مصاحبه با آیه الله سید رضی شیرازی فرزند آقا میرزا محمدحسین شیرازی
از مرحوم میرسید حسین فشارکی برادرزاده سیدمحمدفشارکی در ایام جوانی در مشهد شنیدم که فرمود:
در سامراء بین طلبه ای و بقالی که ازاهل سنت بود نزاعی در گرفت .این نزاع کم کم گسترش پیدا کرد
حوزه : با تشکراز حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه بامجله ما را پذیرفتید لطفا شمه ای از زندگی علمی و تحصیلی خود را بیان بفرمایید.
استاد: بنده سیدرضی شیرازی فرزند آقا میرزا محمدحسین شیرازی هستم .ایشان هم فرزند مرحوم میرزا علی آقای شیرازی فرزند میرزای بزرگ هستند.
میرزای شیرازی دارای دو پسر بوده است . یکی آقا میرزا محمد که در زمان خود میرزا فوت می کند واز علماء و مدرسین بوده است و دیگری آقا میرزا علی آقا که جد ماست واز مراجع بزرگ نجف واز شاگردان پدر بزرگوارش و مرحوم میرزا و میرزا محمدتقی شیرازی بوده است .
آیات بزرگی مانند: آقا سید عبدالهادی شیرازی آقا میرزا مهدی شیرازی آقای میلانی آقای اردوبادی و آقای خوئی از شاگردان مرحوم آقا میرزا علی آقا بودند.
جلسات درس ایشان ر در نجف اشرف به یاد دارم . آن بزرگوار در سال 1355 هجری قمری به رحمت خدا پیوست . در همان سال آیه الله نائینی و آیه الله حائری نیز با فاصله کمی مرحوم شدند.
در سال 1345 هجری قمری در نجف اشرف متولد شدم و در همان جا تحصیلات خود را شروع کردم . تا قریب سی سالگی در نجف بودم و به فراگیری مقدمات و سطوح و خارج موفق بودم .
از آیات بزرگی همچون : پدرم مرحوم آیه الله العظمی شیخ کاظم شیرازی جدامیم قدس سره استفاده کردم . معمولا درایام تابستان و غیر آن به واسطه ضعف مزاج و گرمای شدید نجف به تهران می آمدم وازاساتیدی چون : مرحوم آقای شعرانی آقای عماد رشتی و آقای آشتیانی استفاده درسی داشتم .
این وضع ادامه داشت تااین که در تهران مستقر شدم واز مرحوم آیه الله آقا شیخ محمدتقی آملی قدس سره تقاضای درسی نمودم . تمایل آن مرحوم به تدریس فقه بود. پس از شور و مذاکره قرار براین شد که ایشان خارج عروه الوثقی را شروع فرمایند.این شرحی که بر عروه از ایشان به جای مانده درسهایی است که برای حقیر و جمعی داشته اند. قریب هفت سال در درس خارج آن فقید سعید صبحها شرکت داشتم .
کتب معقولی ربه ترتیب : شرح منظومه واشارات واسفار ر خدمت آیات عظام آقا میرزا مهدی قمشه ای الهی آقا میرزاابوالحسن شعرانی و آقاسیدابوالحسن قزوینی رفیعی قدس الله اسرارهم فرا گرفتم .
خدمت مرحوم آقای شعرانی قدس سره هیئت و شفا نیز خوانده ام .
در محضر آیه اللعه قزوینی واستاد بزرگوار فاضل تونی طاب ثراهم شرح فصوص را خوانده ام .
ضمناستاد بزرگوار مرحوم قزوینی چندین سال که اسفار می فرمودند درس خارج فقه : مکاسب اجاره طهارت نیز تدریس می فرمودند. بنده دراین دروس هم توفیق شرکت داشته ام .
آن مرحوم اجازه اجتهادی هم به من مرحمت فرموده اند.البته این اجازه را درایامی دادند که حقیر در قزوین جهت استفاده از محضرشان توقف کرده بودم .
ضمن در دروس اسفار مرحوم آیه الله میرزااحمد آشتیانی هم توفیق شرکت داشته ام .
حوزه :از فعالیتهای اجتماعی و علمی خود سخن بگوییداستاد: در حدود سی و هفت سال پیش از نجف به تهران آمدم و مستقر شدم . ومحل سکونت کوچه میرزا محمود وزیری بود و طبق معمول به مدرسه مروی رفت و آمد داشتم . مطول قوانین رسائل واشارات را در آن مدرسه تدریس کرده ام
در سال 1338 برای تدریس در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری )از بنده دعوت به عمل آمد. در آن زمان اساتید بزرگی همچون : آقا شیخ محمد علی لواسانی آقا سید کاظم عصار آقای راشد آقا ترابی آقای سید محمود طالقانی وحید گلپایگانی و شیخ ابوالفضل نج آبادی در آن مدرسه تدریس می کردند. من جوانترین آنان بودم قسمت اول منظومه را تدریس می کردم .
وقتی که آقای طالقانی را دستگیر و زندانی کردند به مدت یک سال به جای ایشان درس گفتم لذا حقوق ایشان را به خانواده اش پرداخت می کردند. پس از گذشت یک سال رئیم متوجه شد و حقوق آن مرحوم را قطع کرد.البته برای من هم پاپوشهایی درست کردند ولی موفق نشدند. تا این که پس از رفراندم ششم بهمن و مخالفت روحانیت با شاه رئیم خواست به گونه ای از حجم این مخالفتها بکاهد لذا برای ظاهر نمایی از ورحانیون تهران دعوت کرد تا برای نلاقات با شاه به مسحد سپهسالار بیایند. در آن ملاقات عده زیادی از روحانیون شرکت نکردند که من هم از آن جمله بودم واین برای آنان بهانه ای شد جهت اخراج من از مدرسه سپهسالار. همچنین در دانشکده الهیات فقه تدریس می کردم . علت این که در دانشکده الهیات مشغول به تدریس شدم این بود که : آیه اللفه حاج آقا مهدی حائری یزدی از طرف من آیه الله العظمی بروجردی به عنوان نماینده ایشان عازم آمریکا شده بود دانشکده ازمن دعوت کرد که به جای ایشان تدریس کنم .این هم زیاد طول نکشید زیرا مبارزات 15 خرداد 42 پیش آمد و ما هم در دانشکده ازاین حرکت شدید حمایت می کردیم و در سر کلاس دراین باره صحبت کردیم . به همین خاطر در سال 1343 بنده و مرحوم شهید مطهری و آقای صدر بلاغی را از دانشکده اخراج کردند .
آقا سید محمدباقر سبزواری که ازاساتید دانشکده بود به فروزانفر رئیس دانشکده گفته بود:
[چرا آقایان رااخراج کردید. شما چند نفر مانندایشان دارید؟]
فروزانفر گفته بود:
[دستوراز بالا بود که این چند نفر رااخراج کنیم]!
پس از گذشت یک سال برای اقامه جماعت به مسجد شفاء آمدم واکنون در همین مسجد مشغول هستم .
این مسجد به دستور آیه الله بروجردی در یوسف آباد بنیاد گردید و کلنگ آن را هم آیه الله خوانساری به زمین زدند. پس ازاتمام آیه اللفه خوانساری امر فرمودند که دراین مسجد مشغول انجام وظیفه باشم . من هم پذیرفتم .از آن تاریخ (4344) تاکنون در کنارامامت جماعت به تدریس هم اشتغال داشته ام . هر روز دوسه درس می گویم . با این که این جااز مرکز شهر به دوراست ولی تعداد در خور توجهی شرکت می کنند. محل تدریس بیشتر در منزل بوده است ولی گاهی در مسجد تشکیل شده است . سه درسی که اکنون تدریس می کنم عبارتنداز:اسفار خارج کفایه و فقه .البته درسهای متفرقه دیگری هم دارد. بحمدالله بیشتر وقت خود را صرف کارهای علمی کرده ام .
حوزه : آیا تالیفی هم دارید؟استاد: بله . درسهای منظومه از نوار پیاده شده و آنها را تنظیم کرده ام واکنون آماده چاپ است .
حوزه : ویژگیهای این شرح چیست ؟
استاد:این شرح به نظر من دو ویژگی مهم دارد:
1. جامع است یعنی همه منظومه را در بر دارد حتی فلکیات و طبیعیات واخلاقیات . چون نوعاین سه بخش را تدریس نمی کنند واز حواشی که بگذریم شرح فارسی جامع منظومه خیلی کم است . به عقیده من اگر کسی خواسته باشد فلسفه بخواند بایداین بخشها را هم ببیند زیرااصطلاحاتی در فلسفه به کار می رود که برگرفته از همین بخشهاست و انسان ناآشنا به این اصطلاحات را دچار مشکل می کند.
2. خودآموزاست زیرا روش تدریس من به گونه ای بوده است که اول مطالب متن را توضیح داده ام و بعد آن ر جزء به جزء تطبیق و تشریح کرده ام به طوری که به معنای واقعی کلمه خودآموزاست و شخص نیاز به استاد ندارد.
حوزه : غیراز شرح بر منظومه که حاصل تدریس حضرت عالی است تالیف دیگری هم دارید.
استاد: بله . حاشیه ای برامور عامه اسفار نگاشته ام که موارد مشکل آن را به صورت تعلیقه توضیح داده ام .
البته نقد دراین حاشیه خیلی کم است . علتش هم این است که این حواشی بیشتر آن مطالبی است که استاد م آقا سیدابوالحسن قزوینی فرموده اند و من یادداشت کرده بودم . خواستم این مطالب ثبت و ضبط بشود واز بین نرود. چون متن عربی است به همین خاطر حواشی هم عربی است .این حواشی هم آماده چاپ است . به خاطراهمیت این حواشی برخی از اساتید برای استفاده شخصی از آن زیراکس گرفته اند.
حوزه : آیا دراین حواشی به منابع و ماخذاسفار هم اشاره شده است .
استاد: خیر همانطور که گفتم هدف بیشتر حفظ مطالب مرحوم استاد قزوینی بوده است . ولی یادم هست :از مرحوم آقا سید محمد بهبهانی طاب ثراه کتاب اسفاری را به امانت گرفتم که در حواشی آن کتاب مصادر و منابعی که مرحوم آخوند ملاصدرااز آنها مطلب گرفته بود مشخص شده بود.این خیلی چیز خوبی بود. متاسفانه این کتاب با دیگر کتابهای آن مرحوم به فروش رفته است و خبری از آن نیست .
معلوم است که مرحوم آخونداز منابع مختلفی مطلب نقل کرده است . سی سال قبل مباحثه اسفار داشتم . بحث حرکت بود. در کتابخانه مدرسه مروی برای اولین بار به مباحث شرقیه برخورد کردم . در آن جا دیدم اکثر مطالب مربوط به حرکت را مرحوم آخوندازاین کتاب نقل کرده است با همان عبارات !البته ابتکارات ملاصدرا در فلسفه وافکار خاص او بسیاراست .این ابتکارات اصل واساس فلسفه اسلامی را تشکیل می دهد و نباید مورد غفلت واقع شود. نقل از کتب اسلاف داب و دیدن اکثر مولفین و مصنفین است و چیز تازه ای نیست .
کتابی درباره اصول اعتقادات نوشته ام که در آستانه چاپ است .این کتاب فارسی است . سعی شده که مطالب کتاب در عین اختصار دلایل به صورت واضح بیاید تا برای همگان قابل استفاده باشد. غیرازاین تالیقات حواشی هم بر رسائل مکاسب کفایه قوانین و... دارم . قصد ندارم این حواشی را به چاپ برسانم زیرا حواشی بسیاری براین کتابها وجود دارد و در دسترس است ازاین روی چاپ این حواشی را لازم نمی دانم .
حوزه : گویا حضرت عالی بااقلیتهای دینی گفتگوهایی داشته اید دراین باره توضیح بدهید.
استاد:از توفیقات بزرگ الهی در حق من برخورد و گفتگو با اقلیتهاست .این حرکت مقدس از زمانی شروع شد که من به منطقه یوسف آباد آمدم . خوشبختانه با مباحثاتی که انجام داده ایم افراد بسیاری جذب اسلام شده اند.
بااین که بیشتر مسیحیان تهران و سایراقلیته دراین جا هستند ولی اکثر کسانی که با آنان بحث و گفتگوی دینی داشته ام افراد خارجی بوده اند که به لحاظ موقعیت محل به این جا می آمده اند.
کسانی که اسلام را می پذیرفته اند در دفترچه من مطالبی را به عنوان یادگار می نوشته اند که از سال 54 تا کنون به 104 نفر رسیده اند.امروز هم یک نفر مراجعه کرده بود که قرار ملاقات و جلسه بحث و گفتگو را معین کردیم .
روش من در بحث و گفتگو بر منبای تحقیق بوده است . هدف این بوده است که اسلام را بر مبنای تحقیق بپذیرند. به همین خاطر گاهی این جلسات 6 تا 7 ساعت به طول می انجامد.
حوزه :حضرت عالی دراول انقلاب مورد سوءقصد گروه فرقان واقع شده اید باتوجه به این که گروه فرقان بیشتر چهره های فرهنگی را نشانه می گرفت آیا فکر می کنید کارهای فرهنگی و زیربنایی حضرت عالی باعث این حرکت شد یاانگیزه های دیگری در کار بود.
استاد:این که چرا بنده را ترور کردند بایداز آنان پرسید. ولی من همانطور که گفتم تا قبل ازانقلاب بیشتر کارهای فرهنگی و زیربنایی انجام می دادم هم در دانشکده و هم درم جالسی که تشکیل می دادیم . بعدازانقلاب در همان ابتداء آیه الله آقای مهدوی کنی مرا مسوول کمیته 3ازکمیته های چهارده گانه تهران معرفی کردند که از طریق روزنامه ها مطلع شدم !البته به ایشان گفتم :این کاراز عهده من ساخته نیست . من این پست را قبول نکردم . لذا آیه الله آقای سیدعلی گلپایگانی را پیشنهاد کردند. در جریان انتخابات خبرگان اول هم روحانیت مبارزه بدون اطلاع من مرا جزء کاندیداهای خبرگان معرفی کردند. وقتی که گفتم : چرا به من خبر نداده اید؟ گفتند: حضرت امام گفته اند: فلانی باید کاندیدا باشد.ازاین روی نظرخواهی از شما معنی نداشت !
یک هفته پس ازاعلام اسم من به عنوان کاندیدای خبرگان ترور من پیش آمد. قضیه بدین قرار بود: بعد از نمازظهر و عصراز مسجد به خانه می آمدم .از قضای روزگار آن روز تنها بودم .
جوانکی که ظاهرااز قبل مرا تعقیب می کرد جلو آمد و با خونسردی تمام اسلحه را کشید و چند تیر به طرف من شلیک کرد. صدای شلیک گلوله سبب گردید کارگر منزل ما بیرون بیاید که دراین هنگام ضارب فرار کرد و من از مرگ رهایی یافتم . سر و دست و پای من مجروح شد و ناگزیر برای معالجه به خارج از کشور رفتم .
حوزه : آیا حضرت عالی با مرحوم شیهد مطهری آشناییداشتید.
استاد: بله . خیلی زیاد. پدرایشان از شاگردان آقا میرزا علی آقای شیرازی بوده است . گویا رسائل و مکاسب را پیش ایشان خوانده است . به همین خاطر آن مرحوم نسبت به بنده اظهار علاقه می کرد. هر وقت که ایشان به تهران می آمد یا من خدمت ایشان می رفتم و یااین که ایشان را دعوت می کردیم و به منزل ما می آمد. لذا آشنایی من با مرحوم مطهری سابقه دار بود.
حوزه : به نظر حضرت عالی سر موفقیت مرحوم شهید مطهری چه بود.
استاد: مرحوم مطهری مرد متدین و متعبدی بود. مخصوصااین اواخر سیر و سلوک عرفانی هم داشت .اذکاری را بین الطلوعین ملتزم بود. عارفی او را راهنمایی کرده بود. خیلی آقامنش و با عزت بود. حاضر نبود زیر بار ذلت برود. بااین همه آنچه سر موفقیت او به شمار می آید به نظر من نظم فکری ایشان بود.این خیلی مهم است . ممکن است کسی کوهی از علم و دانش باشد ولی فکرش نظم فکری نداشته باشد.این چنین فردی نمی تواند موفق باشد.
مرحوم مطهری علاوه براین که از نظر علمی وزنه ای بود فکر علمی منظمی هم داشت . هر چه را که نوشت درست و بجا بود. در این جا قضیه ای را نقل می کنم که بیانگر شخصیت علمی آن بزرگواراست .
بنده حدود دو سال قبل از هجرت امام به پاریس به نجف اشرف مشرف شدم . خدمت امام رحمه الله علیه رسیدم .از جمله مطالبی که به ایشان عرض کردم شکوه از پایین آمدن سطح علمی طلبه ها در حوزه علمیه قم بود.امام این را قبول داشتندازاین روی فرمودند :[باید چاره ای بیندیشیم]. از جمله به من پیشنهاد کردند که:[دراین زمینه فعالیتی داشته باشم].
عرض کردم : برای من میسور نیست .
ایشان فرمود:[پس این موضوع را با آقای مطهری آقااشراقی و آقا اخوی (آقای پسندیده ) در میان بگذارید].
به ایران که آمدم قضیه را به مرحوم شهید مطهری گفتم و یادآوری کردم که :ایشان از شما برای این جهت استمداد کرده است .
طولی نکشید مرحوم مطهری به من گفتند:[حضرت امام از نجف برای من نامه ای فرستاده اند و در آن نامه نوشته اند: در قم برای طلاب برنامه ای داشته باشم].
لذاایشان هفته ای دو روز به قم می رفت و تصمیم داشت برای همیشه به قم برگردد که انقلاب اسلامی پیروز شد وایشان به شهادت رسید.
حوزه : حضرت عالی بحمدلله اساتید بزرگی را در منقول و معقول درک کرده اید چنانچه خاطره با نکته آموزنده ای ازاین بزرگان به خاطر دارید برای ما و خوانندگان مجله بیان بفرمایید.
استاد:البته زندگی این بزرگان سرتاسر خاطره و نکته آموزنده است . سعی می کنم از هر کدام لااقل نکته ای را عرض بکنم :
مرحوم آیه الله آقا شیخ حسین حلی مردی مل مجتهد واز شاگردان خوب مرحوم میرزای نائینی بود. با این که از نظر علمی در سطح آیه الله حکیم و شاهرودی بود ولی از تمام مسائل و شوونات روحانی جز درس و بحث اجتناب می کرد. خیلی آدم زاهد و گوشه گیری بود.
وقتی ازایشان پرسیدم (بعداز فوت آقا میرزا عبدالهادی شیرازی ) شمااز نظر علمی بالاترید یا آقای حکیم ؟ گفت : مثالی هست در فارسی ( ایشان عرب بود و فارسی را به زحمت تکلم می کرد) که : خاله سوسکه وقتی می بیند بچه اش به دیوار بالا می رود می گوید: قربون دست و پای بلورینت بشوم ! می خواست به من بفهماند که حب ذات به انسان اجازه نمی دهد بگوید دیگری از من بهتراست .
مرحوم آیه الله محمدکاظم شیرازی جدامی واستاد بنده در بسیاری از مراحل تحصیلی .از خصوصیات این بزرگواراین بود که شاگرد را پرورش می داد.این شیوه راایشان از مکتب سامراء گرفته بود. نه تنها به شاگرد مجال اشکال کردن می داد که اگر شاگرد نمی توانست اشکال خود را درست تقریر کند و یااین که اصلاشکال نابجا بود آن مرحوم ابتداءاشکال را به صورت صحیح مطرح می کرد و می گفت : منظور شما حتما همین است . آن گاه به پاسخ آن می پرداخت.
یکی ازتوصیه های ایشان این بود که می فرمود: هیچ گاه در مباحثات و موارد اظهار نظراول مازاد نباشید. مقصودش این بود که طبق مرسوم بازاریان وقتی جنس را برای مزایده به بازار می آورند آن کس که اول قیمت بگذارد سخن او حرف آخر نیست . دیگران قیمت بالاتر پیشنهاد می کنند و در نتیجه آنچه او گفته ارزش خود رااز دست می دهد. در مباحثات هم وقتی مساله ای مطرح می شود شمااولین نفر نباشید که نظر خود را بیان می کنید بلکه همیشه صبر کنید تا دیگران مطالب خود را بگویند و شما حرف آخر را بزنید.
نکته دیگراین که :ایشان فرد بحاثی بود و مسلط در مباحث . در عین حال خیلی منصف بود. یادم هست :ایشان در سال 1365 قمری در سفری که به ایران داشتند به قم مشرف شدند. من هم در خدمتشان بودم . بزرگان قم و حوزه ازایشان تجلیل فراوانی کردند. دو جلسه بحث ایشان را با آیه الله بروجردی شاهد بودم . بحث طولانی و عمیق بود. بحث اول در مساله ای از مسائل وقف بود. بحث دوم در تنجیس متنجس بود. هر دوبار طرح مساله از ناحیه آیه الله بروجردی قدس سره شد.
نکته دیگر که خیلی آموزنده است و نشان دهنده روحیه تواضع این مرد بزرگ در برابراستاد.
ایشان حدود 40 سال درس میرزا محمدتقی شیرازی می رفته اند واز سامراء ملازم آن مرحوم بوده اند. می فرمود: هر وقت به خانه میرزا می رفتم در خانه اش را می بوسیدم . وقتی که بیرون می آمدم باز می بوسیدم . تااین که میرزا محمدتقی زعامت عامه یافت .از آن پس ترک کردم زیرا خوف این را داشتم که حمل به جهات دیگر بکنند نه جنبه احترام به استاد.
خاطره ای هم از دوران سخت زندگی طلبگی خود برای من نقل کردند:
[روزی یک از نوه های دختری میرز به نام سیداحمد سبط به حجره من در سامراء آمد که ناهار را پیش من بماند. برای ایشان دو عدد تخم مرغ نیمرو کردم . گفتم آقا سیداحمد قدراین غذا را بدان زیرا شش ماه است که از حجره من دود غذا برنخاسته است].
به ایشان عرض کردم : پس چه می خورید؟
فرمود: [ اکثراوقات تمرهندی را در آب خیس می کردیم و قدری هم شکر قرمز به آن می افزودیم آن گاه نان ترید می کردیم و می خوردیم].
اساس وضع معیشتی حوزه نجف خوب نبود.از آقا شیخ محمدتقی بروجردی شنیدم که گفت :
[وضع زندگی ما بد بود. آن قدر بد بود که عبا را بر سر می کشیدم و از توی کوچه ها کاهو جمع می کردم می شستم و می خوردم].
وضع خود ما هم بهترازاین نبود. یادم هست : یکی وقتی پدرم کتاب صلوه یا طهارت حاج آقا رضا همدانی را به من داد تا ببرم بازار حراجیها بفروشم تا بدین وسیله هزینه زندگی تامین شود. من هم کتاب را آوردم و فروختم به 250 فلس .
البته روشن است که این چنین کتابهایی برای مجتهد عصای دست است .
ضرورت شدیداست که انسان مجتهدی را وادار به چنین کاری می کند.
حوزه : قضیه منزوی شدن مرحوم آیه الله محمدکاظم شیرازی در نجف اشرف چه بود لطفا توضیح بفرمایید.
استاد:ایشان بعداز رحلت آقا میرزا محمدتقی شیرازی از کربلا به نجف آمدند. مقام مرجعیت داشتند. مرجعیت ایشان در حال رشد و نمو بود که برخی مساله رفتن فرزندانش به مدارس جدید عراق را مستمسک قرار دادند و علیه وی به تبلیغ پرداختند واین امر موجب انزوای ایشان شد.
بله فرزندان ذکورایشان به مدارس جدید می رفتند و محیط مدارس جدید عراق از نظر علماء پذیرفته نبود.البته به خاطر جنبه تجدداین مدارس . به هر صورت علماء روی خوش به این مدارس نشان نمی دادند.
دختران علماء که اصلا به این مدارس نمی رفتند. حتی یک مورد هم دیده نشده که دختر عالمی به این مدارس رفته باشد. پسران حاج شیخ به این مدارس می رفتند و دیپلم گرفتند. یکی ازاینان دکتراحمدکاظم که الان در عراق است قبل از شروع جنگ بین الملل دوم برای دوره طب به آلمان رفت .
همین امر باعث شد تا عده ای که با مرحوم شیخ مسائلی داشتند علیه او تبلیغات کنند. برخی ازافراد متدین ولی ساده تحت تاثیراین تبلیغات واقع شده بودند مثل مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی .
مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی واعظ مرد زاهد و با تقوایی بود ولی به خاطر تحریکات دیگران در مجالسی که شیخ حاضر بود روی منبراو را مورد خطاب و عتاب قرار می داد و می گفت :
[بچه هایت را فرنگ می فرستی واز سهم امام به آنان می دهی ؟]
مرحوم پدرم فرمود:
روزی به شیخ محمدعلی گفتم :این که به شیخ اعتراض می کنی براساس شنیده هاست یا آگاهی خودتان است !
گفت :[ براساس شنیده هاست]!
به او گفتم :[ رفتن فرزندایشان به فرنگ هیچ ارتباطی به ایشان ندارد واز سهم امام هم چیزی به او داده نشده است . پسر شیخ چند سالی در کوفه معلمی کرده و پولی فراهم آورده و برای ادامه تحصیل به فرهنگ رفته است].
مرحوم پدرم فرمود :[ از آن به بعد نه تنها شیخ محمدعلی درباره شیخ چیزی نگفت که آمد خدمت آقا و حلالیت طلبید].
در هر صورت به خاطراین تبلیغات مرحوم شیخ محمدکاظم خانه نشین شد.
بعداز رحلت حضرات آیات : آقا سیدابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی دوباره مرجعیتی پیدا کرد. حقایق تا حدودی برای حوزه نجف روشن شد ولی طولی نکشید که به رحمت خدا رفت . نوشته های زیادی از آن مرحوم برجای مانده که فرزندارشدش آنها ر همراه با کتابهای خودش وقف کتابخانه حافظیه شیراز کرده است .
مرحوم آیه الله شیخ محمدتقی آملی . وی خیلی مرد متواضعی بود. با این که در ردیف مراجع وقت بود ولی حاضر نشد رساله بنویسد.
من مطمئنم دو نفر: یکی ایشان و دیگری آقا میرزااحمد آشتیانی در حدی بودند که اگر رساله می دادند عده زیادی از آنان تقلید می کردند ولی از روی تواضع این کار را نکردند.
دراواخر عمر جریانی را برای ما نقل کردند که حکایتگر بعد معنوی ایشان است . فرمودند:
در حدود چهل سالی سن داشتم که رفتم قم . روز عاشورا بود و در صحن مطهر حضرت معصومه (س ) روضه می خواندند. خیلی متاثر شدم و زیاد گریه کردم . بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارات اهل قبور : [ السلام علی اهل لا الا الله]... را خواندم .
دراین هنگام دیدم : تمام ارواح روی قبرهایشان نشسته اند و همگی گفتند: علیکم السلام . شنیدم زمزمه ای داشتند. مثل این که درباره امام حسین ( ع ) و عاشورا بود .
مرحوم شعرانی . وی جامع معقول و منقول بود. طب ریاضیات زبانهای :انگلیسی فرانسوی عبری و... را به خوبی می دانست . بحق می تواند گفت : بوعلی سینای کوچکی بود و در عین حال در حداعلای تواضع و دوراز تعلقات مادی .
بنده از محضرایشان زیاده بهره برده ام . غیراز معقول قوانین رسائل و فصول را در مدرسه مروی پیش ایشان خوانده ام . هنگامی که در نفج بودم تابستانها به تهران می آمدم واز محضرایشان بهره می بردم . نکته بسیار آموزنده ای که ازایشان به یاد دارم و هیچ وقت از خاطرم نمی رود برای شما نقل می کنم :
ایشان اشارات رااز نمط چهارم تا به آخر فقط برای من تدریس کردند. یک وقتی خدمت ایشان عرض کردم : آقا برای شما خسته کننده نیست که برای یک نفر درس می گویید. خیلی آرام فرمود:
[آنچه ما داریم امانتی است که ازاسلاف پیش ماست و بایداین امانت را به اخلاف تحویل بدهیم .این وظیفه ماست .اگر تحویل گیرندگان کم هستند تقصیر ما چیست ؟]
بعداز آن که به رحمت ایزدی پیوسته بود شبی ایشان را در خواب دیدم . در خواب به ایشان عرض کردم : آقای میرزاز مارها و عقربها چه خبر؟
ایشان فرمود:
[ این جا مار و عقرب نیست سیب و پرتغال است].
از خواب که بیدار شدم از چنین سئوالی که از آن مرحوم کرده بودم ناراحت شدم .
مرحوم الهی قمشه ای . وی مردی متعبد و عارف مسلکی بود. من نمازی با حالتراز نماز آن مرحوم ندیده ام . دستش را که به قنوت بلند می کرد سیل اشک از چشمانش روان می شد.
یک وقتی به من گفت :
[آقا! تمامی تعلقاتم به دنیا قطع شده است جز همین بچه ها که هنوز دلبستگی ام به آنان قطع نشده است].
بر فلسفه خیلی مسلط بود. به من گفت :
اگر همه کتابهای فلسفی رااز من بگیرند می توانم یک دوره فلسفه کامل بنویسم !
مرحوم آقاسیدابوالحسن قزوینی .ایشان خیلی پرکار و پرمطالعه بود. حافظه عجیبی داشت . درابعاد مختلف متبحر بود: فلسفه عرفان فقه اصول و...
در عین حال اهل منبر بود و منبر خوبی داشت . خیلی خوش بیان بود.
مرحوم حضرت امام منظومه را پیش ایشان خوانده بودند.
یک وقتی کسی از من پرسید: به نظر شم تفاوت بین مرحوم علامه طباطبایی و آقاسیدابوالحسن قزوینی در چیست ؟
گفتم : به نظر من خصوصیت مرحوم قزوینی این بود که سخنان قوم را خیلی خوب می دانست .ایشان برای ما فصوص می گفتند. سعی می کردم خصوصی باشد و هر کسی در درس شرکت نکند.اگر غریبه ای به جلسه وارد می شد فور کتاب را می بست . می گفتیم : چرا چنین می کنید؟
می فرمود: [ اینان که از درون ما خبر ندارند و نمی دانند ما چه می کنیم . ظاهر را می بینند که ما داریم فصوص می خوانیم و بعد برای ما دردسر درست می شود].
مرحوم آیه الله آقا میرزااحمد آشتیانی . تا آن جا که من اطلاع دارم خصوصیت ایشان غیراز زهد و تقو تالیفات بسیارایشان است .از همان ابتدای تحصیل مقید بوده است آنچه را فرا می گیرد بنویسد.
روزی آیه الله آقامیرزا باقر آشتیانی قدس سره نوشته های ایشان را به من نشان داد. به اندازه یک کارتن می شد.البته حاشیه مرحوم آقا رضا قمشه ای به اسفار هم در بین آنها بود که متاسفانه بعد مفقود شده است .ایشان علاوه بر معقول و منقول طب قدیم را خوب می دانست . ریاضی در حد لازم بلد بود. نکته ای که هم درباره ایشان است و هم درباره مرحوم آملی این است که :
این بزرگان بااین که فیلسوف بودند ولی خودشان را دربست در اختیارافکار فلسفی قرار ندادند. مرحوم آملی در بحث معاد منظومه وقتی بحث به پایان می رسد می نویسد:
[خدا را گواه می گیرم من معادی را معتقدم که ظاهر قرآن واخبار اهل بیت دلالت دارد نه آن معادی را که فلاسفه می گویند].
بعد تاریخی که این مطلب را نوشته است ذکر می کند.
مرحوم آقا سیدابوالحسن قزوینی هم در مجموعه مقالات فلسفی که نوشته است در بحث معاد نظیراین مطلب را یادآوری می کند.
مرحوم فاضل تونی . همان طور که عرض کردم در سال 1374 قمری شرح فصوص را برای ما تدریس می کرد.
ایشان بر فصوص واسفار مسلط بود.اساتید خوبی دیده بود.اهل ذکر بود و معلوم می شد ملتزم به اذکار خاصی هم هست واهل معنی و سیر و سلوک است .
حوزه : حضرت عالی مستحضر هستید که اکنون یکصدمین سال درگذشت میرزای شیرازی بزرگ است .ازاین روی حضرت عالی که از نوادگان آن مرد بزرگ هستید شایسته است درباره آن مرحوم مطالبی را برای ما و خوانندگان مجله بیان فرمایید.
استاد: درباره مرحوم میرزای شیرازی زیاد گفته و نوشته شده است . بنده سعی می کنم حتی الامکان مطالبی را بگویم که سینه به سینه به طور مستند شنیده ام و در کتابها نیامده است .
حوزه : بفرمایید علت مهاجرت مرحوم میرز شیرازی از نجف به سامراءچه بوده است .
استاد: به نظر من مرحوم میرزا در مهاجرت از نجف به سامراء چند هدف را دنبال می کرد:
1.اسکان شیعه در سامراء. با توجه به این که سامراء مدفن عسکریین ( ع ) و منزل آن بزرگواران خیلی چیزها که مورد علاقه واحترام شیعه است در آن جا قرار دارد مرحوم میرزا سعی کرد که شیعیان در آن مکان اسکان بیابند.
2. تبلیغ تشیع در نواحی عراق .
3. تقریب بین شیعه و سنی . به نظر من این مهمترین هدف میرزا بود. زیرا نجف و کربلاء ممحض در شیعیان بود و میرزا می خواست با رفتن به سامراء شیعیان را به آن جا بکشاند. تا عملا بین آنان واهل سنت خلط و آمیزشی به وجود بیاید وازاین رهگذر گامی در مسیر وحدت و تقریب برداشته شود. زیرا مرحوم شیرازی به ایجاد وحدت والفت بین شیعه و سنی اهتمام می ورزیده است . شواهد بسیاری از زندگی میرزا وجود :دارد که بیانگراین مدعاست .از جمله
مرحوم میرز طبق معمول عصرها مرکبشان را سوار می شده و می رفته است کنار شط تا قدری استراحت کند. گاه در همان ج فرع فقهی هم مطرح می کرده و با همراهان به بحث و گفتگو می پرداخته است .
روزی که مصادف بوده است با آخر ماه مبارک رمضان مرحوم میرزااز کنار شط بر می گردند که برای ایشان خبر می آورند. شیعیان ماه را ندیده اند ولی اهل سنت ادعا می کنند که ماه را دیده اند.
مرحوم میرزا می فرمایند :[کسانی که از سنیان ماه را دیده اند برای شهادت بیاورید].
چند نفرازاهل سنت که ماه را دیده بودند خدمت ایشان می آورند. پس ازاثبات وثاقت آنان شهادت به رویت هلال می دهند.
مرحوم میرز شهادت آنان را می پذیرد و حکم به رویت هلال می دهد!
حکم میرز باعث جلب توجه اهل سنت می شود و تاثیر خوبی در میان آنان می گذارد.
پس از جلسه مرحوم آقا میرزا علی آق فرزندایشان به میرزا عرض می کند:
[آیا مبنای شما در باب قبول شهادت تغییر کرده است ؟ زیرا شما معتقد بودید: شاهد باید شیعه باشد].
میرزا می فرماید:
[نه خودم ماه را دیده بودم اما خواستم بااین عمل دل آنان را به دست بیاورم و تحبیب کرده باشم].
شاهد دیگراین که : وقتی که مرحوم میرز شروع به ساختن مدرسه در سامراء می کند علمای اهل سنت هم تصمیم می گیرند مدرسه ای بسازند.این خبر به گوش مرحوم میرزا می رسد و آنان را در ساختن مدرسه مساعدت مالی می کند.
شاهدسوم از مرحوم میرسید حسین فشارکی برادرزاده سیدمحمدفشارکی در ایام جوانی در مشهد شنیدم که فرمود:
در سامراء بین طلبه ای و بقالی که ازاهل سنت بود نزاعی در گرفت .این نزاع کم کم گسترش پیدا کرد به طوری که عده ای ازاهل سنت تحریک شدند و خانه میرزا را سنگسار کردند. عشایراطراف که شیعه بودنداز قضیه با خبر شدند. خدمت میرزا می آیند واز محضر میرزا اجازه می خواهند تااهل سنت را که نسبت به شیعیان وایشان بی ادبی کرده اند سرکوب کنند. مرحوم میرز درخواست را نمی پذیرد.
مساله رنگ سیاسی می گیرد. روس وانگلیس می خواهنداز جو به وجود آمده استفاده می کنند. سفیر روس وانگلیس از بغداد به سامرا می آیند واز مرحوم میرز درخواست ملاقات می کنند. مرحوم میرزا آنان را نمی پذیرد.
والی عثمانی و نماینده سلطان عبدالحمید در بغداد وقتی ازاین قضیه مطلع می شود خوشحال شده و به سامراء می آید.اجازه ملاقات می گیرد. مرحوم میرز به اواجازه ملاقات می دهد. به آقا عرض می کند: [ اجازه بدهیداین متجاثرین را تنبیه کنیم].
آقا می فرماید :[ اینان فرزندان ما هستند که با هم نزاع کرده اند. خودمان آن را حل خواهیم کرد]!
والی عثمانی از مرحوم میرزا تشکر می کند و پس از آن ملاقات ماوقع را به سلطان عبدالحمید گزارش می دهد.
سلطان عبدالحمید به میرزا تلگراف می زند و پس از تشکر می نویسد:
[به خاطراین اسائه ادبی که به خضرت عالی شده است هر دستوری بدهید در حق متامتجاثرین اجرا می کنیم].
میرزا در پاسخ می نویسد:
[ما آنان را عفو کردیم].
مرحوم میرز بااین برخورد کریمانه خود چنان ایجادالفت و محبت کرده بود که عمویم مرحوم آقا میرزا حسن می گفت :
[تااین اواخر پیرمردهای اهل سنت سامراء که آن واقعه را به یاد داشتند می گفتند :[نحن الطلقاء] زیرا میرز هر کاری که می خواست می توانست در حق ماانجام بدهد ولی ما را عفو کرد].
اینها نمونه هایی بوداز روش عملی مرحوم میرز در راه ایجاد وحدت والفت بین شیعه و سنی .
حوزه : مرحوم میرز در سامراء مکتب سامراء را پایه گذاری کردلطفا ویژگیهای این مکتب را برشمارید..
استاد: به نظر من از ویژگیهای مهم مکتب سامراء مجتهد پروری آن است ازاین روی اکثر مجتهدان نامی و بزرگ از همین مکتب برخاسته اند. مانند: مرحوم آخوندخراسانی میرزا محمد تقی شیرازی و مرحوم سید محمد فشارکی .
دراین رابطه خاطره ای نقل می کنم :
مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری در بیمارستان بستری بود. به عیادت ایشان رفتم .
ایشان از قول پدر مرحوم حاج آقا ریحان الله گلپایگانی طاب ثراه نقل می کرد: ( البته نمی دانم مستقیمااز پدرایشان شنیده بود و یا این که با واسطه مرحوم حاج آقا ریحان الله شنیده بود)
من از نجف به سامراء رفتم . چند روزی درس میرزا شرکت کردم . روزی همراه میرزا برای قدم زدن به کنار شط رفتم .ایشان از من پرسید:
درس ما را چگونه یافتی ؟
عرض کردم : به نظر من نجف بهتراست .
مرحوم میرزاازاین سخن من خوشش نیامد لذا فرمود:
[شما چند روز دیگر بمانید تااین فرعی که مطرح شده به پایان برسد].
من هم قبول کردم و خلاصه چنان جذب شدم که در سامراء ماندگار شدم . روزی میرزااز من پرسید:
حالا نظرتان چیست ؟
عرض کردم : تفاوت این جا با نجف بسیاراست . درس شمانسان را پرورش می دهد.
استاد: مرحوم میرز فرع فقهی را مطرح می کرده و تمامی مطالب مربوط به آن را بحث می کرده است .ایشان چیزی را به عنوان اصل موضوعی قبول نمی کرده است .حوزه : شیوه تدریس مرحوم میرز چگونه بوده است .
این بحثه به صورت طرفینی بین استاد و شاگردان بوده است ازاین روی درس میرز مدت زمان مشخصی نداشته است .ابتدای آن معلوم بوده است ولی ناتهای آن بستگی به اتمام بحث داشته است . گاه میرزااز صبح که بر منبر تدریس می نشسته است ظهرازمنبر پایین می آمده است !
حوزه : آیا پس از رحلت مرحوم میرزاین شیوه ادامه داشته است .
استاد: شاگردان میرز کم وبیش این شیوه را دادمه داده اند. بارزترین آنان دراین شیوه مرحوم آقا محمد تقی شیرازی بوده است . ایشان بعداز مرحوم میرز در کربلاء همین شیوه را دنبال کرده است . از مرحوم آقا شیخ محمدتقی شیرازی می رفتم . یکی از علمای ایران به کربلاء آمده بود واز من پرسید: میرزا محمدتقی چه بحثی را مشغول هستند؟
متحیر شدم چه جواب بدهم زیرا روش بحث این بوداگر فرعی مطرح می شد باید دقیق تنقیح شود. مثلااگر بحث ازاستصحاب تعلیقی به میان می آمد و در حجیت آن تردید می شد باید همان ج تمام و کمال بررسی شود. لذا مشکل بود تعیین موضوع بحث.
در هر صورت روش بحث در مکتب سامراء بر تحقیق و بحث استوار بوده است و در نجف به صورت کلاسیک . مرحوم آخوند وقتی درس می گفته است به عنوان استاد فرعی را مطرح می کرده و نظر خود را هم بیان می کرده است .البته بحث بین استاد و شاگرد بوده است ولی نه به آن صورتی که در سامراء رواج داشته است . در سامراء شاگردان استاد را دو ساعت و گاه بیشتر بر سر منبر نگه می داشته اند.
حوزه : بعداز رحلت مرحوم میرزای شیرازی برسر شیعیان و حوزه سامراء چه آمد.
استاد: بعداز رحلت مرحوم میرزاکثر شیعیان از سامراء کوچ کردند. مرحوم مادرم می گفت : عامل این کوچ انگلیسیها بودند!
حوزه :از مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی اگر مطلبی دارید بفرمایید.
استاد: نسبت به بزرگوار مطالب زیاداست . شایسته است ویژه نامه ای به این مرد بزرگ اختصاص داده شود. ولی به خاطراین که سوال شما را بی پاسخ نگذاشته باشم نکته ای را در عظمت معنوی ایشان عرض می کنم :
از آقا سیدعباس اصفهانی نجل جلیل آقا سیدمحمدفشارکی شنیدم :
بعداز مرحوم ابوی خواستم از کسی تقلید کنم .از بزرگی پرسیدم : آقا میرزا محمدتقی شیرازی عادل است ؟...ایشان به من گفت :
از عصمت آقا میرزا محمدتقی بپرس نه از عدالت ایشان .
مرحوم میرز حالت انصراف نفسی داشته است . یعنی اگر می خواسته ذهنش رااز چیزی منصرف نماید و فقط متوجه خدا بکند می توانسته است . این مقام بزرگی است .
نقل می کنند:
شیخی خدمت مرحوم میرزا می آید وازایشان نمازاستیجاری طلب می کند. مرحوم میرز چون اطمینان به وی نداشته است نمی دهد. شیخ عصبانی می شود و به مرحوم میرز توهین می کند.
در مناسبت دیگری مرحوم میرز به آن شیخ کمک مالی می کند.
اطرافیان می گویند:
آقا! این شخص فاسق است . آن روز به شما توهین کرد
میرزا می فرماید: من اصل نشنیدم !
حوزه : یکی از نکات برجسته و مهمدر زندگی مرحوم میرز مساله[ تحریم تنباکو]است . به خاطر آثار شگفتی که این حرکت داشته است برخی از عامل بیگانه سعی دارنداستناد این فتوا را به میرز منکر شوند و یااین که نقش اصلی را به دیگران بخصوص سیدجمال الدین اسدآبادی بدهند. نظر حضرت عالی چیست ؟
استاد: یک وقتی حضرت امام رحمه الله علیه از من آقا میرزا باقر آشتیانی آقا سیداحمد شهرستانی آقا سیدعلی محمد سبط و... خواستند که خدمتشان برویم . زمان ریاست جمهوری بنی صدر بود. هنوز جراحت پایم بهبود نیافته بودازاین روی مجبور بودم روی صندلی بنشینم . همین امر موجب شد که حضرت امام اول از من احوالپرسی کند. صحبت از میرزا به میان آمد. حضرت امام فرمود:
[ اخیرا بعضی از گروهها سعی دارند قضیه تحریم تنباکو را به خارجیها نسبت بدهند. هدفشان هم این است که : به طور کلی روحانیت را از نهضتها کنار بگذارند].
عرض کردم : بله . من هم این خبر را دارم .
لذااین که شما گفتید عده ای چنین تلاشی دارند واقعیت همین است . ولی دلایل و شواهد فراوان داریم براین که فتوای تحریم از خود میرزاست و هیچ دست بیگانه ای در صدور آن دخالت نداشته است .
رابطه سیدجمال اسدآبادی با میرزای شیرازی هم به گونه ای نبوده است که سید بتواند در میرزااثر بگذارد.
همان طور که درابتدای صحبت گفتم بیشتر مطالبی را می گویم که خود شنیده ام و در کتابها و نوشته ه کمتر به آنهااشاره شده است .اینک براین اساس دلایل خود را مبنی براین که فتوای تحریم از آن میرزای شیرازی است و هیچ کس در آن دخالت نداشته است :
1. وقتی که مرحوم آقا میرزا علی آقای نائینی آمده بود تهران به ملاقات ایشان رفتم . صحبت از قضیه تحریم تنباکو شد.ایشان گفت :
از پدرم (مرحوم نائینی ) شنیدم : در جریان دخانیه بین میرزای شیرازی و ناصرالدین شاه مکاتبات بسیاری شد. رفت و آمدهایی هم بود.
مرحوم میرز شبها با عده ای از شاگردان جلوس داشت . در یکی از شبه به آن عده از شاگردانش گفت : در جلسه آینده هر کدام از شم صورت تلگرافی مبنی بر تحریم تنباکو بنویسید و بیاورید. در جلسه بعد هر کدام ازافراد شرکت کننده نوشته ای آورده بودیم . خواندیم و خدمت میرزا تقدیم کردیم . میرزا هر نوشته ای را که می گرفت زیر تشک خود می گذاشتد. بعد خود میرزاز زیر تشک صورت تلگرافی را بیرون آورد و خواند:
[ الیوم استعمال تنباکو و دخانیات در حکم محاربه باامام زمان ( ع ) است].
و فرمود:این تلگراف از ناحیه مقدسه شرف صدور یافته است .این گونه فرمودند که صادر کنیم .
آن گاه همه ساکت شدیم .
2. از آقای سیدعباس اصفهانی نجل جلیل آقاسیدمحمد فشارکی شنیدم که گفت :
پدرم پس از صدور فتوااز طرف میرز خدمت میرزا می رود و عرض می کند:این فتوا تنها مربوط به ایران است یا شامل بلاد دیگر هم می شود؟
مرحوم میرزا می فرمایند: مخصوص ایران است.
3. شاهد دیگر رجالی است که ناصرالدین شاه آنان را به عنوان پیک مخصوص به سامراء می فرستاده است تااین که او رااز موضع گیری و مخالفت منصرف سازند و نسبت به فوائدامتیاز توجیه کنند.
شیخ الملک اورنگ که ناظر جریانها بوده است دراواخر عمر برای من نقل می کرد:
ناصرالدین شاه فرد متشخصی را به عنوان نماینده مخصوص خدمت میرزا فرستاد تااز نزدیک به طور مشروح فوائدامتیاز را برای میرزا بگوید. وقتی خدمت میرزا می رسد درباره فوائدامتیاز بسیار صحبت می کند.
میرزا در پاسخ می گوید :[لا اله الا الله] . پس از گفتن این ذکر دستور می دهد قهوه بیاورند. آوردند قهوه به معنای اجازه مرخصی است .
باز دوباره وقت می گیرد و خدمت میرزا می رسد. مجددا درباره امتیاز توضیح می دهد.
این بار میرزا در پاسخ می گوید: [ثم لا اله الا الله] و دستور می دهد که قهوه بیاورند.
فرستاده ناصرالدین شاه وقتی که می بیند ملاقات با میرزا فایده ای ندارد به تهران بر می گردد.
ازاو پرسیدم : نتیجه چه شد؟
گفت : هیچ یک لااله الاالله و یک ثم لاالله الاالله
4.از جمله مویدات در هفده یا هیجده سال پیش به نجف اشرف مشرف شدم .
آیه الله آقا سیدعلی سیستانی که داماد عموی ماست یک روز برای ناهار مرا به منزلش دعوت کرد. در ضمن صحبت گفت :
از ترکه مرحوم میرز دو چیز پهلوی من است که شما شایسته تر به آنها هستید:
1. جلد دوم اصول تقریر مرحوم روزدری .
این تقریرات در دو جلد بوده است که یک جلد آن پیش پدرم بود و جلد دیگر آن نزد عمویم وازایشان رسیده به دامادش آیه الله آقا سیدعلی سیستانی .
2. نامه ای است از مرحوم حاج میرزا حسین نوری که از تهران برای مرحوم میرزا فرستاده بوده است .
این نامه زرد شده بود و آثار پوسیدگی داشت .
مرحوم نوری دراین نامه تمام جریاناتی که در رابطه با تحریم تنباکواتفاق افتاده بود به گونه خیلی فشرده در یک صفحه برای میرزا نوشته بود.از جمله : مخالفت یکی از علمای تهران را با تحریم تنباکو و قلیان کشیدن او را نیز نوشته بود! من به خاطراین که نام این آقا برده شده بود واین نقطه ضعفی بود برای آن آق نخواستم این نامه به عنوان یک سند تاریخی بماندازاین روی متاسفانه نامه را پاره کردم !
آنچه این نامه گویای آن بوداین بود که : نه تنها میرزا خوداقدام کننده بوداست بلکه کسانی هم بوده اند که میرزا را کم و کیف قضای پس از صدور فتو با خبر می ساخته اند. مرحوم حاجی نوری طاب ثراه مبعوث مرحوم میرزا به همین منظور به تهران بود.
5. موید دیگر تلگرافهایی است که بین ناصرالدین شاه و مرحوم میرزا رد و بدل می شده است .
تلگرافهایی که از طرف ناصرالدین شاه صادر شده است اوج و حفیض دارد.
درابتداء که ناصرالدین شاه احساس قدرت می کند تعبیراتی که برای میرز به کار می برد خیلی سبک است . هر چه جریان ریشه دارتر می شود ناصرالدین شاه احساس ضعف می کندازاین روی تعبیرات والقاب محترمانه تری به کار می برد.
در مقابل تلگرافهای مرحوم میرزازاول تا به آخر بر یک منوال است .
6.از جمله شواهد داستان گریه مرحوم میرزاست در برابر کسانی که به وی به خاطر پیروزی در نهضت تبریک گفته اند. وقتی ازایشان علت گریه را می پرسند پاسخ می دهد:
[ ازاین پس دشمنان به فکر مبارزه با روحانیت می افتند! زیرا کانون خطر را شناختند].
بااین توضیحات روشن شد که بیگانگان و یا درباریان هیچ نقشی در صدور فتوا وایجاد نهضت نداشته اند.
اما نقش سیدجمال الدین اسدآبادی . شواهد بسیاری در دست است که از مرحوم میرزاساس تمایلی در رابطه با سیدجمال الدین اسدآبادی دیده نشده است .
دراین ج دو قضیه را که خودم شنیده ام برای شما بازگو می کنم :
1. آقا سیدعلی گلپایگانی از آقا میرزا علی نائینی وایشان از پدرش مرحوم میرزای نائینی برای من نقل کرد که :
[سیدجمال الدین اسدآبادی در زمان مرحوم میرز به سامراء آمد و در مدت اقامت در سامراء میهمان من بود. از میرزا وقت ملاقات خواست میرزا به او وقت ملاقات نداد.
مؤید این مطلب این که :مرحوم سید جمال الدین دو نامه به میرزا می نویسد ولی میرزاپاسخی به انها نمی دهد.
مرحوم آیه الله مرعشی نجفی رحمه الله علیهبرای من نقل کرد. .
سیدجمال برای ملاقات با میرز به سامراء می رود. میرزا به وی وقت ملاقات نمی دهد. سید شبانه از دیوار خانه میرزا بالا می رود و وارداطاق میرزا می شود و بااو ملاقات می کند]!
به هر حال مرحوم میرزااز داشتن رابطه با مرحوم سیدجمال اجتناب داشته است . (حالا به چه دلیل ؟ شاید بتوان مطالبی را حدس زد)این چنین فردی چگونه می توانسته است درالقاء صدور فتوا موثر باشد. علاوه بر این مرحوم سیدمحسن امین معتقداست : نامه های سیدجمال الدین اسدآبادی بعداز صدور حکم به مرحوم میرزا رسیده است .
یکی از سوالاتی که ممکن است به ذهن بیایداین است که : چرا میرز ناصرالدین شاه را عزل نکرد. بااین که زمینه موجود بود و سیدجمال هم براین اصرار داشت ؟
داستانی دراین رابطه نقل می کنم که تا حدودی پاسخ گوی این گونه سوالات است .
آیه الله شیخ عبدالنبی نوری از شاگردان میرزا و در تهران ساکن بود. نجل جلیل ایشان شیخ بهاءالدین نوری در 103 سالگی مرحوم شد. من گاهی خدمت ایشان می رفتم .از قول پدرش برای من نقل کرد:
یک باراز سامراء از طریق ترکیه به مکه مشرف شدم . در بازگشت به استانبول که رسیدم سید جمال با خبر شد و از من ملاقات خواست . وقتی که آمد گفت : پیامی دارم برای میرزا که می خواهم به وسیله شما برای ایشان بفرستم . به میرزا بگو: ناصرالدین شاه فرد فاسدی است .او را ابتداء تکفیر و سپس عزل کند.
به سید گفتم :اگر ناصرالدین شاه را عزل کند چه کسی به جای او بیاید؟
سید جمال گفت : خود من .
گفتم : با چه پشتوانه ای ؟
گفت : به پشتوانه سلطان عبدالحمید!
بااین سخن سیدمخالفت کردم . بگو مگو بالا گرفت . در عین حال نتیجه ای نداد. به سامراء که آمدم خدمت مرحوم میرزا رفتم . میرزا خارج شهر بود.
جریان ملاقات با سید را به ایشان گفتم . میرز فرمود: شما چه جواب دادی ؟
گفتم : مخالفت کردم بااین پیشنهاد.
مرحوم میرزا گفت :اگر موافقت کرده بودی رابطه من با تو قطع می شد. مدانی این پیشنهاد چه مفسده ای دارد؟ معنایش این است که تنها کشور مستقل شیعه استقلال خودش رااز دست بدهد و تبعه دولت عثمانی گردد. این به مصلحت نیست .اگر ما ناصرالدین شاه را عزل نمی کنیم به خاطر این ظاهراست . حفظ
من قبل ازاین که داستان فوق رااز مرحوم شیخ بهاءالدین نوری بشنوم این مساله در ذهنم بود که چرا مرحوم میرز در تلگرافهایش به ناصرالدین شاه تعبیرات محترمانه ای به کار می برد و باالقاب زیادی وی را مورد خطاب قرار می دهد. بعد فهمیدم که سراین مطلب چیست . میرز به خاطر حفظ موقعیت موجود واین که کسیکه بتواند در آن شرایط جانشین ناصرالدین شاه بشود واین استقلال ظاهری را حفظ کند وجود ندارد صلاح نمی داند هیمنه ظاهری شاه را در هم بشکندازاین روی در تعبیرات مانند یک رعیت با ناصرالدین شاه برخورد می کند .
حوزه : مرحوم میرزای شیرازی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری بوده است از رابطه این دو بزرگوار مطلبی اگر دارید بیان بفرمایید. .
استاد: مرحوم میرز به شیخ انصاری خیلی احترام می گذاشته است . اخوی زاده مرحوم میرز مرحوم حاج میرزا علی آق برای من نقل می کرد:
[میرزا وقتی مساله ای را مطرح می کرد و به نقد و بررسی آن می پرداخت چنان می نمود که مخالف با نظر شیخ است . مجددا همان مساله را طرح می کرد و می فرمود: آنچه شیخ گفته درست است و مطابق نظر شیخ اقامه دلیل می کرد].
وقتی شاگردان به این روش اشکال می کردند در پاسخ می فرمود:
[عدول از آنچه شیخ گفته است مشکل است . شیخ با آن سعه علمی سخن بی مبنی نمی گوید. شما شیخ را میتا درک کرده اید ولی مااو حیا درک کرده ایم].
می دانید که مرحوم میرز آثار زیادی ندارد.البته عللی دارد. مهمترین آنها عبارت است از:
1. جولان فکری . میرزا زیاد تجدد نظر درامور علمی داشته است .
2.احترام به شیخ انصاری .
متقابل شیخ هم به میرز خیلی احترام می گذاشته است . شیخ وقتی رسائل را می نویسد به مرحوم میرزا می دهد تا نظرات خود را بر آن بیفزاید. میرزا بااین که اکراه دارد ولی به خاطراحترام به استاد می پذیرد و برخی از جاها را با کلمه[ منه] حاشیه می زند. بعداین حواشی جزء متن می شود. در تقریرات آقای نائینی هم به این مطلب اشاره شده است .
حوزه : شنیده ایم شاگردان میرز نسبت به آن بزرگواراحترام خاصی می گذاشته اند لطفا دراین مورداگر مطلب خاصی دارید بفرمایید.
استاد: شاگردان میرز نه تنها آن بزرگوار را فردی اعقل و سیاس می دانستند که او راانسان ملکوتی و برخورداراز مقامات بلند معنوی می دانستند.این را شمااز نحوه برخورد شاگردان میرزا با آن جناب می توانید بفهمید. به عنوان نمونه :
مرحوم آخوند آن قدر به میرزا معتقد بوده است که وقتی به سامراء می آمده و خدمت ایشان می رسیده است در خانه مرحوم میرزا را می بوسیده است . تا میرزا زنده بوده مرحوم آخوند به احترام استاد برای تدریس بر منبر نمی رفته است .
به مرحوم آخوند عرض می کنند:
[شما که به سامراء می روید قصدتان خالص نیست]!
می فرماید:
[نه . من قصدم خالص است . زیرا فقط برای دیدن میرزا می روم].
مکرر شنیده ام که :
[مرحوم آخوند مرحوم میرزا علی آق فرزند مرحوم میرزا را نیز خیلی احترام می کرده است و در مجالس او را بر خود مقدم می داشته است].
نیز شنیده ام :
[مجلس روضه ای بوده است که مرحوم آخوند و آقامیرزا علی آق هر دو می خواسته اند در آن شرکت کنند.
از قض بااین که از دو مسیر مختلف می آمده اند ولی طوری بوده است که همزمان وارد مجلس می شده اند.
یکی از پسران مرحوم آخوند متوجه می شود. برای این که همزمان وارد مجلس نشوند و در نتیجه آخوند میرزا علی آقا را بر خود مقدم بدارد تسبیحی به آخوند می دهد تااستخاره کند.این کار بدین منظور بوده است که : آخوند قدری متوقف شود و دیرتراز میرزا علی آقا وارد مجلس شود و مساله تقدم داشتن میرزا علی آقا بر خود پیش نیاید.
آخوند جریان را می فهمد. فورا تسبیح را به طرف پسرش پرت می کند و به راه خود ادامه می دهد]!
این همه تقید به خاطر آن بوده است که شاگردان میرز میرزا راانسان فوق العاده ای می دانسته اند و برایش کراماتی هم ذکر می کنند.این کرامات در برخی از کتابهایی که مربوط به میرزااست آمده است . دراین ج من یک مورد را که مستند شنیده ام و شاید در جایی مکتوب نباشد برای شما نقل می کنم :
حدود بیست سال پیش آیه الله مرحوم آخوند ملاعلی همدانی برای معالجعه به تهران آمده بود. ظاهر ماه مبارک رمضان بود. با یکی از دوستان به عیادت ایشان رفتیم . حدود نیم ساعتی خدمتشان بودیم . فرع فقهی هم مطرح شد. همراه ما گفته بود: [ ایشان آقای شیرازی هستند] ولی آن مرحوم درست نشناخته بود. وقتی خواستیم بیاییم بیرون از همراه ما پرسیده بود:
[کدام شیرازی هستند]
گفته بود:
[آقا سیدرضی نوه مرحوم میرزا]
دراین هنگام مرحوم آخوند مرا صدا زد و به خاطراین که مرا نشناخته بود معذرت خواهی کرد. فرمود بنشین تا داستانی از مرحوم میرزا برای تو نقل کنم .
گفت :
من در تهران شاگرد عبدالنبی نوری بودم .ایشان به من گفت : وقتی سامراء بودم و در خدمت مرحوم میرزای شیرازی از [ نور] برای من کمکهایی می فرستادند. لذا با پولی که مرحوم میرزا به من می داد زندگی طلبگی من به خوبی می گذشت . تااین که سالی از[ نور] برای من چیزی نفرستادند. دراین حال وسائل الشیعه را داده بودم تا برایم استنساخ کنند. به واسطه این امر وامور دیگر به پول آن زمان یکصد و بیست تومان مقروض شده بودم . خیلی نگران بودم . روزی در حجره پس از نماز حالت توسلی برای من پیش آمد.از وضعیت خودم به آقاامام ( عج ) شکایت کردم . با همان حالت به خواب رفتم . در عالم خواب پیامبر اکرم (ص ) را دیدم که با شالی سبز که در سر داشتند نشسته بودند. وارد بر آن جناب شدم و سلام کردم .
حضرت فرمود:
[شیخ عبدالنبی ! یکصد و بیست تومان در دولابچه هست بردار و قرضهای خود را بپرداز]!
از خواب بیدار شدم . هنوز در عالم فکر و خیال بودم که در حجره را زدند.
دیدم نصرالله نوکر مخصوص واندرونی مرحوم میرزاست .
گفت : آقا با شما کار دارند.
رفتم خدمت آقا.
ایشان در سرداب نشسته بود. تا چشمم به آن جناب افتاد دیدم که آن مرحوم با همان قیافته ای است که در عالم خواب پیامبر(ص ) را دیده ام .
سلام کردم . جواب داد.
فورا فرمود : آقا شیخ عبد النبی یکصد و بیست تومان در آن جا هست بردار و قرضهای خود را بپرداز!
خواستم خوابم را بگویم .
فرمود : لازم نیست .
مثل این که ایشان از خواب من اطلاع داشت !
آقا شیخ محمود یاسری همین خواب رااز شیخ عبدالنبی برایم نقل کرد.
این شمه ای بوداز مکانتی که مرحوم میرزا در بین شاگردانش که همگی از مجتهدان و صاحبان فضل بوده اند داشته است .
اضافه براین مرحوم میرزا در بین همردیفان خود نیز جایگاه ویژه ای داشته است . می دانید که مرحوم میرز تنها مرجعی است که پس از شیخ همه علمای معاصرینش بر ریاست و مرجعیتش اتفاق کرده اند. ویژگی مهم مورداتفاق این بزرگان مدیریت و سیاست مرحوم میرزا بوده است .
می گویند: سیدجمال الدین اسدآبادی گفته بوده است :
[میرز بهترین رهبر و رئیس شیعه است .اگر جهان خارج را دیده بود از بهترین رهبران جهان بود].
به نظر من حرف سید حرفی درستی است . زیرا آگاهی از جهان خارج بویژه جهان غرب در بینش و گستردگی اندیشه انسان بسیار موثراست .
متاسفانه حوزه های ماازاین جهت کمبودهایی دارند.
یک وقتی به شیخ جواد شری که مرد فاضل و نجف دیده ای است و در آمریک سالهاست که امام جماعت است گفتم : نجف را چگونه دیده ای ؟
در پاسخ گفت :
[قطعه منفصله عن کره الارض]!
حوزه نجف یک قطعه جدا شده از کره زمین است .
نه از جهان خارج اطلاع دارد و نه جهان از آنچه در نجف می گذرد مطلع است .
البته این سخن مربوط به سی سال قبل است .
حوزه : آیا مرحوم میرزا به مرگ طبیعی از دنیا رحلت نموده است .
استاد: مرحوم میرز مدتی بود که دچار[ برنشید] بوده است . ولی می گویند:ایشان را مسموم کرده اند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرز ساله بوده است پرسیدم : آیا میرز به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا او را کشتند؟
گفت:[ در آن وقت در سامراء شایع بود که میرزا را مسموم کرده اند].
حدود بیست سال پیش در مجله[ رنگین کمان] نوشته شده بود:
[طبیبی از خارج به سامراء می آید و مدتها در آن جا می ماند و در بین مردم شهرت و مکانتی پیدا می کند. تااین که به میرزا دسترسی پیدا می کند و برای معالجه مریضی[ برانشید] وی دوایی را به آن مرحوم می دهد. پس از چند روز بدن میرزا سیاه می شود و دارفانی را وداع می کند. آن طبیب هم از آن پس مفقود می شود]!
مناسب است جمله ای را هم درباره حال احتضار میرزا بگویم .
میرزا در حال احتضار بوده است . نمی دانسته اند آیا در حال اغماست یا خیر.
آقا میرزا علی آق فرزند مرحوم میرز می گوید:
[فرع فقهی مطرح کنیداگر میرزا در حال بیهوشی نباشد حتما پاسخ می دهد].
از مرحوم میرزا می پرسند:
[آیا خوردن سوخته نان جایزاست یا خیر؟]
میرزا می فرماید:
[به نظر می آید چه از خباثت است خوردنش جایز نیست]!
حوزه : علت انتقال جنازه مرحوم میرزا از سامراء به نجف اشرف چه بوده است .
استاد: می دانید که قبر خواجه نصیرالدین طوسی در کاظمین است . می گویند:
خواجه وصیت کرده بود : جنازه اش را به نجف ببرند.
خواب می بیند یکی از جوادین ( ع ) را که می فرماید:
امامان لایقدران علی شفاعه رجال واحد؟
به همین خاطر خواجه از وصیتش منصرف می شود و می گوید همان جا دفنش کنند .
اما نقل جنازه مرحوم میرزا به نجف به خاطر قولی بود که میرزا به یک راجه هندی که از مقلدینش بود داده بود.
فردی از راجوهای هندی در نجف اشرف خانه ای می سازد به صورت مدرسه واز مرحوم میرزا خواهش می کند که آن جا را برای محل دفن خودانتخاب کند واو را شفاعت کند. خود آن راجو هم وصیت می کند که آن جا دفنش کنند. مرحوم میرزا به خاطر این که موجب ناراحتی این هندی را فراهم نکند می پذیرد و بر آن اساس وصیت می کند: جنازه اش را به نجف ببرند. بااین که بین سامراء و نجف شصت فرسنگ راه است اما جنازه میرزا روی دست عشایر دست به دست می گشته است و سه روز جنازه در راه بوده است چنین تشییع جنازه ای هنوز هم بی سابقه است.
حوزه : آیا عکسی هم از مرحوم میرزا مانده است .
استاد: سوال خوبی است . میرزا یک عکس بیشتر ندارد. آن هم در حال اقامه نماز جماعت . همین عکس را به صورت جداگانه هم چاپ کرده اند. هر دو پیش ما هست .این عکس داستانی دارد که دراین جا نقل می کنم :
همان طور که عرض کردم مرحوم میرز یک عکس بیشتر ندارد و آن را هم بیت آیه الله سید اسماعیل صدر مدعی است که از آقا سید اسماعیل صدراست .
تریدی نیست که این عکس از مرحوم میرزاست . بنده شواهدی براین مدعی دارم از جمله : دراین عکس پشت سر میرزا کسی نماز می خواند که مردد است بین آقا سید محمدکاظم یزدی و آقا سیدعبدالحسین لاری . چندی پیش یکی ازاولاد مرحوم لاری این جا آمد عکس را دید گفت :این شخص آقا سیدعبدالحسین لاری است نه آقا سیدمحمدکاظم یزدی .
در هر صورت هر کدام که باشند بعیداست امام جماعت آقا سیداسماعیل صدر باشد. زیرا مرحوم صدر بعداز میرزا ریاست داشت و در آن موقع آقا سیدعبدالحسین لاری در عراق نبوده است .ایشان در زمان مرحوم میرزا به لار آمده بود.
اگر مرحوم سیدمحمدکاظم یزدی باشدایشان هم بعیداست از نجف به کاظمین آمده باشد و در نماز آقای صدر شرکت کرده باشد. در آن زمان مرحوم صدر در کاظمین بوده و سیدمحمدکاظم یزدی در نجف و همردیف آقای صدر بود.
شاهد دیگراین که :ازاخوی زاده میرزا مرحوم حاج میرزا علی طبیب شیرازی سوال کردم :این عکس کیست ؟ایشان گفت:[ عکس میرزاست].
گفتم به چه دلیل ؟
گفت:[ از تحت الحنگی که انداخته است زیرا مرحوم میرزا تحت الحنکش را بر خلاف دیگران به صورت دسته ای می انداخت].
سومین شاهد خوابی است که مادرم دیده اند. مطمئن هستم از رویای صادقه است . خلاصه آن چنین است :
خانه م قبلااین جا نبود. دهه فاطمیه روضه داشتیم . هیئت فرش فروشها یک روزاز دهه را می آمدند منزل و در مراسم عزاداری شرکت می کردند. در یکی ازاین دهه ه شب جمعه ای بود که قرار بود فردای آن هیئت فرش فروشها به منزل بیایند. در آن شب حضرت آیه الله آقاشیخ محی الدین مامقانی فرزند آیه الله مامقانی میهمان ما بود.ایشان وقتی آمد کتابخانه من و عکس مرحوم میرزا را دید فرمود:
[چه خوب است در مراسم فرداین عکس را در مجلس نصب کنید تا یادی باشداز مرحوم میرزا].
من پذیرفتم . فرد صبح زودافراد آمدند برای تهیه مقدمات مجلس از جمله بنا شداین عکس را هم به دیوار نصب کنند.
تا خواستند عکس را نصب کنند تلفم مرا خواست . پشت تلفن مادرم بود. گفت :
[آقا رضی ! دیشب مرحوم پدرت را خواب دیدم . خیلی خوشحال بود. سرش را پرسیدم . گفت : فردا میرزا می رود خانه آقا رضی ! قرآنی هم به من داد گفت : بده آقا رضی تا همراهش باشد و پولی هم داد تا به تو بدهم که صدقه بدهی].
این خواب را در حالی مادرم برای من نقل کرد که ازاین جریان یعنی نصب عکس در مجلس برای یادبود مرحوم میرز تنها من خبر داشتم و آقای مامقانی .
حوزه : در پایان اگرامکان دارد
ما و دیگر طلاب عزیز رااز تجربیات خود بهره مند سازید.استاد:از چیزهایی که برای من خیلی نگران کننده است پایین آمدن صطح علمی حوزه هاست . کافی است شما مقایسه کنید حوزه های : تهران شیرازاصفهان مشهد قم و... را با سی سال پیش خواهید فهمید که از نظر کیفی و محتو سیر نزولی داشته ایم .اکنون از حوزه نجف با آن سابقه طولانی چیزی نمانده است .
بحق می توان گفت :امروز علوم اسلامی غریب هستند. فقه تفسیر کلام عرفان فلسفه تاریخ و... در غربت به سر می برند.از آن طرف جهان تشنه حقایق و منتظرارائه اسلام .
ما که نمی توانیم در تکنولوژی و صنعت با جهان خارج رقابت کنیم . افتخار ما به همین علوم انسانی حقوق برتراسلام معنویات عالی اسلام ادبیات غنی و ...است .
اگر خدای ناکرده نتوانیم اسلام ر آن گونه که هست معرفی کنیم مسلم خسران بزرگی کرده ایم . به نظر من برای توفیق بیشتر درانجام این مسوولیت حوزه های ما به چند چیز باید خیلی اهمیت بدهند:
1. تخصصی کردن علوم حوزوی .
مابایداین مساله را جدی بگیریم و برنامه ریزی کنیم . به گونه ای که طلاب پس از گذراندن مرحله عمومی به مراحل تخصصی مطابق با استعدادی که دارند راه یابند.
برای این منظور باید زمینه لازم راایجاد کنیم تا بتوانیم در رشته های مختلف افراد قوی و کارمدی تحویل جامعه بدهیم . حدود سی سال پیش به مناسبت فوت مرحوم آقا میرزا عبدالهادی شیرازی به عتبات مشرف شدم . خدمت آیه الله خویی رسیدم . دراین باره باایشان صحبت مفصلی کردم .از جمله :ازایشان سوال کردم : فایده حوزه چیست ؟
ایشان با تعجب پرسید : [این چه سوالی است].
اشاره کرد به آقا سید علاءالدین بحرالعلوم که در آن جلسه حضور داشت و گفت :
[فایده اش تربیت دهها نفر مانندایشان و نوشتن کتابها و تقریرها و]...
گفتم : پاسخ سوال من داده نشد. بااین همه که فرمودید ما چند نفر داریم که بتوانداسلام را در دنی به صورت منطقی و درست تبلیغ کنند؟
فرمود:[ زیاد هستند].
گفتم:[ممکن است نام ببرید].
فرمود:[ آقا سیدمحمد باقرصدر شیخ محمدرضا مظفر].
ایشان دیگراسم کسی را نبردند.
گفتم : آیااین افراد را برنامه حوزه تربیت کرده است یا خودشان انگیزه داشته اند؟
فرمود:[ خودشان برنامه داشته اند].
گفتم : کار خوبی کرده اند؟
فرمود:[ بله]
گفتم : پس چرا شما آن را تعقیب نمی کنید؟
فرمود:[ نمی شود]
گفتم : شما آقای طباطبائی را می شناسید؟
فرمود:[ بله از رفقاست].
گفتم :ایشان در قم هم روش را دارند.ایشان افرادی را که پاسخگوی نیاز زمان باشند تربیت می کند به جای متخصص شدن در فقه واصول .
گفت:[ ایشان تک است و خود را تضحیه کرده است].
گفتم : پس مااز نجف مایوس باشیم .
فرمود:[ نه . من به سهم خود حاضرم هر چه را شما بگوییدانجام دهم ولی مانعی وجود دارد و آن متقدسین هستند. یک وقتی ما خواستیم یکی از همین افرادی را که اهل تحقیق و نوشتن مقاله درباره مسائل روز بود منظورایشان آقای محمدتقی جعفری بود کمک کنیم و مورد تشویق قرار بدهیم مورداعتراض برخی ازاین متقدسین واقع شدیم به طوری که گفتند: سهم امام را در ترویج غیر فقه واصول به کار می برد]! .
در هر صورت اگراسلام را بخواهیم درست و منطقی در جهان مطرح کنیم ناگزیریم دروس حوزه را تخصصی کنیم .
2. آموزش زبان بویژه انگلیسی و عربی .
به عقیده بنده تسلط بر دو زبان انگلیسی و عربی امروزاز ضروریات طلبه است .
چرا نباید طلبه ای که چند سال در حوزه عمر خود را گذرانده است به زبان عربی که زبان حوزه و متون دینی ماست در حد مکالمه و یا سخنرانی تسلط داشته باشد.این عیب است .
آشنایی به زبان انگلیسی را بنده خودم چون سفرهای متعددی به خارج از کشور داشته ام ضرورت آن را به خوبی حس کرده ام . به عنوان مثال : در سری که به اتریش رفته بودم به فردی برخورد کردم که ایتالیائی و دکتر در حقوق بود.ایشان توسط مترجم از من پرسید :[ چند تا سوال دارم اجازه می دهید مطرح کنم].
گفتم : بفرمایید.
پرسید: چرا در قرآن تناقض وجود دارد؟
مقصودش دو آیه از سوره بقره بود که در یکی از آن آیات خداوند می فرماید:
ان الذین عندالله الاسلام
تنها دین پذیرفته شده در پیشگاه خداونداسلام است .
در آیه دیگر می فرماید:
ان الذین آمنوا والذین هادو والنصاری والصابئین من ءامن بالله والیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون .
کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و مسیحیان و صابئان هر آن کس که به خدا و آخرت ایمان آورد و کار شایسته کرد پس مزدشان را نزد پروردگارشان دارند و نه ترسی برایشان هست و نه آنان اندوه خورند.
در پاسخ گفتم :اسلام در آیه اول به معنای تسلیم است واین روح همه ادیان الهی است . لذا در قرآن همه ج تعبیر به دین شده است نه ادیان . چون حقیقت دین توحید یکی بیش نیست آن هم تسلیم .
در آیه دوم می گوید: آنهایی که یهودی بودند و یا... نه این که الان هم یهودی هستند.
جوابهای دیگری هم دادم .
همچنین درباره قطع دست دراسلام معترض بود و گفت :[این با قوانین روز سازگار نیست . باید علمای اسلام قوانین جزایی اسلام را با قوانین روز منطبق کنند].
در پاسخ گفتم : قوانین جزایی اسلام خیلی مترقی و پیشرفته است . من این را ثابت می کنم .
در خصوص قطع دست دزداین را باید بدانید که اسلام دوازده شرط قرار داده که در صورت رعایت این دوازده شرط و یااجتماع این شرائط دست دزد باید قطع شود واجتماع تمام این شرائط نادراست .
گفتم : به طور کلی قوانین جزایی اسلام در محیط اسلامی اجرا می شود. یعنی در محیطی که برای همگان کار هست عدالت برقراراست و ... در چنین محیطی اگر کسی خلافی انجام دهد مجازات مقرر درباره اواجرا می شود. در صورت اضطراراین حداجراء نمی شود. گفتم شاهدی دارم براین که دراجرای قوانین جزایی اسلام مساله اسلامی بودن محیط شرط است و باید مورد توجه قرار بگیرد.
در بحارالانوار چاپ قدیم ج 12 و چاپ جدید ج 49.28 در روایتی چنین آمده است :
کسی را آوردند پیش مامون و گفتند: دزدی کرده است .
مامون سوال کرد: چرا دزدی کرده ای ؟
گفت : چون حقم را ندادی ناچار شدم دزدی کنم !
مامون : چه حقی ؟
گفت : من ابن سبیل هستم و خداوند هم در خمس و هم در فیی برای من حقی قرار داده است .
مامون خواست براو حد جاری کند.
گفت : باید بر تو حد جاری شود که سزاوارتری !
مامون رو کرد به امام رضا( ع ) و گفت : چه می گوید؟
حضرت فرمود: حجت دارد. حرفش منطقی واز روی دلیل است .
مامون ناراحت شد به طوری که مجلس را ترک کرد .
راوی می گوید: [این موضع گیری امام سبب گردید که مامون آن حضرت را به قتل برساند].این روایت نشان می دهد که اگر دزدی از روی ناچاری واضطرار باشد موجب حد نمی شود.
گفتم : حالا به نظر شمااگر کسی در محیطی که عدالت در آن هست کار هست و... دست به دزدی بزند و هیچ گونه اضطرار و ناچاری هم نداشته باشداین چنین مجازاتی برای او درست نیست ؟
گفت : چر درست است .
بعد شعرابوالعالای معزی را برایش خواندم که می گوید:
[یدبخمس مایین عسجد و دیت
ما بالها قطعت فی ربع دینار].
دستی رااگر کسی ببرد باید پانصد مثقال طلا بدهد.
آن وقت همین دست اگر ربع دینار طلا بدزدد بایداو را برید.
در جواب وی گفته شده است :
عزالامانه اغلاها وارخصها
ذل الخیانه فافهم حکمه الباری
دستی که ارز دارد دست امانت است
واگر دست خیانت شد آن ارزش را ندارد.
به هر حال اگر طلبه زبان بداند خیلی می تواند حوزه تبلیغی اش را گسترش بدهد. چه معنی دارد طلبه ای نتواند برای مردم عرب زبان به عربی سخنرانی کند. با آن که زبان حوزویان عربی است .اساس زبان عربی زبان اسلام است .
خلاصه این آرزوی من است که ببینم روزی حوزه ها چنین افرادی را تربیت کنند. حتماولیاءامور به این مساله مهم توجه دارند و مقدمات کار راانجام می دهند.
3. ساده زیستی و توجه به معنویات .
از چیزهایی که در پایین آمدن سطح علمی دخالت دارد توجه به مادیات و مسائل زندگی است که متاسفانه تا حدود زیادی حوزویان ما را به خود مشغول داشته است .
درست است که امروز گرفتاریها بسیاراست ولی انسان اگر توجه به خدا و عشق به هدف داشته باشد می تواند همه اینها را کوچک بشمارد و تحصیل توفیقات بسیاری کسب کند.
ما نبایداز یاد ببریم بزرگان ما زندگیهای سختی داشته اند ولی در عین حال از تلاش و فعالیت و تحقیق نایستاده اند. مرحوم آیه الله شیخ محمدحسین اصفهانی در نجف اجاره خانه اش را نداشت که بدهدازاین روی می خواست زن و بچه اش را ببرد در حجره ای از حجره های داخل مسجد کوفه که برای زوار درست کرده اند جای بدهد. در عین حال اشتغالات علمی را در حداعلی داشت .از این نمونه بزرگان زیاد بوده اند.
سعی کنیم تا می توانیم زندگیمان ساده و مناسب شان طلبه باشد تا این که از تحصیل و تحقیق بازنمانیم . قضیه ای از مرحوم آیه الله خوانساری برای شما نقل می کنم که خودم وقتی آن را دیدم آرزو کردم که خدا به من هم یک چنین توفیقی بدهد.
یک هفته پس از فوت ایشان بود که آقا سیدجعفر فرزندایشان عده ای از علمای قم و تهران را دعوت کرده بود و در آن جلسه ایشان گفت : [ هیجده میلیون سهم امام و سیصد هزار تومان کفارات باقی مانده است . تکلیف اینها چیست ؟]
همگی نظر دادند: سهم امام طبق معمول صرف شهریه طلاب قم بشود.
بعد گفت:[ تمام مایملک ایشان دو قطعه فرش کهنه است . یکی از تجار آن جا بود به من گفت :این فرشها را من برای ایشان گرفته ام . حدود سیصد جلد کتاب دارد که وصیت کرده است : در صورت موافقت ورثه آنها را بفروشند و برای ایشان استیجار نماز و روزه کنند]. (بااین که معروف است که ایشان یک مرتبه تمام نمازهایش را قضاء کرده است) .
چنین بزرگواری بااین حداز زهد و تقو آن همه پشتکار درامر تحصیل و تحقیق که جامع المدارک ایشان گواه این مطلب است و مرحوم امام هم یک وقتی به مناسبتی ازاین اثر بزرگ تجلیل کردند باید الگوی طلاب قرار بگیرد و مانندایشان ساده زیستی و تلاش درامر تحصیل را پیشه خود سازند.
حوزه : دراین جا مناسب است اگر خاطره ای ازایشان به یاد داریدبیان بفرمایید.
استاد: آن مرحوم حافظه بسیار قوی داشت . دراین زمینه خاطره ای دارم که نقل می کنم :
حدود ده سال پیش از فوت ایشان به دیدن ایشان رفتم . پرسیدم به چه کاری مشغول هستید؟
فرمود:[العقائدالحقه] که در عقاید شیعه است می نویسم .
گفتم : شمااز چه راه حدوث ماده را ثابت کرده اید؟
مطلبی فرمود. بحث و گفتگو دراین باره به درازا کشید ولی به نتیجه ای نرسید.
چند سال ازاین جریان گذشته بود. سه روز قبل از فوت ایشان به عیادتشان رفتم . چند تا فرع فقهی از وی پرسیدم . و چون حال ایشان مساعد نبود گفتم به صورت استفتایی جواب بدهید نه استدلالی . فرعها را پاسخ داد.البته به صورت استدلالی ! بعد فرمود:
[ از گذشته سخن بگویم]
من تعجب کردم که مقصودایشان کدام گذشته است .
فرمود:[شما یک وقتی درباره دلیل بر حدوث ماده از من مطلبی پرسیدید و پاسخ دادم ولی شمااشکال کردید].
با همان شدت مرض شروع به جواب فرمود. من از حافظه ایشان و همت والای ایشان بسیار تعجب کردم . خیلی مرد با تقوا و زاهدی بود.
نکته دیگر که یادآوری آن را لازم می دانم این است که : در سابق روش بسیار خوب و مفیدی در حوزه ها مرسوم بود که الان تقریبا متروک شده است خصوصا با آمدن نوار ضبط صورت در سیستم آموزشی .
در سابق چنین مرسوم بود که طلبه هیچ گاه در سر درس چیزی نمی نوشت و تمام توجهش به مطالبی بود که استاد می گفت . بعد آنچه فهمیده بود تقریر می کرد.این شیوه در تقویت نیروی حافظه و درک طلبه بسیار مفید بود.
ولی الان طلبه یا توجهش در سر درس به کتابت درس است و یااعتمادش به نوار که پس از درس استفاده خواهد کرد.ازاین جهت آن دقت لازم را نسبت به مطلب استاد ندارد.
حتی کامپیوتر که الان صحبتش هست به عقیده من بااین که در وقت انسان صرفه جویی می کند وازاین جهت خدمت بزرگی به انسان می نماید ولی ضرر مهمی برای محقق دارد. زیرا محقق وقتی که دسترسی به مطالب کامپیوتر داشت لازم نمی بیند به منابع رجوع کند.این عدم رجوع موجب از دست دادن مطالب جنبی بسیاری می شود که در ضمن تتبع و تحقیق در یک موضوع همواره محقق بدان دست می یابد. نوعا مطالب جنبی بیش از مطالبی است که مستقیم در پی آن است .
حوزه :ازاین که مصدع وقت شریف حضرت عالی شدیم عذر می خواهیم .
استاد: تشکر می کنم و برای شما آرزوی موفقیت دارم .
والسلام
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/4541/32693/مصاحبه-با-آیه-الله-سید-رضی-شیرازی/?SearchText=فشارکی