیعه میباشد.
باچنین مقدمهای میتوان تصور کرد که گور محل وصل جهان واقعی با جهان ماوراءالطبیعه است .دروازهای برای رفتن به جهان دیگر که اگر چه تنها با مرگ میتوان از آن عبور کرد ولی منطقیترین نقطه برای ملاقات با مرگان نیز همین مکان است. شکل هشت ضلعی بسیار از مقابر این اندیشه را تقویت میکند که همچنان که هشتی خانهها محل انتظار برای ملاقات یا صاحب خانه است. مقابر نیز هشتی خانه آخرت هستند و دالان ورودی به جای حرکت در افق به عمق خاک وجهان مردگان میرود. و بدیهی است که این محل ملاقات باید نشانهای مشخص و خوانا داشته باشد .[1]
یکی از مهمترین ترسهای بشر بازگشت مرده به جهان بوده به همین دلیل در برخی قبایل بدوی سر را از تن جدا کرده و جداگانه دفن میکردهاند سوزاندن راهحل بسیار خوبی برای جلوگیری از بازگشت مرده به این جهان بوده ولی مردههایی که سالم دفن میشدهاند مردم را بسیار میترساندهاند گذاشتن سنگی بزرگ برروی گور ریشه در این جلوگیری از بازگشت دارد .
ازطرف دیگر تصور زندگی پساز مرگ و انتقال مفاهیم زندگی امروزی به گذشته مفهوم خانه را با گور درمیآمیزد در برخی نقاط مرده را در خانه دفن کرده و خانه را به همراه مرده رها میکردند_ دفن کردن مرده در میان خشت دیوارها نیز آداب دیگری است که در بسیاری از نقاط جهان رایج بوده، پساز زلزله بم به تعدادی اسکلت در میان دیوارهای خشتی برخورد شده است که قطعاً نشان دهندۀ تداوم این روش، حداقل در موارد خاص میباشد ویا بالعکس بخشهای مهمی از ارگ را به دورههای ابتدایی تاریخ بازمیگرداند. مفهوم زندگی پساز مرگ و آن هم نه زندگی روحانی بلکه شکلی از زندگی جسمانی موجب شد تا همکالبد مقابرمتاثراز خانه باشد و هم درون این خانه اسباب و لوازم زندگی روزمره و حتی غذا قرارداده شود، درحالات پیچیدهتر چون مقابر شاهان و یا شاه خدایان، اعضای خانواده_ کنیزان و در مواردی تعدادی سرباز نیز دفن میشده است.
وجود یک اتاقک در سادهترین گورها که با طاقی آجری و گاهی سنگی و امروزه بلوک سیمانی ساخته میشود باقیمانده تصور زندگی در گور مانند زندگی در خانهای دیگر است .
اسطورههای مسیر جهان آخرت نیز هم بر شکل گور و هم برآیینهای مربوط تدفین تأثیر گذار بوده ، حیات پساز مرگ در ذهن انسانها به صورتهای متفاوتی شکل گرفته است.
یکی از این تصورات، بازگشت مرده به جهان زندگان بوده که همواره با ترس و دادن صدقه و نذورات برای آرام کردن و راضی نگه داشتن مردگان توام بوده است. آثار چنین نگرشی با انواعی از اندیشههای دینی ترکیب شده و امروز به صورت پخش کردن میوه و شیرینی بر سر مزارها وحتی گذاشتن آن برروی قبر فارق از اینکه توسط کسی خورده شود یا نه هنوز هم زنده است.
از دیگر مسیرهای زندگی پساز مرگ تناسخ است و روح مرده در قالب جسمی جدید اعم از انسانی یا حیوانی به جهان بازمیگردد. در این گونه نگرشها معمولاً دلبستگی به جسم مرده وجود نداشته و مرده را میسوزانند یا به آب سپرده رهایش میکنند .
مسیر دیگر حضور مردگان به عنوان خدایان درجۀ دو میباشد. برخی از هندیان معتقدند مردگان و نیکان آنان در سرزمین یمه به ورطۀ خدایان درجۀ دوم صعود میکنند به نظر میرسد یکی از ریشههای بتپرستی[2] در همین تصور باشد چراکه به جای عزیز از دست رفته مجسمهای میساخته و آن را چون خدایی نازلتر عبادت میکردهاند. و این مردگان و یا خدایان درجۀ دو واسطی بین خدایان بزرگ و مردم بودهاند. امروزه اگرچه چنین مفهومی در ادیان جایگاهی ندارد اما مردم برای برخی از مردگان شأنی بالاتر از انسان تصور کرده و آدابی شبیه به پرستش را برای آن به جای میآورند و گاه اعتقاد آنها به جایگاه مردگانی از این دست با اعتقادات دینشان برابری میکند. ودر متعادلترین حالت آنان راچون خدایی درجۀ دو واسط با خدای بزرگ میدانند و از وی طلب شفاء یا گشایش در زندگی را می¬نمایند.
شاید یکی از مهمترین دلایل ساخته شدن مقابر با شکوه که در تأثیر آن بر تحول معماری میتوان بسیار سخن گفت و در این مقاله نیز اشاراتی خواهد شد همین مسیر مردگان خدای گونه است[3] . مقابرفراعنه مصر_ پادشاهان هخامنشی و ... متاثر از همین نگرش میباشند.
همراهی مرده در سفر آخرت و کمک به او برای عبور از خطراتی که برای رسیدن به آرامش در برابر خود دارد نوع دیگری از نگرش به سرنوشت انسان پس از مرگ است، برخی از اقوام اروپایی سکهای در دهان مرده میگذاشتهاند تا در دنیای دیگر با خرج کردن آن مشکلات خود را حل کند. نوشتن ادعیه بر بدن مرده و یا بر کفن و خواندن اوراد در گوش او از جمله کمکهای زندگان به مردگان در سفر آخرت میباشد. در بسیاری از تفکرات مربوط به جهان مردگان و سفر آخرت این اعتقاد وجود دارد که در صورتی که کمکهای لازم به روح مرده از طریق راضی کردن خدایان وتمام نیروهای مؤثر در این سفر انجام نپذیرد تضمینی برای آرامش یافتن روح وجود ندارد و حتی ممکن است روح دچار عذاب دائمی گردد. هنوز هم خواندن دعاءو کتابهای آسمانی بر سر قبر مردگان به نیت رسیدن ثواب به روح مرده و کمک به او در سفر آخرت از اعتقادات جدی مردم بهشمار میرود.
آنچه به اجمال در این مقدمه ذکر شد به قصد تعمق بر ریشههای اسطورهای مفهوم مرگ و زندگی و جهان پساز مرگ بوده تا بتوان به برخی دلایل در شکلگیری کالبد معماری مقابر و جایگاه گورستانها در شهرها و مسیر تحول آنها پیبرد و در این میان چه اعجابانگیز است ، پیبردن به این مسئله که هنوز بخش اعظم نگرش ما به این مسائل و آداب و رسوم مربوط به این واقعه یعنی مرگ، ادامه همان باورهای تاریخی است و آنچه تحت عنوان دنیای جدید و مدرن به نام یک مفهوم تمدنی میشناسیم تأثیر چندانی بر این نگرشهای کهن نداشته و شاید هم تفکر مدرن خودرا موظف به تغییراین باورها نمیدانسته است و یا دلیلی برای محروم کردن بشر از شیرینی ابناوهام نداشته است.
- تاریخ تحول گور و گورستانها در ایران
- گورهای پیش از تاریخ
از قدیمیترین گورهای بدست آمده در ایران که اتفاقاً حاصل کاوشهای اخیر در تبریز میباشد میتوان به گورستانی متعلق به نیمۀ دوم هزارۀ دوم قبل از میلاد اشاره کرد. این گورستان متعلق به عصر آهن یا عصر سفال خاکستری است و نمونۀ بسیار خوبی از گورستانهای بیش از تاریخ محسوب میگردد. در این گورستان 88 قبر شناسایی شده است که به سه گروه تقسیم میشوند :
1. گورهایی که دارای سازۀ گودالی داشته و همرا آنها ظروف سفالین و اشیاء مفرغی گذاشته میشده.
2. گورهایی که دارای سازۀ گوری از جنس خشت یا چینهاند.
3. گورهایی که دارای سازۀ گوری و از جنس سنگ میباشند. تمامی اسکلتها به صورت جنینی یا چمباتمه ای دفن شده اند. نزدیکی قبرها به هم حکایت از مفهومی به نام گورستان دارد نوع دفن کردن جنینی نشان دهنده اعتقاد به خدای زمین به عنوان مادر است و دفن اشیاء روزمره در کنار آنها و حتی پیدا شدن یک اسکلت مرغ در یک بشقاب سفالی در کنار اسکلت نشان دهنده اعتقاد آنها به جهان پس از مرگ است ولی به نظر می رسد در مرحله تفکیک روح و جسم نبوده اند و همان جسم را در نوعی از حیات در دنیای زیرزمینی تصور کرده اند[4] آثار به دست آمده به هیچ وجه نشان دهنده بنایی به عنوان مقبره نیست. در ایران گورستانهایی به شباهتهای دوره ای درخوروین بین کرج و قزوین، قیطریه تهران و پیشوای ورامین نیز یافت شده است.
- دورۀ ایلامی
مهمترین حوزه تمدنی محدوده ایران کنونی تمدن ایلامی است، نزدیکی زمانی این تمدن با تمدنهای بابلی- آشوری و سایر تمدنهای حوزه بین النهرین آنها را به شاهدی از تمدن بین النهرین تبدیل می کند.
در کنار زیگورات عظیم چغازنیل متعلق به تمدن ایلامی در شهر دور اونتاش در حاشیه شمال غربی در داخل باروی سوم به مجموعه ای از گورهای داخل زمین برخورد می کنیم که دارای دیوارها، طاق و پلکان می باشد که به نظر محل دفن خانواده سلطنتی میرسد یکی از سالمترین گورها متعلق به پپتی آهار و همسرش می باشد که همراه آنان تعدادی از ملازمان نیز دفن شده اند اما مهمترین مقبره کاخ مردگان می باشد این کاخ یک کاخ کامل با حیاط برای برگزاری جشنها و اطاقهایی برای برداشتن ظرفها و انبارها و اطاقهایی برای مردگان بوده است ولی یکی از مهمترین مسائل این کاخ مرده سوزی شاه و یک ملازم بوده است. این در حالی است که مرده سوزی در میان ایلامیان مرسوم نبوده است ساختن مقبره در اعماق زمین نشان دهنده ادامه تصورات قبلی در بازگشت به زمین است. در اطراف این مقبره تعدادی مقبره دیگر که کم اهمیت تر می باشد نیز وجود دارد که در در تابوتهای بیضی سفالی دفن شده اند. سازه آجری، طاقهای آجری که از قدیمی ترین سازه های طاقی به دست آمده در ایران می باشد و با ملات قیر ساخته شده است. وجود پلکان حیاط و تقسیمات اطاقها ... همه حکایت از تحول بسیار مهم در کالبد گوراست. همچنین رسوخ مفهوم خانه و کاخ به گور نکته با اهمیت دیگری است. چیزی که در گورهای عصر آهن تبریز وجود نداشت.
تعداد این خانه گورها در کنار هم مفهوم شهر مردگان را نیز شکل داده است. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد. چنانکه توضیح داده شد اندیشه های مربوط به ماوراء الطبیعه ریشه در رابطه انسان با مرگ داشته، و ادیان حاصل تکاملاندیشۀ ماوراءالطبیعه بودهاند. پس وجود معبد چغازنبیل در کنار گورهای شاهان که احتمالاٌ خدایان درجه 2 نیز محسوب می شدند و یا حداقل مرده ایشان به چنین مقامی دست پیدا کرده نشان دهنده رشد ادیان در دوره هزاره اول پیش از میلاد و تأثیر آن در ساختارهای سکونتگاه ها و شهرها می باشد. حضور معبد در کنار گورستان اگر چه امروزه مسئله مهمی به نظر نمی رسد اما باید توجه داشت که نقطه عطفی در تحول ساختار شهرها ی تاریخی است و چغازنبیل و گورستان حاشیه آن از این نظر بسیار با اهمیت میباشند.
- هخامنشیان
هخامنشیان را میتوان به دو دورۀ اصلی تقسیم کرد پیش از داریوش و پس از آن، در دورۀ اول به طور مشخص با مقبرۀ کورش روبرو میشویم در اینجا به وضوح دو مفهوم با هم در آمیخته است . نخست مفهوم خانه که بارزترین شکل آن را میتوان در مقبرۀ کورش دید و دوم زیگوارت ؛ زیگوارت یادآور کوه است و مادر خدای بزرگ که بانوی کوهستان نام داشت و منشأ تمام حیات بود.[5] (اسطورههای مربوط به زمین و خدای مادر) ترکیب این دو مفهوم مقبرۀ کورش را شکل داده است. موردی استثنایی که تنها یک نمونه نظیر آن به نام گور دختر شناسایی شده است که متعلق به یکی از شاهزادگان هم دورۀ کورش بوده است اما به وضوح تأثیر آن را در برج مقبرههای پس از اسلام میتوان مشاهده کرد اتاقی با یک ورودی و بامشیبدار.
- گورهای پس از داریوش نیز در دل کوه کنده شدهاند
ولی این بار نه در کوهی مصنوعی چون زیگوارت که ملهم از تمدن ایلامی است بلکه مقبرهای تختهسنگی در دل کوهی واقعی شاید کشورگشاییهای داریوش که امپراتوری هخامنشی را تا مصر گسترش میدهد موجب شد تا مقبرههای تختهسنگی پادشاهی میانۀ مصر مورد توجه او قرار گیرد و با آمیخته شدن با تصورات و اسطورههای ایرانی مقابر نقش رستم و سپس کوه رحمت را شکل دهد .[6]
در اینجا به وضوح معماری کاخهای هخامنشی را به صورت کنده کاری شده در پوستۀ بیرونی تخته سنگ مشاهده میکنیم در حالی که درون ان اتاقکی ساده است با تابوتی سنگی. بنابراین شبههای در مورد انتقال مفاهیم خانه به مقبره باقی نمیماند در واقع شاه که خود خدایی درجۀ دوم بوده و واسط اهورامزدا و مردم محسوب میشد، از کاخ این دنیایی خود به کاخ دنیای دیگر میرفته و به نقش خدایی خود پس از مرگ ادامه میداده و مقبرهاش مورد احترام خدایی قرار گرفته و به تخت جمشید که خود نه یک کاخ بلکه یک معبد مذهبی و جایگاه خدایان زمینی بوده ارزش مضاعف میبخشیده است.
از نوع مقابر به وضوح می توان دریافت که هخامنشیان زرتشتی نبوده اند چرا که زرتشتیان مقبره نمیسازند و مرده را دفن نمیکنند [7]. در بخش ساسانیان به صورت دقیقتری به این مطلب اشاره میشود.
- سلوکیان
دوره سلوکیان دوره ورود مفاهیم یونانی به ایران است با توجه به اینکه در این دوره در یونان مردهسوزی رواج داشته بدیهی است که با مقبرهای متعلق به این دوره روبرو نشویم تنها گور دخمههایی در فخریکاب روانسر و آخور رستم متعلق به دورۀ سلوکی شناسایی شده که به تقلید از هخامنشیان بوده است. اطلاعات در مورد مقابر و گورستانها در این دوره همچون سایر موضوعات این دوره بسیار اندک میباشد در اطراف معید کنگاور که یک معبد اساساً یونانی است نیز هیچ آثاری از مقبره و یا گور مشاهده نمیشود.
- اشکانیان
اشکانیان سلسلهای بودهاند که نه به دین مشخص اعتقاد داشته و نه مروج دین خاصی بودهاند با وجودی که حدود 600 سال در ایران حکومت میکنند ولی چون مدافع دین خاصی نبودهاند[8] ابنیۀ مذهبی عظیم که معمولاً توسط شاهان و حکومتها ساخته میشده به چشم نمیخورد حتی تخت سلیمان که یکی از پررونقترین دورههای آن متعلق به اشکانیان است و در این دوره نیز آتشکده آذر شب در آن روشن بوده است. جایگاه هیچ مقبره یا مکان مقدسی در ارتباط با مرگ نمیباشد. اگر چه یقیناً در این دوره دین زرتشتی در ایران نفوذ و بسط فراوان پیدا کرده بود ولی تبدیل به دین حکومتی نشده بوده است . از این دوره چند گور دخمه ازجمله در دزداران چهار محالبختیاری و برناج در پشت کوه بیستون قابل شناسایی است.
- ساسانیان
نخستین حکومت دینی که پادشاهان آن خود را خدا و یا رابط با خداوند نمیدانسته بلکه خودرا مروج دین مشخصی میدانستهاند و نظام روحانیت دینی در آن نقش سیاسی برجستهای ایفا میکرده سلسله ساسانیان است. در دوران تقریباً 200 ساله این سلسله قوانین شریعت زرتشتی بر همۀ شئون زندگی ایرانیان حاکم بوده است . در دین زرتشتی آب، باد و خاک و آتش مقدس بوده و آلوده کردن آن مجاز نمیباشد به همین دلیل دفن جسد در خاک و یا سوزاندن آن مجاز نبوده است که آن را جایگاه دیوان میدانستهاند از طرفی نگهداری جسد در خانه را نیز مجاز نمیدانستهاند و تنها در صورتی که کسی در شب میمرده یا شرایط جوی نامساعد بوده برای مدتی کوتاه مرده را در خانه نگاه میداشتهاند و پس از آن سه شبانهروز در آن اتاق آتش میافروختهاند و اوستا میخواندهاند.
گورستان زرتشتیان بربالای کوهی یا تپهای مرتفع در فضایی باز قرار داشته که مرده را برروی سنگی مینهادهاند این محل را دخمه مینامیدند. لاشخورها و سایر حیوانات جسد را میخوردهاند و مردهکشها که تنها افرادی بودهاند که مجاز به ورود به دخمه[9] بودهاند فردای آن روز استخوانها را به چاهی در میان دخمه به نام استودان به معنی استخوان دان میریختهانددر اینجا اگر چه معماری خاصی شکل نمیگیرد ولی هر دو مفهوم کوه و بازگشت به زمین از طریق ستودان از اسطورهای قبل از زرتشتی بر فضای کالبدی دخمه و استودان حاکماند .[10]
طبیعی است که با چنین مراسمی در تمام دورۀ ساسانیان نه مقبرهای و نه گورستانی در کنار شهرها وجود نخواهد داشت. اگر چه مطمئنناً در حوزههای فرهنگی زیر مجموعۀ این امپراطوری فرهنگهای بومی، اسطورهها و مراسم خاص خود را برای تدفین حفظ کردهاند.
- دوران اسلامی
در قرآن آیات مشخصی برای تدفین ذکر شده و دفن کردن مرده در خاک به عنوان یکی از اصول مهم شریعت مورد تاکید قرار گرفته است کفن کردن و غسل کردن جز در مورد شهدا و خواباندن جسد به گونهای که روی او به سمت قبله باشد امتداد زندگی امروز به جهان آخرت است زدن طاق بر روی محل دفن ضروری است چرا که مرده میبایست در شب اول قبر برخیزد و جواب نکیر و منکر را بدهد. از سوی دیگر برجسته کردن قبر و ساختن بنا بر روی آن نه تنها توصیه نشده[11] بلکه به نظر میرسد در بسیاری از مذاهب اسلامی نهی نیز شده است. با این وجود یکی از ویژگی های مهم اسلام امکان انطباق آن با فرهنگ های موجود در سرزمین های تازه مسلمانان شده بود. ایرانیان نیز با پذیرش اسلام بخش مهمی از اسطوره های خود را در مورد مرگ و آیین تدفین و ساخت مقابر حفظ کردند. مفهوم خانه قبر با ساختن مقابر حداقل پس از سده دوم هجری در ایران رواج پیدا کرد و مفهوم مردگان با شاًن بالای مذهبی به عنوان واسطی بین خداوند و مردم در قالب ساختن مقابر باشکوه بر سر گور اولیای مذهبی و گاه شاهان که خود را خلیفه مسلمین یا سایه خداوند بر روی زمین میپنداشتند رایج گردید. الگوی اطاقک تدفین که در مقبره کورش که حالا مقبره ما در سلیمان نامیده می شد مورد استفاده قرارگرفت. و این اطاقک نه تنها محل دفن مرده بلکه محل ارتباط زایرین با مرده و ارتباط برقرار کردن با او واقع شد. سنگ قبر که سنگی برای اطمینان از عدم بازگشت مرده در اسطوره های کهن بود به عنصری نمادین برای نشان دادن شخصیت متوفی به محلی برای بروز خلاقیت های هنر مذهبی تبدیل شد.صندوقهای چوبی و گاه نقرهای و طلایی نیز به جای سنگ قبر استفاده میشد.
برای بررسی مقبره سازی در دوره پس از اسلام باید توجه داشت که حدود 800 سال پیش از اسلام و نزدیک به دویست سال پس از اسلام مقبره سازی در ایران مورد توجه نبوده پس با شروع مقبره سازی در قرن سوم هجری و ساخته شدن آثار با ارزشی چون گور امیر اسماعیل سامانی و گنبد قابوس اس سئوال به ذهن می رسد که این معماری در حالی که نزدیک به هزار سال به صورت جدی وجود نداشته چگونه خلق شده است. برای پاسخ به این سوال 3مسیر متفاوت مطرح است.
1- ارتباط با مقبره سازی هخامنشی به خصوص مقبره کورش.
مقبره کورش به عنوان یک حجم مستقل و مرتفع با اتاقی برای تدفین و حضور افراد برای انجام مراسم آیینی مفهومی است که به صورت جدی در معماری مقابر پس از اسلام به خصوص برج مقبره ها قابل شناسایی است. گنبد قابوس به لحاظ عناصر سازنده تفاوت چندانی با مقبره کورش ندارد بر روی یک بلندی قرار گرفته – اتاقی برای تدفین دارد و دارای نوک تیز و البته قابل مشاهده از دوردست می باشد.
- ارتباط با الگوی چهار طاقی
معماری چهار طاقی به عنوان سنگ بنای الگوهای فضایی معماری ایرانی قطعاً نقش تاثیرگذاری در مقبره سازی ایرانی پس از اسلام از خود بر جای گذاشته است. مخصوصاً باید توجه داشت که این الگو که ارتباط آن بازیگورات قابل بحث است در تمام دوره ساسانیان مهمترین الگوی معماری مذهبی بوده و ناگهان پس از ورود اسلام به ایران برای مدتی حضور خود را در معماری از دست داده است. پس یکی از راه های ظهور دوباره آن در نزدیکترین نوع معماری یعنی مقبره سازی می باشد و گور امیر اسماعیل سامانی با پلان مربع و یک گنبد بر محل تقاطع محورهای بنا قطعاً زمینه ظهور مجدد چهارطاقی در معماری ایرانی است.
- ارتباط با معماری خارج از ایران
دونالدویلبر محقق در معماری ایران معتقد است با توجه به ممنوعیت طولانی مدت مقبره سازی در ایران الگوی مقبره سازی از سوریه که یکی از سرزمین های متعلق به امپراطور رم بوده به ایران منتقل شده است البته وجود معابدی چون پانتئون و شباهت آن با برج مقبره های ایران این احتمال را به صورت جدی مطرح می سازد اگرچه این مسئله با اسناد دقیق قابل اثبات نیست اما می تواند مسئله قابل تاملی باشد.
- انواع مقابر:
- برج مقبره
برج مقبره ها ساختمان هایی منفرد همچون نشانی در حاشیه شهرها و گاه دور از شهرها[12] بر روی محل دفن شاهان و اولیای دین و فرق مذهبی ساخته می شده.
معمولاً بر روی یک سکو ساخته می شده دارای پلانی به اشکال مربع، دایره، هشت ضلعی و ستاره ای یا پره دار ساخته می شده گنبد آنها معمولاً چند پوسته بوده و گنبد رک نمونه رایج گنبدهای این مقابر می باشد در شوش و اصولاً منطقه حکومت تاریخی ایلام گنبد رک در برج مقبره ها به صورت پله کانی بوده که ارتباط آن بازیگورات دور از ذهن نمی باشد . نمونه های شاخص برج مقبره ها، گور امیر اسماعیل سامانی، گنبد قابوس متعلق به قرن سوم و چهارم هجری برج های خراقان و برج طغرل متعلق به سلجوقیان، مقبره چلپی اوغلو و سلطانیه متعلق به ایلخانان، گور امیر تیمور در سمرقند و مقبره شیخ صفی الدین اردبیل، خواجه عماالدین قم و مقبره امامزاده قاسم آمل متعلق به تیموریان، ملاحسن کاشی و بابا رکن الدین در تخت فولاد متعلق به صفویه و سر قبر آقا در تهران متعلق به دوره قاجاری می باشد. برج مقبره سازی که از قرن سوم در ایران رایج گردیده در دوره ایلخانی با توجه به رشد اندیشه های عرفانی و تعداد عرفا به اوج می رسد چنانکه حداقل 53 برج مقبره متعلق به این دوره شناسیایی شده است. در دوره تیموری نیز نمونه های بی نظیری ساخته شده که تعداد آن حدود 35 عدد میباشد اما به تدریج در همین دوره با توجه به مقبره های مجموعه ای که تعداد آن به حدود 30 عدد میرسد این شیوه مقبره سازی ترک می شود.
در دوره ایلخانان و به خصوص تیموری عنصر سر در مورد توجه قرار گرفته و به برج ها اضافه میگردد. در دوره ایلخانی کنبد علویان همدان نمونه بارز تحول سردر در برج مقبره ها می باشد ولی در دوره تیموری سردرهای رفیع به بخش جدایی ناپذیر مقابرتبدیل میگردند سردر ورودی گور امیر تیمور و مقابر شاه زنده نمونه های بارز تحول این مفهوم می باشد.
- مقابر مجموعه ای
باید توجه داشت که مقابر به لحاظ موضوعیت دو دسته می باشند مقابری که بر روی قبر پادشاهان ساخته می شود که عمدتاً در زمان حیات و به دستور خودشان ساخته می شده و مقابری که بر روی گور بزرگان دینی ساخته می شده. مقابر سیاسی معمولاً با افول سلسله ای که به آن تعلق داشته اند از اعتبار افتاده و متروک می شده اند و تنها در دوره معاصر به لحاظ ارزش معماری مورد توجه قرار گرفته اند اما مقابر دینی مسیر جدیدی را در مقبره سازی شکل می دهند اضافه شدن عناصری چون سرد، تربت خانه که به صورتی اتاقی جداگانه به گنبد خانه اضافه می شده یک شکل از تحول معماری مقابر بوده شکل گیری مدارس دینی در کنار مقابر عرف به صورت خانقاه بوده و در مورد فرقه های مذهبی به صورت مسجد، مسجد مدرسه و مقابر جانبی از شخصیت هایی که علاقه مند به دفن در کنار این مقابر بوده اند. در نهایت با اضافه شدن مکان هایی که زائرین در آن اقامت کنند مفهوم جدید مقابر مجموعهای کامل شد. نمونه خانقاهی آن ترکیب خانقاه با مقبره چلپی اوقلی در دوره ایلخانی است و شاه نعمت ا... ولی متعلق به دوره تیموری مجموعه شیخ شهاب الدین اهری در اهر متعلق به صفویه می باشد. و نمونه کامل مجموعه های نوع دوم مجموعه امام رضا در مشهد است که از دوره تیموری تا به امروز دچار الحاقات متعدد شده و به یکی از کاملترین مقابر مجموعه ای تبدیل شده است مجموعه حضرت معصومه در قم از دوره صفوی با الحاقات قاجار و پهلوی و نمونه منحصر به فرد مجموعه شیخ صفی الدین اردبیلی که در دوره تیموری ساخته شده و در دوره صفوی به کمال رسیده است این مجموعه ترکیبی از چند برج مقبره است که به صورتی استثنایی در کنار هم قرار گرفته اند با مسجد خانقاه و فضاهایی برای چله نشینی و اطعام فقرا و زائرین این مجموعه چنان کامل است که دارای حمام و آشپزخانه و فضاهای مدیریتی نیز بوده است. و در واقع ترکیبی از هر دو نوع مجموعه مقبره ها می باشد.
شکل دیگری از مجموعه ها در دوره صفوی رونق زیادی داشته ترکیب مقبره با مسجد با تقدم بنای مسجد است یکی از اولین نمونه های آن ساخته شدن مقبره شیخ عبدالصمد در کنار مسجد جامع نطنز در دوره ایلخانی و مقبره بانی مسجد سید در کنار مسجد در دوره صفوی و مقابرضمیمه شده به مسجد آقا بزرگ کاشان در دوره قاجار می باشد . در این نوع مجموعه ها مسیری معکوس طی شده و مقابر به اعتبار مسجد به بنا ضمیمه شده اند و البته به اعتبار و روحانیت مدرسه و مسجد افزوده اند.
یکی دیگر از انواع مقابر نه در نوع معماری بلکه در فردی که مقبره برای او ساخته شده مقابر بانوان می باشد. هیچ تفاوتی میان این مقابر با انواع مردانه آن وجود ندارد به همین دلیل تنها ذکر اسامی آنها قناعت می کنم .
1- بقعه بی بی شهربانو در شمال امین آباد
2- بقعه سید ملک خاتون در جنوب دولاب در کنار راه تهران خراسان
3- آرامگاه بی بی شریفه خاتون در ساوه
4- بقعه سنتی فاطمه در شیراز
آنچه در تحول مقابر جالب توجه است حضور اندیشههای اسطورهای بشر میباشد که با تغییر مذاهب و ادیان به حضور سمبلیک خود ادامه داده و جذابیت این مفاهیم چنان بوده که همواره تلاش های چشمگیری در ساختن بهترین پیشرفتهترین و زیباترین معماریها بر روی گور مردگان انجام شده و این مسئله موجب شده تا امکانات مادی فوقالعادهای در اختیار این شاخه از معماری که دروازه تماس بشر با جهان ماوراء الطیعه بود قرار بگیرد این وجه خیالی به همراه امکانات مادی، معماری مقابر را به معماری پیشرو در همه دورهها تبدیل کرده است و میتوان ردپای بسیاری از تحولات معماری چه از جنبه تکنیک و چه از جنبه مفاهیم و در نهایت از جنبههای تزیینی را در معماری مقابر جستجو کرد [13]. اما مقابر نقش دیگری را نیز به عهده داشتهاند و آن در ساختار و شکیگیری شهرها میباشد نقش اصلی مقابر در شهرها در قالب مفهوم دیگری به نام گورستان بروز پیدا میکند
- گورستان
گورستان مفهومی است با یکجا نشینی بشر شکل میگیرد و اگر مقابر مخصوص شاهان و اولیای دین بوده است گورستان محل دفن عامه مردم بوده است.
گورستان نیز همچون مقابر مراحل مختلفی را در تحول و تکمیل خود پشت سر گذاشته است چنانچه گفته شد تصور امتداد زندگی این دنیا به دنیای دیگر موجب می شد تا مردگان را در خانه دفن کنند تا در خانه خود به زندگی دیگر ادامه دهد. اما ترس از مردگان و بازگشت آنان به این جهان که در آغاز با ترک خانه بروز مییافت در نهایت به جدا کردن محل دفن از خانه انجامید از سوی دیگر با کاملتر شدن ادیان و وجود عبادتگاهها و ارتباط پیش گفته در مورد دنیای مردگان و ادیان و خدایان و اینکه مردگان نیز همچون خدایانی پستتر مورد پرستش قرار میگرفتند استقرار گورستان در کنار معابد شکل گرفت. رابطهای که تا امروز نیز کما بیش وجود دارد بنابراین امکان اینکه گورستانها از ابتدا درون شهرها بودهاند قابل تصور است در کنار معبد چغازینل در شهردور اونتاش ایلامی که در کنار مقبرههای زمینی آن گورهای ساده نیز بدست آمده نشان دهنده وجود گورستان در داخل باروی شهر میباشد. این وضعیتی است که حداقل برای شهرهای بزرگ که مرکز حکومت و یا پایتخت بودهاند وجود داشته است اما قابل تصور است که در شهرهای کوچک و قلعهها گورستانها خارج از بارو و شهر شکل میگرفتهاند.
در دژ حسنلو متعلق به قرن نهم قبل از میلاد گورستان خارج از باروی قلعه بوده است اما در همین حالت نیز میتوان چنین نتیجه گرفت که با توسعه شهرها و یا تبدیل قلعهها به شهرهای بزرگ گورستانها به داخل شهرها انتقال مییافتهاند گورستان تخت فولاد اصفهان که متعلق به دوره سلجوقی است در خارج از باروی شهر بوده در حالی که در دوره صفویه با توسعه شدید شهر این گورستان توسط شهر احاطه شده است.
نکته دیگر در بررسی رابطه شهر با گورستان نظام محلهای در شهرهای ایران میباشد. اگرچه نقشه دقیقی از شهرهای قبل از قاجار نمیتوان ترسیم کرد ولی حداقل وضعیت شهرهای مهم در دوره صفویه توسط سیاحان بسیاری توصیف شده است. نظام محلات در ایران بسیار اهمیت داشته و ساختار شهر بر اساس این نظام شکل میگرفته است. این محلات از ساختار درونی منسجمی چه به لحاظ کالبدی و چه به لحاظ اجتماعی برخوردار بودهاند و یکی از اجزاء مهم هر محله گورستان بوده است.
با تکمیل و پیچیدهتر شدن نظام محلات در شهرهای قاجاری و پیدایش فرامحلهای و زیر محلهها به عنوان سلسله مراتب دقیقی از سازماندهی فضایی شهرهاحتی به چند گورستان که تابع زیر محله بودهاند برمیخوریم مثلاً در تبریز محله مهاد مهین دارای سه زیر محله، چرنداب، لیل آباد و اهراب بوده که هر یک گورستانی مخصوص به خود داشته اند. چنین وضعیتی یعنی پراکندگی گورستانها در شهراین پراکندگی در شهرهای اصفهان و تهران که نقشههای دوره قاجار آنها وجود دارد نیزبه چشم میخورد.
مسئله قابل طرح دیگر در رابطه شهر و گورستان وجود مقبرههای بسیار با اهمیت مذهبی است که اگرچه مقدم بر شکلگیری شهر نیستند اما توسعه شهر و حرکات و محورهای اصلی توسعه در ارتباط با این مقبرهها که بنا به توضیحات قبلی ضرورتاً مقبره گورستان نیز هستند میباشد.
مجموعه حضرت معصومه در قم و مجموعه امام رضا در مشهد ومجموعههای مقبرهای کربلا و نجف در عراق مقابری هستند که به دلیل اهمیت فوقالعاده آنها توسعه شهر در گرو وجود این مقابر میباشد به همین دلیل یعنی تبرک مقبره، گورستانهای بیشماری به همراه مقابر کماهمیتتر متعلق به مریدان ایشان در کنار آنها شکل گرفتهاند در این شهرها گورستان به همراه مقبره متبرک به مرکز اصلی شهر تبدیل شده است. از شهرها و حتی کشورهای دیگر مردگان را برای دفن به این گورستانها منتقل میکنند.باید توجه داشت که ابعاد این گورستانها بیش از نیاز شهر میباشد.
در واقع این شهرها بخش مهمی از اقتصاد و رنق خود را مدیون وجود گورستانها هستند. وجود پتانسیل توسعه گورستان به عامل بقای شهر تبدیل شده است. چنین وضعیتی در مورد روستاهایی که صاحب امام زادههای معتبر هستند نیز وجود دارد همچون امامزاده داوود تهران یا امام زاده هاشم گیلان. به نظر میرسد مقابر و گورستانهای تابعه هنوز هم پتانسیل تولید یک سکونتگاه جدید را دارا میباشند.
امام زاده هاشم جاده هراز فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک سکونتگاه را ندارد در حالی که تا نیم قرن قبل امامزادهای کوچک بر سر یک راه بود.
با توجه به همه مسایل توضیح داده شده در مورد گورستانها و نقش آنها در شهرها باید به این نکته اشاره کرد که گورستان در شهرهای ایرانی فضایی شهری محسوب میشدهاند گورستانها ضرورتاً دیوار نداشتهاند و بسیاری از معابر شهری از میان این گورستانها عبور میکردهاند. در بافتهای فشرده شهرهای ایران گورستانها نقش فضاهای باز و میادین را ایفا کردهاند علاوه بر این حضور مردم در شبهای جمعه در این فضاها عملاً همه ویژگیهای مهم یک فضای شهری را برای گورستانها مطرح میساخته است. در سالهای اخیر با خارج شدن گورستانها از شهرها این فضاها که کمی از بار نیاز شهر به فضاهای شهری را به دوش میکشیدند از حضور در ساختار شهر محروم شده و شهرهای ما بیش از پیش دچار مسئله کمبود فضاهای شهری با امکان حضور و مکث جمعیت شهری شدهاند ولی آیا رابطه انسانها با مفهوم مرگ و دنیای پس از مرگ تغییر نکرده و میتوان گورستانها را در فضای شهری تحمل کرد؟
به نظر میرسد بسیاری از افکار و روابط در زندگی بشر دچار تغییرات جدی شده است اما رابطه ما با مرگ بیش از آنکه تحت تاثیر عقلانیت باشد تحت تاثیر اسطورهها و تصورات ما نسبت به دنیای خارج از واقعیت روزمره میباشد و از این نظر میتوان با انسانهایی متعلق به هزارههای قبلی احساس نزدیکی کرد. بدیهی است فضاهایی که ما را در برابر چنین تجربه متفاوتی قرار میدهد میتواند مورد توجه معماران و شهرسازان قرار گیرد.
خلاصه
مرگ به عنوان حادثهای تاثیرگذار منشاء بسیاری از رویکردهای بشر به جهان و محیط زندگی او بوده است. تمامی اسطورههایی که بعدها منشاء فلسفه و هنر و حتی علم گردیده ریشه در این مفهوم دارد بدیهی است که معماری و شهرسازی به عنوان بستر زندگی انسان همواره متاثر از این افکار و اسطورهها بوده است. اعتقاد به خدای زمین به عنوان مادر خلقت و خدای آسمان به عنوان پدر تا به امروز تمام آیینهای مربوط به دفن مردگان یا سوزاندن آنها و یا رها کردن و خورده شدن توسط حیوانات تحت تاثیر قرارداده و خلقت انسان از خاک و بازگشت به خاک از تاثیرگذارترین افکار در دفن کردن و ساخت مقابر بوده است. از طرفی اعتقاد به زندگی پس از مرگ تصور معماری خانه را به گورها و مقابر منتقل ساخته است. از قدیمیترین آثار مربوط به دفن مردگان در پیش از تاریخ تا مهمترین تمدنهای تاریخی ایران شامل ایلایها و هخامنشیان انعکاس این تصور و تحول و تکامل آن را در مقبرسازی مشاهده میکنیم. برای مدت هزار سال مقبرهسازی در ایران به دلایلی مورد توجه نبوده و تنها گور دخمهها و استودانها کالبد مفهوم تدفین بوده است پس از اسلام با وجود مخالفت اسلام با مقبره سازی ایرانیان اسطورههای خود را مورد توجه قرارداده و با استفاده از الگوهای معماری مقبره سازی و الگوی چهارطاقی به ساخت برج مقبرهها مشغول شدهاند. برج مقبرهها در تحول خود به مقبرههای مجموعهای تکامل یافتند. از سوی دیگر گورستان مفهوم عمومی تدفین بوده که مسیر تکاملی شبیه به مقابر و متاثر از مقابر داشته است و روز به روز نقش مهمتری در توسعه و شکل شهر به عهده گرفتهاند به گونهای که در دوره قاجار در نظام محلات هر محله گورستان خود را داشته و گورستانها نقش فضای شهری را به عنوان نوعی میدان به عهده گرفتند.