ارزیابی حوزه های قدیم و جدید
«وی، شیخ بهایی عصر بود و مرجعیت تامه قضا و فتوا داشت
و در عین این که سی چهل سال، تمام امور قضایی اصفهان و توابع دردست او بود،
شبی که درگذشت خانواده او نفت چراغ و نان شب نداشتند و مرحوم فشارکی از محلّ وجوهات حواله داد تا برای خانواده او، شام شب و لوازم معیشت تهیه کردند
و من خود یکی از حاضران آن واقعه و مباشر آن خدمت بودم(2).»
سر مقاله
سخن از «تحول حوزه»، بحثی عام و فراگیر در حوزه های دینی است. مبحثی که شاید دین خواهان خارج از حوزه را نیز، به خودمشغول داشته و کم و بیش، منتظر آثار و نتایج آن هستند. اهمیت و آثار و نتائج آن هستند. اهمیت و آثار این مقوله، ایجاب می کند که نویسندگان، طراحان و برنامه ریزان، این مسأله عمده را به فراموشی نسپرندو حساسیت آن را همچنان نگاهدارند وبه ابعاد مختلف آن، نظر بیفکنند. نشریه حوزه، به سهم خویش سالیانی است که از این مقوله سخن گفته و در حدّ بضاعت خود، به طرح مطالبی پرداخته است. امّا همواره این نکته را، تصریح داشته است که همفکری و مشورت عام، می تواند طرحی جامعتر و کارآتر را ممکن سازد. با این تأکید، همواره از صاحب نظران، استاتید فضلا، طلاب علاقه مندان روحانیت و نهاد حوزه، خواسته است که به این مسأله، چون مسأله ای اساسی و کلیدی برای دیانت و نظام، بنگرندو از بذل فرصت و وقت خویش دریغ ندارند.
با این دعوت عام، پیش مقدمه ای برای این مبحث جدی، عرضه می شود، اشارات این گفتار، عمدتا متوجه جامعه شناسی حوزه های قدیم و معاصر است. شناختی که بی تردید، مقدمه و زیر بنای هر گونه تحول و دگرگونی خواهد بود، با این امید که در فرصتهای دیگر، زمینه طرح اصل مقوله را بیابیم و به عرضه آن، توفیق پیدا کنیم.
حوزه های قدیم
در پیش کلام تحول حوزه، بایستی گذشته خویش را شناخت و بدور از تعصب و حساسیت نابجا، آن رامورد مطالعه ای در خور و شایسته، قرار داد.تا کنون، رسم بر آن بوده و هست که گذشته تاریخی حوزه، با نگاهی صد در صد مثبت و یا منفی ارزیابی شود و در پرتوی آن موقعیت صنفی حوزه های دینی، تثبیت و یا تضعیف گردد. در این فصل کوتاه، توقع ارزیابی همه جانبه نیست، اما مناظر و پیش مقدمات این گونه نگرش، عرضه می شود.
در حوزه های کهن ما، جنبه های مثبت فراوان بوده اند و این نکته، درباور ما، بدون تعصب صنفی جای یافته و مورد تحلیل و مداقّه پیوسته، قرار گرفته است. به اجمال، به گوشه هایی از این بخش تابناک، نگاهی می افکند.
1. قناعت و پارسایی: فاصله حوزه های شیعی از حکومتها، شرایط سخت و دشتواری را در مقابل حوزه های دینی قرارا داده بود و در این جوّتنگنا و عسرت، عالمان پاکبازی با مناعات وقناعتی بی نظیر به سر برده اند و تاریخ علم و دانش را، درخشان و منوّر ساخته اند. در همین روزگار به زمان ما، کسانی چون: استاد جعفری، از رنج گرسنگیها و ضعفهای مفرط حاصل ازآن، حکایت دارند (1) وکسانی مانند مرحوم همایی از استاد فرزانه خویش مرحوم آخوند ملا عبدالکریم گزی، نقل حال می کنند:
«وی، شیخ بهایی عصر بود و مرجعیت تامه قضا و فتوا داشت و در عین این که سی چهل سال، تمام امور قضایی اصفهان و توابع دردست او بود، شبی که درگذشت خانواده او نفت چراغ و نان شب نداشتند و مرحوم فشارکی از محلّ وجوهات حواله داد تا برای خانواده او، شام شب و لوازم معیشت تهیه کردند و من خود یکی از حاضران آن واقعه و مباشر آن خدمت بودم(2).»
و این گونه حکایتها و نقل احوال، در تاریخ علم و ادب شیعی فراوانند. شاید اغراق آمیز نباشد که بگوییم تاریخ چهارده قرن حوزه های شیعی، بر گرسنگی و فقر و محرومیت استوار گردیده است. در شرح حال اکثریت عالمان دینی می بینیم که افتخار فقر و گرسنگی بر جبین آنان می درخشد را با توده های محروم و بی چیز، همسنگ و همراه می نمایاند.
2. پشتکار در کسب و ترویج دانش: شیفتگی به کسب علم، مقدمه تکامل و رواج هر دانشی است و رشد معارف با تحصیل و تدریس عاشقانه پیوند دارد. بی تردید آنگاه که اخذ دانش، در محدوده ساعات کار و... متوقف بمانند، میرائی آن علم دوره خویش را آغاز کرده است. این گونه ادعاها، مبتنی برروند تاریخ علوم است و هر ناظری، بر آن مهر تصدیق می نهد.
تکامل علوم اسلامی، مدیون پشتکار بی نظیر عالمان حوزه بوده است. آنان با کاستن از اوقات بطالت و دلبستن به فهم دیانت توانسته اند به قله های شامخی از دانشهای دینی دست یابند و راهرا بر رهروان دیگر، باز گشایند. آقای حسن زاده آملی؛ از استاد گرانقدر خویش، حضرت آیة الله شعرانی، چنین حکایت دارند:
«ایشان، ما شأ الله حوصله ای داشتند. بین الطلوعین کفایه می گفتند. نماز صبح را می خواندیم و در درس ایشان حاضر می شدیم... چه بسا برای من پیش آمده بودکه بین الطلوعین خدمت ایشان رسیده بودم و گاه می دیدم اذان ظهر است .(3) »
فرزانه ای دیگر از معاصران ما، حضرت آیة الله شیخ محمد تقی شوشتری، حکایت حال کرده اند:
«تصمیم گرفتم مشرف به حج بشوم. مودّه های شرح لمعه را با خود بردم. بعد از فراغ از مناسک حج در مکه شروع به نوشتن کردم حتی در هواپیما(4).»
مرجع عالیقدر زمان ما، حضرت آیة الله العظمی اراکی، از شرح حال مراد خویش، مرحوم آقا نور الدین اراکی روایت کرده اند که ایشان، در جبهه جنگ که آتش از آسمان می بارید، قلم و کاغذ براداشت وتفسیر قرآن نوشت (5) .
حکایات فوق، قطره ای خرد از دریای همّت والای عالمان گذشته دیار ماست. این گونه روایات در حدّ تواتر، قطع آور و از بین برنده هر گونه تردید و شبهه است. این دعاوی، همان کرامات مشایخ نیست که خرده بینان، در صحت و سقم آن باب کلام گشایند، بلکه چونان امری مشهود و ملموس است که هر بیننده منصف آن را، تأیید کرده و در پیشگاه این معبد رفیع، جز خضوع و خشوع احساسی نخواهد داشت.
3. دقّت در تحصیل: تأمل و تفکر در آموزه ها، از شیوه های مطلوب حوزه های کهن بود. این شعار که «الدرس حرف و التکرار الف» و یا «یک درس کم است و دو درس زیاد» و جملاتی از این قبیل، گر چه مبالغه آمیز بودند و مبدأ آفاتی نیز شدند؛ اما از مایه ای اصیل خبر می دادند که دعوت به ژرف نگری و عمق بخشی به خوانده ها و آموخته ها بود. روش حوزه ها، عمدتا بر تدفیق و تعمیق بود تا تند خوانی و سرعت. تکیه بر فهم بود تا گذراندن سریع مدارج و مراتب .این شیوه میمون، موجب می شد که دانش پژوه، دقت را اساس کار قرار دهد. استاد عالیقدر جناب حسن زاده آملی حکایت کرده اند:
«زیج بهادری» را 2 سال در خدمت ایشان (استاد شعرانی) می خواندم. پس از آن فرمودند «مجسطی» شروع کنید. پیش خودم گفتم: چند با قواعد «زیج بهادری» رااستخراج کنم... در چند مورد ماندم... صبح هم مجسطی را بردم و هم زیج بهادری بهادری را که می خواهم پیاده کنم، نمی توانم... قدری تأمل کردند و فرمودند: باز زیج بهادری شروع می کنیم. در دوره دوم، مسلّط شدم (6).»
حکایت فوق، نشانگر التزام استاد و شاگرد به این شیوه مبارک است. در زندگانی استاد شهید مطهری می خوانیم که:
ایشان، در مباحث «قوه و فعل» سؤالات و مشکلاتی داشتند و برای بحث و حلّ آن، یک هفته مرحوم علامه طباطبایی را به تهران بردند و آن هفته را، به بحث و گفتگو گذراندند.
تأکید بر روش فوق، موجب می شد که دانش پژوهان محافل دینی، در انتقال و تکامل معارف و علوم مذهبی احساس ضعف و کمبود نکنند و به سرعت در میدان بازدهی، گام پیش نهند و در مقام تدریس و نگارش، فواید وجودی خویش را عامّ گردانند. از مرحوم آیة الله دکتر بهشتی، نقل شده است که: به هنگام خواندن شرح لمعه، به تدریس معالم اشتغال داشته اند(7). کسانی که به فاصله اندک این دو کتاب در مدارج تحصیلی و ژرفایی معالم، اندک آشنایی داشته باشند، به سهولت در می یابند که ایشان با چه دقت و عمقی، کتابهای درسی را خوانده و گذرانده اند.
4. اهتمام به تزکیه و تهذیب: حوزه های دینی بر قاعده تعلیم و تهذیب استوار بوده اند و از دانش پژوه، آن دو را طلبیده اند. در ابتدای کسب دانش دین، این جمله شریف را بازگو کرده اند: «اوّل العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه».
حضرت آیة الله جوادی آملی حکایت کرده اند که:
«پدرم در ابتدای تحصیل، من را خدمت حضرت آیة الله فرسیو برد تا این جملات شریف را، از زبان ایشان بشنوم و ایشان، چنان این جمله را برای من معنی کردند که هنوز مدیون سروش غیبی آن بزرگ استاد هستم (8).»
اهتمام به اصل تهذیب در حوزه ها، مبدأ ترویج درس اخلاق و عرفان نظری و عملی در حوزه ها بود. بزرگانی نام آور، به تدریس اخلاق و عرفان در حوزه های دینی، شهره بودند.
بزرگوارنی که دل و جان از دانش پژوهان، می ربودند. همگان توصیفات استاد شهید مطهری را از درس اخلاق امام، بارها شنیده اند و خوانده اند. استاد جعفری از مرحوم سید عبد الهادی شیرازی حکایت کرده اندکه موقع ورود به نجف، 18 درس اخلاق شناخته شده در آن حوزه، وجود داشت (9). سلسله مدرسان اخلاق و عرفان در حوزه، چون سلسله فقه و فلسفه و... رشته ای پیوسته و گسترده بود .
فضای فوق، موجب رشد و گسترش روح معنویت در حوزه ها بود. طلبه خویش را، فقط مقیّد به اتمام تحصیل نمی دانست، بکله به پرورش جان و روح نیز همت می گمارد. نماز شب خوانها، مقیدان به زیارت عاشورا، رعایت کنند گان آداب و نسک و... انگشت شمار نبودند. در پرتوی گسترش چنان روح جان افزایی، مرتبطان به عالم غیب و ملکوت و صاحبان کشف و کرامات، فراوان بودند.
در ارتباط با مرحوم آیة الله شیخ مرتضی طالقانی، این حکایت را شاید از استاد محمد تقی جعفری شنیده باشید، اما تازگی و طراوت آن، همچنان باقی است:
یکی از روزهای آخر ذی حجه، پیش آقای شیخ مرتضی طالقانی رفتم؛ فرمودند: درس تمام شد. تصور کردم مرادشان تعطیلات محرم است. گفتم درسها تعطیل نشد. فرمود: می دانم درس تمام شده است. خر طالقان رفته و پالانش مانده. فهمیدم خبر رحلت خود را می دهند. با آن که علامت بیماری در ایشان نبود. از ایشان نکته ای یادگاری خواستم. بعد در حال اشک فرمود :
تا رسد دستت به خود شو کارگر
چون فتی از کار خواهی زد بسر(10)
مشابه حکایت فوق، در تاریخ زندگانی عالمان و دانش پژوهان دینی، اندک نیست. از مرحوم علامه امینی، نقل شده است که: ایشان، نیازی به کتاب «صراط المستقیم» اثر شیخ زین الدین عاملی پیدا می کنند و مطلع می شوند که نسخه از آن در اختیار فردی در نجف است. در صحن حضرت امیر (ع) او را می یابند و از او تقاضای استفاده از آن نسخه را می نمایند. فرد یاد شده، امتناع می کند. علامه امینی، حتی به این نکته رضایت می دهند که در راهروی منزل وی بنشینند و او نسخه را بیاورد و ایشان در همان جا، رو نویسی کند. اما او، این پیشنهاد را نیز نمی پذیرد. این برخورد، ایشان را آزرده خاطر می سازد. به حرم حضرت امیر تشرف می یابند و به سوز دل، بر مظلومیت حضرتش می گریند. این که پس از چهارده قرن، شیعه ای از شیعیان وی، قصد نگارش کتابی در باره وی را دارد و به نسخه ای از کتابی، نیازمند است و حتی شیعه مدّعی پیروی او، از واگذاری و همراهی در این راه، ممانعت می ورزد.
علامه امینی، گفته اند: در قلبش، ناگاه تغییری حاصل آمد و تصمیم به زیارت کربلا گرفتند. در ابتدای ورود به کربلا، شخصی از آشنایان را دیدند و بهنگام برخورد، او پیشنهاد کرد که مقداری کتابهای خطی و کهنه، در اختیار دارد و ایشان خواست که آن کتابها را ببینند و علامه امینی پس از رؤیت کتابها، با اولین کتابی که برخورد می کنند همان کتاب مورد نیاز ایشان «صراط المستقیم» بوده است.
حکایت فوق و موارد مشابه، نشان مقامات برجسته ای است که دانشوران دینی در پرتوی تزکیه وتهذیب، پیدا کرده اند. ارتباط معنوی با اولیای دین، بویژه ولیّ کبرای عصر و عنایت ویژه آنان به پایداری و توانمندی آن در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله حیات حوزه، دلیل روشنی بر همسنخی و هم افقی روحانی بین حورویان و اسوه های دیانت بوده است.
5. روابط عاطفی استاد وشاگرد: ارتباطات عمیق و دیر پا، میان اساتید و دانش پژوهان دینی، از خصایل ممتاز حوزه های دیرین و کهن ما بود. روابط در سطح نبود. در محدوده زمان تحصیل و آموزش، متوقف نبود، در طول زمان، جاری بود. حتی نسلها را به هم پیوند می داد و شاگرد را در برابر فرزندان استاد، به خضوع و خشوع وا می داشت. گفته اند که مرحوم شیخ انصاری برای فرزند استاد خود در بین درس، بر می خاست و آخوند خراسانی، بر فرزند خود، پیشی نمی گرفت.
همچنین روایت کرده اند که تا زمان حیات میرزای شیرازی، مرحوم آخوند خراسانی بالای منبر نرفتند وحرمت استاد خویش را، نگاهداشتند .
علامه طباطبایی تا سالیانی پس از فوت مرحوم سید علی قاضی، (استاد گرانمایه اخلاق حوزه نجف) از عطر زدن خود داری کردند و...
نگاهداشت حرمت استاد، شیوهای معمول و متعارف بود. در خلق و خوی حوزه، جا گرفته بود و احیاناً اگر ناسپاسی بودند، در اقلیت بودند و مورد شماتت. از آن سوی، عنایت و الطاف استادان مبرّز اندک نبود. شاگردان، بهره ور از لطف روحانی و عاطفی آنان بودند. یکی از بزرگان گفته اند:
« وقتی یکی از طلاب بیمار شد، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم دارویش را تهیه کرده و به منزل برده و به خانواده خود دستور داد که آن را آماده کند. سپس خودش دارو را به حجره آن طلبه آورد و حتی به خادمش نداد که بیاورد.»(11)
اساتید و مدرّسان حوزه، شیفته بقای دیانت و مذهب بودند. با ایثار و از خود گذشتگی، به وادی تدریس پا نهادند نقل کرده اند که:
«چند روز شیخ انصاری دیرتر به درس آمدند، علت را پرسیدند، فرمود: یکی از سادات متمایل به تحصیل علوم دینی شده بود و خود ایشان متکفل آن، شده است.(12)»
از مرحوم آیة الله غروی، که از اساتید برجسته حوزه آمل بوده اند، نقل شده است که: ایشان در بعد از شهریور 20، حتی از گفتن صرف میر نیز امتناعی نداشت(13).»
روابط عاطفی و ریشه دار میان اساتید و شاگردان، فضایی روحانی و کم نظیر را پدید می آورد. شیفتگی شاگردان به استادان گذشته و حال خویش، رعایت آداب شاگردی در برخورد با آنان، حضور استاد در صحنه زندگی و جزئیات روز مرّه فعالیت شاگرد و... تماما نشانه هایی از بقا و رشد حق شناسی در دانش پژوهان علوم دینی بود. رابطه ای که محدود به زمان نیاز شاگرد نبود. در کادر حقوقو اداری، قرار نداشت، والاتر از محاسبات بازرگانی بود. در عمق ناپیدای روابط انسانی جای داشت و روایات شکوه ارتباط انسان با انسان بود. موارد پیشین، گوشه ای از نکات ممتاز تاریخ حوزه است، امّا نبایستی این بیت را، تمام قصیده انگاشت. خصلت انسان و مجامعی که پروری است. ما پسندیده اوست، آمیختگی حسن و خطاست؛ امّا ویژگی آدمی، خطا پوشی و مطلق پروری است. ما پسندیده تر می داریم که جنبه های حسن و خصایل ستوده، عرضه شود و از آن، اعماض می کنیم. مدّاحی و ستایشگری در جان و روانمان، ره یافته و گریز از این سرشت استوار، کاری ساده و آسان نیست.
با این مقدمه، اشاره ای به نقد احوال حوزه های کهن صورت می گیرد. این نقد هرگز به معنای نفی تلاشها و استواریها نیست، بلکه کند کاو روشهایی است که در عدم توفیق شایسته و بایسته حوزه های قدیم، تأثیری اساسی داشته اند.
در حوزه قدیم، نکات نقد آمیز نیز، اندک نبودند، نمونه هایی از این موارد را، در مباحث ذیل می توانید بیابید:
1. اتکا به کار فردی: کارهای جمعی و گروهی در حوزه های قدیم، به ندرت معمول بودند. معدود کسانی چون عیّاشی، علامه مجلسی و... بودند که به گونه ای از کار جمعی غافل نبودند، گر چه در آن موارد نیز، عمدتا استفاده از دستیاران برای تحقیق و تتبع بود و نه کار گروهی خالص. تکیه بر کار فردی، دو آفت عمده برای حوزه ها داشت.
مشکل اولین آن، ابترماندن و هدر رفتن بسیاری از تتبعات و تحقیقات نیمه تمامی بود که با در گذشت صاحب اثر، نصیب طوفان حوادث می شد و گاه از آن، حتی خاطره ای نیز بر جای نمی ماند. در نقطه مقابل، حسن کارهای گروهی آن است که به فرد خاص، وابسته نیست و در امتداد ایّام و تا زمان احساس نیاز، قابل پیگیری است.
آفت دومی که از این شیوه بر می خاست، پیدایش روحیه ای خاص و نامطلوب در میان حوزویان بود. اتکا به فردی، نوعی خود بینی و غرور شخصی را به همراه داشت. نویسندگان و محققان، در چارچوب خویشتن خویش گرفتار بودند. از آن، خط گرفته و بر گرد آن، طواف داشتند. انظار دیگران را نیز، از روزنه دید خویش دریافتند و به نقد و ردّ آن، پرداختند.
پیدایش روحیه اخیر، مختص به عالم تحقیق نبود، به مرور در میان حضور اجتماعی نیز، آثاری را بر جای می نهاد. احساس اطمینان به قول و فعل خویش و یأس و ناامیدی از تأثیر معاونت و همکاری دیگران، به خصیصه ای گسترده وشامل مبدّل می شد که تربیت حوزوی، به تک روی وگریز از مقررات کارهای جمعی بینجامد.
2. نقص سیستم گزینش: در حوزه ها، مقوله ای بنام گزینش دانشجوی علوم دینی، چندان شناخته شده نبود. معدود مدارس و متولیان حوزه های دینی بودند، در امر انتخاب طلبه، دقت و توجهی مبذول می داشتند. نقل شده است که: «اعیان زاده ای به قصد طلبه گری در مدرسه سپهسالار، خدمت شهید مدرس آمد و مدرس او را نپذیرفت و در توضیح رفتار خویش: از وی پرسید: مجموعا بسته وباز کردن این دکمه ها چقدر از شما وقت می گیرد؟
آن جوان گفت مجموعاً ده دقیقه. مدرس فرمود: کسی که قبا پوشیدنش ده دقیقه وقت ببرد به درد طلبگی نمی خورد(14).»
عنایتهای فوق، به ندرت معمول بودند. روال عمومی در حوزه های دینی، جذب مطلق بود. هر کس می توانست در هر سن و سال، با هر میزان بهره هوشی و با هر گونه سابقه و پیشینه، در جمع طالبان علوم دینی درآید و کسوت و شمایل آنان را قالب خویش کند. استاد بزرگوار دکتر جعفر شهیدی، که از پروردگان حوزه های دینی است، حکایتی شیرین و در خور توجه دارند:
«در مدرسه ما مردی بود به نام مشهدی علی که ماهی دو دینار حقوق داشت و باید مدرسه را نظافت کند و به علاوه حوض مدرسه را دو روز یک بار از چاه عمیق مدرسه پر کند. کاری پر زحمت بود. طالبان علم، ماهی سه دینار شهریه داشتند... باری دو دینار کم بود و مهمتر از آن، آب کشیدن از چاه چهل ذرعی. شب خوابیدیم و صبح برخاستیم دیدیم مشهدی علی، کلاه را به عمامه تبدیل کرده آشیخ علی شده جامع المقدماتی هم زیر بغل دارد. دو دینار هم به سه دینار رسید و شگفتر این که مشهدی علی سابق و آشیخ علی لاحق را دیدم که در مجالس، با کسانی چون شیخ غلامحسین اردبیلی و یا حاج سید محمود شاهرودی، معامله اکفأ می کرد(15).»
نمونه فوق، منحصر به فرد و انگشت شمار نبود. عدد در خور توجهی از ساکنان حوزه های دینی، کسانی بودند که به واسطه ضعف بهره هوشی و توانایی عقلانی، و بال حوزه ها بودند. نه مراجع دینی، قدرت و توانایی طرد آنان را داشتند (چون مسایل بیشماری را در پی داشت) و نه امید بهره دهی و ثمر بخشی در بقای آنان در حوزه ها بود بدین ترتیب، مخارج بیت المال مسلمین و اعتبار و آبروی حوزه های دینی، وقف هزینه عدم سیستم گزینش شد و در برابر واقعیت موجود، هیچ کس راتوانایی مقابله و درگیری نبود. هر مرجع دینی که به اقتدار می رسید، در برابر این لشگر غیر مفید، ناتوان بود و جز سر تسلیم، چاره ای نداشت.
3. ضعف بینش سیاسی: دوری حوزه های دینی از صحنه سیاست و قدرت، موجب شد که عالمان و طالبان فهم دین در گذشته ایام، وسواسی در فهم مسایل سیاسی
احساس نکند و خود را، از پیش زمینه های درک مسایل اجتماعی دور نگه دارند. روزنامه خواندن، رادیو گوش دادن و مسایل اولیه ای از این قبیل، مخصوص گروهی خواص بود که چندان حرمتی در حوزه نداشتند. این سیر بی اعتنایی به وقایع سیاسی - اجتماعی، عامل آن بود که حوزه های دینی در قالب کار آکادمیک و بعضاً خدمات جانبی و رو بنایی فرهنگی - اجتماعی، بسنده کنند و گامی، فراتر از آن نگذارند.
نکته فوق، گر چه به سرعت از آن عبور شد، واقعیتی قابل تأمل و حساس است. از یکی از نامداران عالمان دین، حکایت شد که ایشان در نوشته های خویش، از فتح قسطنطنیه به عنوان یکی از علایم آخر الزمان و ظهور حضرت حجت (ع) یاد می کند، در حالی که آن عالم دینی، غافل بود که قرنها قبل، آن شهر توسط سلطان محمد پنجم فتح شد و اسطوره مقاومت ناپذیری پایتخت بیزانس در هم ریخت.
از عالم اخلاقی مبرّزی، روایت کرده اند که: در سالهای پس از شهریور 20، در جمعی سخن از نفوذ توده ایها بود. آن مرد بزرگوار، از معنای توده ای پرسید. به او گفتند: مراد، بلشویکهاست. این پاسخ نیز، دردی از او دوا نکرد. مجدداً توضیح دادند که منظور کسانی هستند که از شوروی حمایت می کنند. آن عالم متخلّق، در فهم معنای شوروی نیز مشکل داشت. تا این که اسم ارسها را بردند و مطلب، آسان شد!
حکایات فوق، گر چه طنزآمیز می نمایند، اما از واقعیتهای غیر قابل تردید پرده بر می دارند. قداست روحانی در پرتوی ارتباط اندک با مسایل سیاسی - اجتماعی، تفسیر می شد. هر عالم دینی و یا دانش پژوه مذهبی که کمتر به سیاست تعلق داشت و از آن، سخن به میان می آورد، دارای احترام و موقعیت ارجمندتری بود. زهد و پارسایی عالم مذهبی، در اعراض وی از حوادث دنیوی تحلیل و تعبیر می شد و این تلقیّات، انگیزه و عاملی می گردید که گام زنان در وادی روحانیت، دل کندن از عالم سیاست و حذف تعلّقات اجتماعی را، در اصول پایه حیات فکری و عملی خویش قرار دهند .
ما، جسارتاً، این دعوی را عرضه می کنیم که: در تاریخ مبارزات صد ساله اخیر، نقش نهاد روحانیت در مبارزات سیاسی - اجتماعی کشورمان، نقشی پیوسته و مستمر نبوده است گر چه محدودی از روحانیان، تعلّق سیاسی خویش را پاس داشته و استمرار بخشیده بودند، امّا سازمان روحانیت، به شکل مقطعی و گذرا، به مسایل سیاسی و اجتماعی، دلبستگی نشان داده بود. پس از جنبش تنباکو تا قیام مشروطه، نهاد روحانیت درگیر همان مسایل علمی و خدمات جانبی بود و فقط عددی معدود (و اجازه بدهید که اضافه کنم: مطرود) بودند که به فهم و پیگیری مسایل سیاسی و اجتماعی، علاقه مندی نشان می دادند. این دوره فترت و خلأ سیاسی را، در فاصله قیام مشروطه تا جنبش حجاب و از آن واقعه تا قیام نفت و از واقعه اخیر تا قیام 15 خرداد می توان مشاهده کرد و به صدق این ادعا راه یافت که نهاد روحانیت، به فهم سیاسی و تلاش فعّال اجتماعی، تعلّق خاطر نداشته و در کوران حوادث، گاه و بی گاه نیم نگاهی به آن افکنده است. این ادعا، گر چه تلخ و گزنده می نماید، امّا صدها دلیل و شاهد قرین است و به دور از هر گونه مبالغه و گزافه گویی، عرضه شده است.
اینکه نام چند تن از نام آوران تلاشهای سیاسی - اجتماعی حوزه را، مساوی با حرکت سازمان روحانیت بگیریم و آن را، نشانه ای از احساس مسؤولیت سیاسی نهاد حوزه بشمریم، مغالطه ای آشکار است و واقعیت را تغییر نخواهد داد.
در همین مقام، شایسته می نماید که تلاش شایسته آن عدّه معدود، مورد سپاس قرار گیرد کسانی که موقعیت و حرمت خویش را، به مخاطره انداختند و فهم سیاسی و فعالیت اجتماعی را تکلیف دینی خویش دانستند و در جوی که تعلق سیاسی، خلاف تعّقل و تدین شناخته می شد، تسلیم نگردید و فهم دینی خویش را شکوفا ساختند و با حضور در حوادث سیاسی و اجتماعی، موقعیت حوزه و دیانت را در تاریخ اجتماعی کشور، پاس داشتند.
4. فقدان سیستم ارتباطات و اطلاعات: حوزه های دینی شیعی، از معدود مجامع سابقه دار تاریخی است که تقریباً بدون تشکیلات و سازمان، به کار خویش ادامه داده است ابتدایی ترین و ساده ترین نوع سازمانی، در نهاد روحانیت در جریان بود. دانش پژوه علوم دینی، فقط در محدوده اخذ شهریه و حجره، با سازمان حوزه ارتباط داشت و این دو نیز، عمدتاً، مقید به امتحان و یا مقرارت خاص نبود.
سیستم آزاد فوق، محسّناتی را داشت، همانگونه که جوامع به دور از نهادهای اجتماعی و سیاسی، فاقد حسن نیستند. طبایع پیشرو و آزاده، بدون محدودیت و با فراغ خاطر، توانایی پیشتازی را داشتند. انتخاب آنان، سامان بخش آینده شان بود. در گزینش استاد، حوزه، مدرسه، نوع متن درسی، چگونگی قرائت و آموزش، حجم کّمی متون درسی، افزایش و یا کاهش مواد درسی و دهها مسأله دیگر، دانش پژوه دینی، با هیچ گونه سؤال و بازخواستی مواجه نبود و این قلمرو آزاد، به او میدان ظهور و بروز می داد و قابلیتها را، به نمایش در می آورد.
اما بایستی در یافت که چرا جوامع، از نهادهای بدوی به سازمانهای اجتماعی رو آوردند؟ ضرورتهای این تغییر و تحول چه بود؟ و اصولاً چه رابطه ای بین توسعه اجتماعی و توسعه سازمانی است؟ تأمل در عوامل و ریشه های آن، این امکان را به ما می دهد که به مضرّات ایستایی نظام سازمانی حوزه، توجه کنیم و آفات آن را، به دقّت دریابیم .
همواره میان وظایف ساده و سازماندهی غیر پیچیده، ارتباطی تنگاتنگ است و در نقطه مقابل، وقتی که تکالیف و مسؤولیتهای یک مجموعه، سنگین تر و دشوارتر شد، ضرورت برنامه ریزی، تقسیم کار، اعمال مدیریت و... که تماماً نمودهای سازمان پیچیده اند، آشکارتر نمایان تر می گردند.
در ابتدای تاریخ تشکیل حوزه ها تا مدت زمانی مدید و طولانی، روحانیت با جوامع کوچک و محدود در تماس بود. جوامعی که با جامعه های اولیه، مشابهتهای فراوانی داشت، به دور از پیچیدگی و آمیخته با بساطت و سادگی. اما توسعه فعالیتهای اجتماعی، ایجاب می کرد که نهاد حوزه نیز، تغییرات جدی پیدا کند و در فرم ساختار، دگرگونی کیفی بیابد، امّا متأسفانه این روند صورت نگرفت و روحانیت در بخشهای متفاوت از حوزه وظایف خویش، به تغییرات اجتماعی بذل توجه ننمود.
حاصل جریان فوق، آن شد که حوزه، با سازمانی خرد و کوچک، عهده دار مسؤولیتهای بزرگ گردید. عدم تناسب میان حوزه وظایف با سازمان مدیریت، ناهماهنگیها و دشواریهای سختی را در پیشاپیش حوزه نهاد و یکی از عمده ترین آن، فقدان سیستم ارتباطات و اطلاعات کارآمد بود.
مجموعه های کارآ، به دو مسأله اساسی نیازمندند:
1. اطلاعات قوی و توانمندی که حوادث مرتبط را از خارج و داخل مجموعه گرد آورد و به آن، سازمان دهد.
2. ارتباطاتی فعال میان بخشهای مجموعه و خارج از مجموعه در این مقام، بایستی اعتراف کرد بدوی بودن سازمان حوزه، موجب شد که هیچ یک صورت نگیرد و نهاد روحانیت، با حداقل میزان اطلاعات و ارتباطات، روز مرّگی کند. به عنوان نمونه، این که حوزه های کوچک و بزرگ، چه قابلیتهایی را دارند، در چه زمینه هایی قوت و ضعف دارند، تجارب آموزشی اساتید و مدارس چیست و چگونه می توان از آن بهره گرفت، با چه مجامعی می توان ارتباط یافت و با آنان مبادلات علمی - فرهنگی داشت و صدها مسأله دیگر در هیچ نهادی از سازمان حوزه، مورد پیگیری و توجه نبودند.
نتیجه فقدان اطلاعات و ارتباطات کار آمد، آن بود که هر حوزه ای (و بهتر بگوئیم هر مدرسه ای) در حصار خویش قرار داشت و آنگونه عمل می کرد که آنرا مناسب می انگاشت، بدون آن که از تجارب دیگران، کسب اطلاعی کند و یا اگر چنان قصدی را داشت، امکان دستیابی به نتیجه و اخذ تجربه ها را داشته باشد. محصول چنان روندی، هماهنگی مطلق در آموزش، تحقیق، تبلیغ و مسؤولیتهای دیگر حوزه ها بود. آفتی که امکانات مالی و انسانی رابه گونه ای مداوم، هدر داد و بازدهی مناسب را، از حوزه های دینی دریغ داشت.
.5 ثبات گرایی: قداست عالمان و مرجع دینی، موجب آن می شد که با روشها و شیوه های آنان نیز، همچنان رفتار شود. اندیشه تغییر و تبدیل در سیستمهایی که گذشتگان ساخته و پرداخته بودند، مسموع و مقبول نبود. ره چنان رو که رهروان رفتند، شعاری همگان پسند بود و این پندار عام، سبب آن می شد که تأمل در شیوه های نو، با اقبال مواجه نگردد، بلکه نوعی نقد و طعن را نیز به همراه داشته باشد.
بسیاری از سنتّهای معمول، به پشتوانه سابقه تاریخی، ماندگار مانده اند و هیچ کس را یارای تغییر و درهم ریزی آن، نبوده و نیست. به عنوان نمونه در شیوه اخذ وجوهات و توزیع شهریه، شاید بتوان ادعا کرد که از زمان شیخ انصاری و یا حداقل از دوره سید بوالحسن اصفهانی تا کنون، هیچ تغییری نکرده است. موارد و مسایل دیگر، نیز مشابه این مورد است. ترس از تغییر و دگرگونی، تقریباً در تمامی زعمای حوزه و مؤثرّان نهاد روحانیت، به عنوان خصلتی تقریبا بدون استثنا، در آمده بود. همگان به آن عادت کرده بودند که آن چنان که تربیت شده اند، به پرورش دیگران بپردازند. نوآوری و ابتکار در متدها و سنتها، امری غیر متعارف بود. حتی استفاده از ابزارهای نو چون استفاده از بلند گو (در درسهای پر جمعیت) نوار کاست ومسایلی از این قبیل، در دهه اخیر متداول گردید و گذشتگان، ورود این گونه ابزارها را به حوزه درس و بحث، نوعی تجمل گرایی ومخالف شؤون حوزه تلقی می کردند! درخور توجه است که یکی از اساتید بزرگوار معاصر که مدتهادر مقابل ضبط شدن دروس، مقاومت می کردند، پس از مدتی، با حسرت از این نکته یاد می کردند که دروسی را عرضه کرده اند که ضبط نشده وفرصت تجدید آن نیست//.
معضل متون درسی نیز در همین نکته (ثبات گرایی) نهفته است. بزرگواری مؤلفان آن آثار و نیز عادت به آن شیوه تحصیلی، موجب شده که دعوت به تغییر و اصلاح متون درسی، با نوعی بدبینی مواجه شود و منادیان اصلاح، سنّت شکن و درهم ریزنده نظم و نظام حوزه، به حساب آیند. کسانی که متون درسی خاصی را خوانده اند و به تدریس آن، پرداخته اند، دعوت به تغییر و اصلاح را، منافی با گذشته خویش و گذشته حوزه، می پندارند و از این موضع، به دفاعی سرسختانه از متون موجود، می پردازند. اینان، از این نکته غفلت دارند که دعوت به تغییر و اصلاح، بدون بازآموزی از تجارب گذشته مطرح نبوده و نیست و بی تردید، متون درسی گذشته و تجارب مدرّسان آن نقشی استوار و اساسی در ایجاد و تکامل متون درسی نو خواهد داشت.
در مقوله نظام و مدیریت حوزه نیز، آفت حفظ وضعیت موجود نمایان است. دلهره تغییر، چنان عام و گسترده است که بسیاری به وضع ناقص موجود رضایت داده اند و آن را بر تحولات لازم و ضروری در نظام حوزه ارجح دانسته اند. مکالمه و بحث با گروههایی از هوا خواهان عدم تغییر در شرایط موجود، این نکته را آشکار می سازد که استدلال عمده آنان. در ترس و نگرانی نهفته است. هرگونه تغییر، بویژه در ابعاد اساسی و گسترده، برای آنان دلهره زاست و بنیاد ترس و هراس، چنان در رگ و ریشه آنان ره یافته که اندیشه تحول در مبانی مدیریت نظام حوزه، کاری نابخردانه و متهوّرانه تلقی گردیده است. اینان، این گونه حرکات را به خامی و شور جوانی، باز گردادنده اند و دعوت اصلاح نهاد مدیریت را، شورشی بی فرجام انگاشته اند.
آفات عمده روحیه محافظه کاری و ثبات گرایی که به برخی از مصادیق آن اشاره شد، ایجاب می کندکه در حوزه ها، روح تحول و تنوع و ابتکار تبلیغ شود. به جای آن که به متبحّران در متون درسی کهن، شیوه های تبلیغ و تحقیق دیرین و... بها داده شود،از همگان دعوت شود که موضوعات، متون، روشها و شیوه های نو را عرضه کنند و برای طرحهای نو، امتیازاتی در خور و شایسته، در نظر بگیرند. تغییر در جهت گیری، می تواند روحیه عامّ و شامل تصلّب به گذشته را، به روح نو گرائی و ابتکار رهنمون سازد و در پرتوی آن، حوزه های دینی با چرخ متحرک زمان و جامعه، هماهنگ گردد.
وضعیت موجود
حوره های جدید، در دوره فترتی قرار دارند. پاره ای از امتیازات گذشته حوزه ها در محافل حوزوی جدید، کمرنگ شده اند. قناعت و پارسایی که وصف ممتاز روحانیت بود، اینک برج و باروی آن در هم ریخته و آثار انهدام و کهنگی در این شأن رفیع، نمایان و آشکار گردیده است. گر چه بخشهایی در خور توجه، از طلاب علوم دینی، مشکل معیشت دارند؛ امّا در میان همان اکثریت محروم، شیفتگی به زندگی شایسته و مرفّه، کم و بیش، نمایان است. موج رفاه خواهی و تجمل گرایی، نهاد روحانیت را نیز، متأثر ساخته و حوزه ها را به هماهنگی با کاراوان زندگی نوین فرا خوانده است.
مشکل دیگر حوزه های معاصر، کمرنگ شدن عشق و شیفتگی به آموزش و تدریس است. اساتید و دانش پژوهان، عمدتاً، در حدّ متوسط، به درس و آموزش، اشتغال دارند.
متأسفانه با توجه به کم بود آمار و بهتر بگوییم: فقدان آمار و سنجش در حوزه، نمی توان رقم دقیقی را از میزان ساعات اشتغال درسی در طول سال عرضه کرد.
البته اشتغالات جنبی فرهنگی اجتماعی حوزویان پس از انقلاب اسلامی و نقش فعال بسیاری از آنان در جبهه ها( زمان جنگ تحمیلی)، نهادهای انقلاب، دانشگاهها و... در این مسأله نقش داشته که نباید نادیده انگاشت.
در زمینه مسائل اخلاقی، علایم افول آشکارتر و روشن تر خود را می نمایانند: در صد بسیار معدود و محدودی، به آداب و نسک مستحب شرعی پایبند و مقیدند. بسیاری از طالبان علوم دین، چونان دینداران عادی و معمولی، در حدّ تقید به اوّلیات دینی (چون نماز خواندن، روزه گرفتن و...» اکتفا کرده اند.
دینداری آنان، بر توده های عوام و ناآگاه، تمایزی و تشخصی ندارد. ادای واجبات اولیه و اشتغال به درس و بحث (در بهترین فرض آن) روشی معمول و شایع گردیده و توّجه به مسایل عبادی و پرورش روحانی، امری مغفول و غیر معمول شده است. علاوه بر آن که نابهنجاریهای اخلاقی، عدم رعایت شؤون و آداب اجتماعی ومسایلی از قبیل، گاهی رخ می نماید و مشکل اساسی برای سازمان روحانیت، ایجاد کرده و می کند.
در حوزه روابط استادان و شاگردان نیز، اختلالی آشکار، محسوس است. الفت شاگردان با اساتید، کاهش یافته است. روابط آموزشی بر ارتباطات عاطفی ارجحیت پیدا کرده است.
دانش پژوه تا مدت نیاز به استاد، با او مرتبط و پیوسته است و با انقطاع دوره نیاز، روابط پایان یافته تلقی می شود. بسیاری از شاگردان، یادی نیز از اساتید خویش در خاطره نمی آورند و یا قدرشناسی خویش را به هنگام برخورد، نشان نمی دهند. استادان نیز، در این تغییر روحیه بی سهم نیستند. اشراف و پیگیری احوال علمی و حتی شخصی شاگردان، روشی غیر متعارف گردیده است. ارائه و انتقال درس و قطع رابطه تا درس آینده، معمولی ترین و متداول ترین روش، شده و در نتیجه، روابط صد در صد آموزشی که در محاظ جدید آموزشی، حاکم و گسترده است، به حوزه های دینی نیز ره یافته و خطر فراگیری و گستردگی آن جدّی و اساسی شده است.
حوادث فوق، نکات منفی و نامناسب در حوزه های معاصر است، اما از سوی دیگر، تحولاتی در حوزه های جدید رخ نمایانده که مغتنم و سودمند است. تعمیم وتعمیق آن، می تواند آثار مبارک و ارزنده ای را، بر جای نهد. اشاراتی کوتاه به گوشه هایی از این تغییرات، مفید و سودمند می نماید:
1. حساسیت سیاسی: حوزه های معاصر، روزگار بی تفاوتی را، پشت سر گذرانده اند. دورانی که روزنامه خواندن، مجله نگاه کردن، رادیو گوش دادن و... جرم وگناه بود، اینک سپری شده وموج دلواپسی وحساسیت درباره مسایل اجتماعی و سیاسی کشورمان و جهان اسلام، بسط و گسترش یافته است. صد البته در این واقعه، بایستی نقش پیر مراد حوزه های دینی را، به خاطره ها زنده نگاه داشت که به گفته یکی از عالمان متخلّق زمانمان:
«و اما طلبه های امروز با واقعیتهای اجتماعی بیشتر سروکار دارند و بهتر به درد اجتماع می خورند و این همه از برکات وجود امام است. ایشان این حرکت را ایجاد کرد و به حوزه ها حیات داد»
2. جامع نگری دینی: حوزه ها، به مرور به «دانشکده فقه» مبدل شده بودند و فقه نیز، در ابعادی خاص: (عبادات و پاره ای از کتابهای معاملات) پیگیری و تحقق می گشت. این روند، به آسیب پذیری دین و جامعیت آن، می انجامید. چیزی که آثار و علائم آن آشکار و عیان بود. در این میان، نگرشی همسوگرایانه و نظام وار به دیانت، بسیار نادر بود. دهه های اخیر، در حوزه های دینی تلاشهایی صورت گرفت تا اسلام، در کلیت آن شناخته شود و تفسیر گردد. این کوششها، بی ثمر نبود. مجموعه ای در خور توجه از نیروهای کارآمد را به خود خواند و آنان را، در جاذبه این اندیشه قرار داد.
حرکت انقلاب اسلامی و پیروزی آن، این روند را سرعت بخشید و اینک کمتر طلبه ای را می توان ییافت که در باور فکری خویش، یک بعد نگری را پیشه کند. گر چه نظام جاری حوزه، هنوز علقه ای به گذشته دیرین دارد، امّا نظام فکری حوزویان دگرگون گشته و اکثریت آنان، این باور اصیل را پذیرفته اند که بایستی اسلام را در قالب نظامی جامع ببینند و به شناخت و تبیین آن بپردازند. این تحول بنیادی، می تواند منشأ آثار خیر و مبارکی باشد که کم و بیش، جوانه هایی از آن آشکار گشته است.
3. ارتباط با مؤسسات جدید: رفت و آمد و معاشرت با نهادهای نو ( آموزشی و یا اجرایی ) سودمندیهایی را در پی داشته است. روح برنامه ریزی، مقررات کارهای جمعی و مسایلی از این قبیل، به مرور در حوزه های معاصر، ره یافته است. گر چه هنوز این آثار، ریشه دار نگردیده و مجموعه نهاد حوزه را در بر نگرفته است، اما امید به گسترش آن ،دور از انتظار نبوده و نیست.
4. ورود ابزارهای نو: شرایط پس از انقلاب و فراهم آمدن پاره ای ازامکانات، موجب آن گردیده است که برخی از امکانات جدید آموزشی - تبلیغی در اختیار حوزه ها قرار گیرد. امکانات سمعی - بصری و اخیرا دستیابی به کامپیوتر در راه تحقیق و تتبع و نشر، گر چه استفاده بهینه از این امکانات، صورت نمی گیرد (و خود موضوع کلام مستقلّی است) امّا ورود این گونه ابزار و آلات، روند نوی به سیر حرکت علمی - تبلیغی در حوزه ها خواهد داد و همراه خویش، فرهنگ و نگرش جدیدی را پدید خواهد آورد. بینشی که حوزه را به روند جاری در سطح جامعه، هماهنگ تر و سازگارتر خواهد کرد.
5. اعتقاد به نظم و تشکیلات: ورود نیروهای دانش آموزی - دانشجویی به حوزه های دینی پس از انقلاب و از سوی دیگر تأکیدات و پیگریهای امام راحل و رهبر معظم انقلاب، در نظم و تشکیلات موجب شد که تفکّر نظم حوزه ها در بی نظمی است، به مقدار در خور توجهی کمرنگ شود و اعتقاد به لزوم سیستم و نظام برای حوزه، تقریباً گسترش بیابد. مخصوصاً نیازمندیهای حکومت و نارساییهای خدمات حوزه، این احساس نیاز را، تشدید کرد و در شرایط حاضر، گر چه در چند و چون سیستم حوزه، سخن بسیار است، امّا شاید کمتر کسی را بتوان یافت که از نوعی اصطلاحات و تغییر سیستم دفاع نکند و آن را، لازم و ضروری نشمرد.
6. رواج کارهای گروهی: امروزه، در حوزه های دینی دهها مجمع و نهاد خصوصی و یا دولتی را می توان یافت که به نوعی، به کارهای گروهی اشتغال دارند. کارهای گروهی حوزه، گر چه بی نقص و عیب نیست؛ اما به عنوان گام اولین، مبدأی میمون و مبارک است. رواج کارهای جمعی و همدلی گروهی، بینش و روحیه ای خاص را سامان می دهد که بسیار مغتنم و سودمند است که به گوشه هایی از آن اشاره داشتیم.
7. استفاده از شیوه های جدید تبلیغ: در کذشته ایام، تبلیغات حوزوی، عمدتا، شفاهی و گفتاری بود. خطابه و منبر، اصلی ترین و شاید اسباب منحصر تبلیغ دیانت بود. در حوزه های معاصر، استفاده از کتابت و قلم، رواج یافته است. امروزه شاید صدها طلبه و یا محقق حوزوی را بتوان شمرد که در نشریات حوزوی و یا غیر حوزوی، به نشر افکار و اندیشه های دینی مشغولند و این ارقام، رو به تزاید و تصاعد است. در صحنه تبلیغ تصویری (تئاتر - فیلم)گر چه کار ناقص و کند بوده است، اما کم و بیش، گامهایی لرزان و بطیئ، دیده می شود.
شرایط فوق، می تواند امیدواریهایی را بر انگیزد. همگان می دانیم که شرایط نو، شیوه هایی را مطلبد که پاسخگوی انبوه نیازها باشد و استفاده از تمامی راههای ممکن، تنها چاره راه خواهد بود. توجه به وضعیتی که ترسیم شد (اگر مورد پشتیبانی و حمایت زعمای حوزه قرار گیرد) این زمینه را پدید خواهد آورد که افق روشنتری در فضای رسالت تبلیغی حوزه، تصویر گردد.
نکته پایانی
در خاتمه کلام، این جمع بندی قابل دسترسی است که در «تحول حوزه» بایستی شرایط گذشته و حال حوزه را، از ذهن دور نداشت. نکات ممتاز حوزه های دیرین راتقویت و یا احیأ کرد عوامل کمرنگ شده آن نقاط را دریافت و راههای رفع آن را، ارزیابی و بررسی کرد. از سوی دیگر، نباید موج نوی را که در حوزه ها، آغاز شده است، نادیده گرفت و به آن، کم بها داد. نادرست می نماید که تکیه بر تاریخ گذشته، موجب شد که از حرکت سربازان گمنام تلاش امروز حوزه، غفلت شود و یا با دیده بدبینی و سؤ ظن نگاه گردد.
باور ما، آن است که هر گونه طرح و برنامه ریزی در زمینه تحول حوزه، بایستی بی نظیر و بی توجه به گامهای مثبت جدید نباشد و از گام زنان آن وادی، طلب نصرت و اعانت کند و برای آنان، بهایی جدّی را بپذیرد. تنها تأکیدات مقام معظم رهبری، نبایستی موجب بذل توجهی مقطعی به این عناصر شود، بلکه بایستی این سیاست، روشی مستمر و مداوم باشد.
مطلب یاد شده، یکی از اولی ترین و اساسی ترین گامهای تحول حوزه است و اصلاح مناسب در گرو تلفیق دقیق ارزشهای پایدار حوزه های قدیم و معاصر است. گذشته گرایی محض و یا نو گرایی خالص، ضرباتی جبران ناپذیر به سیر حوزه وارد خواهد ساخت .لطمات وخساراتی که جبران آن، چندان آسان نخواهد بود.
«حوزه»
پاورقی :
1. مجلّه «حوزه»، شماره 19.2. «همایی نامه»، 19.
3. «کیهان فرهنگی»، سال 63، شماره 5.
4. «همان مدرک»، سال 64، شماره .1
5. مجلّه «حوزه»، شماره 12.
6. «کیهان فرهنگی»، سال 63، شماره 5.
7. «حوزه»، شماره 18، / 32.
8. «کیهان فرهنگی»، سال 64،شماره 9.
9. مجلّه «حوزه»، شماره 19، / 22.
10.«همان مدرک»
11.«کیهان فرهنگی»، سال 64، شماره 2.
12.«سیمای فرزانگان»، 306.
13.«همان مدرک »، 291.
14.مجلّه «حوزه»، شماره 21، 20.
15.«مدرس مجاهدی شکست ناپذیر»، خاطرات دکتر سید عبدالباقی مدرّس.
16.مجلّه «حوزه»، شماره 24،/152.
17.مجلّه «حوزه»، شماره 16، مصاحبه آیة الله بهأالدینی.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/4542/32711/ارزیابی-حوزه-های-قدیم-و-جدید/?SearchText=فشارکی