نیم نگاهی به مکاتب فقهی و سبک درسی حوزه های علمیه/ تفاوت خروجی های حوزه و دانشگاه
بعد از ارائه بحث توسط ایشان، شاگردان مرحوم میرزا؛ مثل مرحوم سید محمد فشارکی و ... که خدمت ایشان بودند شروع میکردند در جلسه درس به مناظره علمی روی آوردن؛
کد خبر: 413159
۲۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۸
در گفت و گو با استاد حوزه تشریح شد؛
نیم نگاهی به مکاتب فقهی و سبک درسی حوزه های علمیه/ تفاوت خروجی های حوزه و دانشگاه
حوزه/ حجت الاسلام و المسملین حسینی گرگانی از اساتید اصول و فقه حوزه به تشریح مکاتب فقهی و سبک درسی حوزه از ابتدا تاکنون پرداخته است.
حجت الاسلام والمسلمین میرتقی حسینی گرگانی از اساتید اصول و فقه حوزه علمیه و از شاگردان برجسته حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی میباشد، که سالهای سال عمر خود را صرف تحقیق و تدریس علوم مختلف حوزوی کرده و در این سالها آثار منحصر به فردی را نیز به رشته تحریر در آورده است؛ در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از خود، فقه، حوزه و آینده آن سخن گفت.
آنچه میخوانید گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری «حوزه» با این استاد پیشکسوت است.
*درس و ورود به حوزه
ششم ابتدایی را در سال 1345 در گرگان خواندم. پس از آن وارد حوزه علمیه شدم. در بدو ورود به حوزه آن گونه که باید از دوران طلبگی، آگاهی چندانی نداشتم؛ یکی از روحانیون مشهد برای تبلیغ به محلّ ما آمده بود؛ در آن زمان یکی از آشنایان ما، میزبان ایشان بود. آن روحانی با پدر ما صحبت کرد و ما را به حضور در حوزه تشویق کرد.
دو سال ابتدایی را در مدرسه علمیه رضویه کنونی که آن زمان به مدرسه علمیه سردار معروف بود که مدیریت آن دست آیت الله سید محمد رضا میبدی ست که هماکنون نیز در قید حیات هستند، گذراندم. بعد از آن به مشهد مقدس رفتم، در مشهد به دلیل اینکه سن ما کم بود و سرپرستی هم برای ما نبود، فلذا یک حالت سردرگمی داشتیم که در کدام درس شرکت کنیم و به درس چه کسی برویم که باعث ایجاد زحمت برای ما شده بود تا اینکه؛ به درس سید استاد ما آقای حجت هاشمی خراسانی که ادیب توانمندی هستند و هماکنون نیز در قید حیات هستند وارد شدم که تحولی عظیم در درس و بحث برای من ایجاد شد.
*سه دوره تحول درسی
در اینجا اشاره بدین مطلب داشته باشم شاید خالی از لطف نباشد که به طور کلی در دوران تحصیل؛ از ابتدایی تا تحصیل در حوزه، سه تا تحول اساسی در زندگی بنده اتفاق افتاد.
یکی در کلاس سوم ابتدایی بودم؛ در آن زمان معلمی داشتم که ایشان برخوردی با من داشت که آن برخورد، سبب تحول و تغییر در درس و بحث من شد؛ که باعث شد تا به نفرات اول و ممتاز کلاس تبدیل شوم.
در اوائل دوران طلبگی نیز، هنگامی که خدمت استاد بزرگوار آقای حجت هاشمی رسیدم، ایشان نیز تحولی عظیم در درس و بحث من ایجاد کرد. در مدت زمانی که خدمت ایشان بودم، مقداری که شروع به رشد کردم و متوجه امور شدم و به قول معروف فهمیدم که چه کاری باید انجام داد؛ به دلیل این که مقلّد حضرت امام(ره) بودم، دو سال ما را به سربازی اجباری در زمان شاه بردند؛ در ارتش خدمت سربازی کردم و بعد از آن، دوباره برای استفاده از محضر آقای حجت هاشمی به مشهد برگشتم. آنقدر طولی نکشید که در حوزه مشهد، مدارس تحت برنامه در حال جا افتادن بود؛ یعنی طلبههایی را که طبق نظام قدیم تحصیل میکردند را به سمت مدارس جدید و تحت برنامه جذب میکردند.
در مشهد مرحوم آیت الله العظمی آقای میلانی بنیانگذار این تفکر بود و مدرسه ای نیز تحت اشراف خود داشت.
مدرسه دیگری نیز بدین شکل از مدارس تحت برنامه بود، که زیر نظر چند نفر از علمای طبس اداره میشد. آن آقایان از آقای حجت هاشمی درخواست استاد جهت تدریس کتاب سیوطی و حاشیه ملا عبدالله کردند که ایشان نیز ما را که در آن زمان مطوّل و معالم میخواندیم، به عنوان استاد به آنجا فرستاد ولذا با معرفی آقای حجت هاشمی تدریس رسمی ما در حوزه از آن زمان آغاز شد.
در مشهد در حال درس و بحث بودیم که وقایع انقلاب پیش آمد؛ ما نیز مانند سایر افراد در عرصه انقلاب اسلامی حاضر بودیم. انقلاب که پیروز شد، به قم آمدم و در درس مرحوم آیت الله ستوده و مرحوم آیت الله اعتمادی ورود پیدا کردم؛ سپس وارد درس خارج شدم و در درس برخی از بزرگان را شرکت داشتم و از خدمتشان بهرهها گرفتم که همه آن بزرگواران دار فانی را وداع گفتند، بجز شیخ استاد ما حضرت آیت الله العظمی آقای وحید خراسانی که در قید حیات هستند و بیشترین استفاده را نیز از محضر ایشان بردم و در مدت 14 سال در درس فقه و اصول ایشان شرکت داشتم.
در قم به شکل جدّی شروع به تحصیل کردم و یکسری درسهای خصوصی نیز خدمت برخی بزرگان داشتیم و در کنار آن، در برخی مدارس نیز تدریس داشتم؛ که از جمله آنها میتوان به مدرسه علمیه معصومیه، مدرسه علمیه توحید، مدرسه علمیه مهدی موعود(عج) و... اشاره کرد. سپس بنا به علل مختلفی برای تدریس در سال 1376 به گرگان رفتم. قرار بر این بود که یک سال برای تدریس به گرگان بروم، اما آنجا ما را چهارده سال برای درس و بحث نگه داشتند و در سال 1390 مجدداً به قم برگشتیم و از آن سال تاکنون مشغول به تدریس خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم و نیز تدریس در جامعة المصطفی(ص) بوده و هستیم. در لابلای اینها از سابق ما یکسری یادداشتهایی را داشتیم ولیکن در آن چهارده سالی که در گرگان بودیم چون فرصت وسیعتر بود شروع کردیم به تکمیل و نوشتن برخی کتابها نظیر «فرهنگنامه مفاخر استرآباد و جرجان» که چهار جلد آن چاپ شده، و نیز کتاب دیگری بنام «نزول مسیح و ظهور موعود»؛ که پیدایش این کتاب بازمیگردد به همایشی که در گرگان در رابطه با وجود مبارک آقا امام زمان(عج) برپا شد،
در آن همایش از ما درخواست کردند که مقالهای را ارائه بدهیم و ما نیز مقالهای با موضوع چگونگی رابطه نزول حضرت عیسی مسیح(ع) با ظهور امام زمان(عج) نوشتیم و ارائه کردیم که حائز رتبه هم شد و سپس بنا به توصیه برخی بزرگان روی آن چندین سال کار کردیم و ثمره آن شد کتاب نزول مسیح و ظهور موعود که مؤسسه بوستان کتاب قم آن را چاپ و منتشر کرد که چاپ اول آن تمام شده و به چاپ دوم خواهد رسید ان شاء الله تعالی و نیز کتاب دیگری بنام «نبراس الأذهان فی اصول الفقه المقارن»؛ که پیدایش این کتاب نیز برمیگردد به زمانی که بنده در گرگان بودم. مدیر جامعة المصطفی(ص) شعبه گرگان، از من درخواست کرد که برای طلاب سُنّی مذهبی که آنجا هستند اصول احناف را تدریس کنم و من بنا به عللی قبول نکردم و گفتم من طلبهای هستم شیعه و سیّد و از مال امام زمان رشد یافتم، کتاب برای سنّی تدریس نمیکنم که بخواهد پرورش پیدا کند و این برای من سخت است. آنها گفتند که خب به شکل قارنهای بین شیعه و سنّی تدریس کنید و من قبول کردم و در آنجا من یک دوره اصول مقارن را تدریس کردم. مدیر وقت جامعه المصطفی(ص) از ما درخواست کرد که این را بنویسید و ما نیز به شکل درسدرس به زبان عربی نوشتیم و در قم پذیرفته شد و مورد استقبال قرار گرفت و خود جامعه المصطفی نیز در پنج جلد آن را به چاپ رسانده است. کتاب دیگری نیز در بحث علم کلام داریم که به زبان عربی و در قم آن را نوشتم بنام «نبراس الهدی فی ابداء البداء» که مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) آن را چاپ کرده است و برخی کتب دیگر که در دست چاپ است.
*چرا برخی از اساتید عالی حوزه از مطرح شدن دوری میکنند؟ حضرت آیت الله میرتقی حسینی گرگانی از اساتید خارج فقه و اصول حوزه پاسخ میدهند
عدهای از اساتید حوزه هستند که به هیچ عنوان علاقهای به مطرح شدن نام خود در مجامع مختلف ندارند و کار قوی خود را در عرصه تحقیق و تدریس در بدنه حوزه انجام میدهند و شاگردان بسیاری را در حوزه تربیت کرده و میکنند. به عنوان مثال حضرت آیت الله آقای سید حسین شمس خراسانی که ما کفایه را نزد ایشان درس گرفتیم شخصی ملا و محقق و هماکنون نیز در قید حیات هستند، ایشان علاوه بر اینکه هم در فقه و اصول و هم در فلسفه و کلام اهل نظر است اما از مطرح شدن پرهیز دارد. قبل از انقلاب نیز شخصیتهای علمی این چنینی هم در نجف بودند و هم در قم، که افراد واقعاً ملا و متدینی بودند اما نمیخواستند به علل مختلفهای، ورود پیدا کنند که مطرح شوند.
از آن طرف برخی از اساتید نیز هستند که بنا به ذوق فردی خود، ممکن است در برخی از عرصهها وارد شوند و حساب میکنند اگر مطرح باشند بیشتر میتوانند کار کنند ولذا بدین جهت وارد میدان میشوند و هرکسی به طریقی؛ حالا منبر باشد، تدریس باشد، یا تألیف باشد به خدمت میپردازند.
دسته دیگری از اساتید نیز هستند که تمایل دارند خود را عرضه کنند و مطالبی را ابراز کنند اما استقبال خوبی از آنها نمیشود، که شخصیتهای زیادی بوده و هستند که واقعاً هم ملا بودند و خودشان را هم مطرح کردند ولی استقبال آنچنانی از آنها صورت نگرفت، البته نمیشود به طور کلی عنوان کرد که اگر شخصیتها مطرح نشدند؛ بخاطر عدم استقبال طلبهها میباشد، پس طلاب مقصر هستند. و یا اینکه دلیل عدم مطرح شدن آنها این است که حوزه در معرفی اساتید کمکاری کرده است ولذا حوزه مقصر است؛ بلکه به نظر بنده باید هر فرد را جداگانه و با توجه به شرایط خودِ فرد و شرایط زمان و مکان بررسی نمود تا آن وقت علت عدم مطرح شدن آن فرد مشخص شود که آیا خودش مایل نبوده یا عدم استقبال بوده یا خدای ناکرده فرد دارای یکسری شذوذات و اخلاقیاتی بوده که دافعه داشته است و موجب پراکندگی افراد از اطراف او شده است.البته حوزه در این زمینه مسئول است و این تلاشها باید دیده شود.
*نگاهی به مکاتب علمی و فقهی حوزه
بنده کتابی را نوشتهام با عنوان «چگونگی تدریس دروس خارج» که این کتاب از سوی آستان قدس رضوی، ان شاء الله بزودی منتشر میشود؛ ما در آن کتاب، سبکهای مختلفی را ارائه دادیم و بررسی کردیم. یکی از سبکها؛ «سبک سامرا» است که بین حوزویان و مکتب شناسان به عنوان سبک شاگرد محوری معروف است.
بدین شکل که مرحوم میرزای بزرگ میرزا محمدحسن شیرازی که پایهگذار مکتب سامرا بوده است، شب هنگام، درس فردا را آماده میکرد. و فردا در جلسه درس یک فرع فقهی یا یک بحث اصولی را مطرح میکرد، بعد از ارائه بحث توسط ایشان، شاگردان مرحوم میرزا؛ مثل مرحوم سید محمد فشارکی و مرحوم آقای آخوند خراسانی، مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی، مرحوم حاجی نوری و مرحوم فاضل اردکانی و... که خدمت ایشان بودند شروع میکردند در جلسه درس به مناظره علمی روی آوردن؛ یعنی بعد از آنکه مرحوم میرزا فرع را مطرح کردند، آن آقا به فرمایش ایشان اشکال میکرد طرف مقابل او فرد دیگری نشسته که اشکال آن آقا را پاسخ میداد بعد توسط یکی دیگر از شاگردان به پاسخ آن فرد اشکال میشد تا جایی که برخی از آقایان نقل میکردند، امکان داشت بعضی روزها درس مرحوم میرزا بیش از یک یا دو ساعت طول بکشد، یعنی مرحوم میرزا روی منبر و کرسی درس بوده و شاگردان هم نشستهاند و دارند مطلب ارائه شده توسط استاد را باهم نقد و بررسی میکنند؛ حتی نقل میکنند طول برخی از این جلسات به هفت ساعت هم کشیده؛ یعنی ایشان اول صبح که میرفتند بالای منبر، هنگام اذان ظهر از منبر پایین میآمدند. البته این مکتب یا این سبک و روش هم دارای نقاط قوّت فراوانی ست و هم دارای نقاط ضعفی میباشد.
سبکی که پس از مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در نجف مطرح شد، که مرحوم آقای آخوند خراسانی آن را مطرح کرد و بعد از ایشان به مشایخ ثلاثه؛ مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم میرزای نایینی و مرحوم حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی رسید و سپس از طریق ایشان نیز به شاگردانشان رسید که پرچمدار این مکتب در عصر اخیر مرحوم آیت الله العظمی آقای خویی بود. این مکتب؛ یک مکتب فرمولی و ریاضی است. اسم دیگری که ما برای این سبک گذاشتیم، مکتب اصولی است؛ یعنی ورود به بحث مشخص است؛ نتیجه ادله میآید، آیات و روایات که بررسی شد. پس از آن ورود پیدا میکند در بحث اصولی، اصول عملیه و بعد تمام میشود و میرود. این شسته و رفته و خیلی راحت است، بقول یکی از آقایان مثل قطار که روی ریل حرکت میکند و مسیرش مشخص است. کسانی که توانایی داشتند و مطالب را خوب میگرفتند و میفهمیدند، راحت جلو میروند؛ این سبک، «سبک نجف» است.سبک نجف یک مقداری نسبت به سبک قم جمع و جورتر و مختصرتر است و یک هدف را گرفته وبه جلو میرود.
اما سبکی که در قم روی داد، مرحوم آیت الله حاج عبدالکریم حائری زمانی که به قم آمدند، قصد داشتند که سبک مرحوم آقای آخوند را در حوزه علمیه قم پیاده کنند و بهر دلیلی موفق نشدند و اجرا نکردند. پس از ایشان هنگامی که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی به قم آمدند به نوعی این کار را انجام دادند، ولی مرحوم آقای بروجردی سبک خاص خود را پیاده کرد. و این را میدانید که امام راحل عظیم الشأن و نیز مرحوم آیت الله گلپایگانی و دیگر آقایان هم شاگرد مرحوم آیت الله مؤسس آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند و هم از محضر مرحوم آیت الله بروجردی استفاده کردند. میتوان گفت سبک مرحوم آیت الله العظمی بروجردی با سبک مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ اعظم انصاری یکی بوده است، و در مقابل با سبک مرحوم آیت الله العظمی خویی و دیگران فرق میکند. به این سبک، «سبک تجمیع ظنون» یعنی گمانه زنی فراوان، گفته میشود.
در این شیوه؛ همه احتمالات را بررسی میکنند و همه این گمانها را در کنار هم قرار میدهند و بعد وقتی که آنها را با یکدیگر به جنگ میاندازند آن را که قویتر است و ادله میتواند اثبات کند، بر میگزینند که تحت عنوان تجمیع ظنون میآید.
*نوآوریهای آیت الله العظمی بروجردی(ره)
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی دیدگاه دیگری داشتند. دیدگاه ایشان اینطور بود که اولاً باید رجال بررسی شود و سپس به طبقه بندی رجال پراختند؛ از زمان صحابه تا شیخ طوسی دوازده طبقه و از بعد شیخ طوسی تا شهید ثانی دوازده طبقه که شهید ثانی طبقه بیست و چهارم میشود و از پسر شهید ثانی تا شخص خود آقای بروجردی دوازده طبقه که خود ایشان طبقه سی و ششم در رجال میشود. که بر اساس اینکه این آقا از چه کسی نقل میکند و شیخ اجازهاش کیست و شخص دیگر از چه کسی نقل میکند مثلاً بنده که الان اجازه نقل روایت از حضرت آیت الله العظمی آقای صافی گلپایگانی دارم شیخ اجازهام ایشان است و آقای صافی از مرحوم پدرشان همینطور الی آخر، منتها طبقه ما تا بخواهد برسد به صحابه مقداری طولانی است.
این طبقه بندی رجال کار بسیار خوبی است و فوائد فراوانی دارد؛ یکی از فوائد آن، این است که اگر بین روات کسی افتاده باشد یا جابجا شده باشد، راحت میتوان آن را بدست آورد.
مرحوم آقای بروجردی به کتب قُدما توجه فراوان و عنایت ویژهای داشتند. مثلاً به کتب پیش از شیخ طوسی توجه خاص داشتند؛ به کتب شیخ مفید، به النهایه شیخ طوسی، به کتب سید مرتضی، به کتب شیخ صدوق، به کتب سلار دیلمی، به المهذب ابن بارع و نیز به الکافی حلبی توجه ویژه داشتند. دلیل ایشان نیز این بود که فقه قدما بر اساس اصول مطلقات است یعنی اصولی که از ائمه (ع) گرفته شده است؛ مثل اصل محمد بن مسلم، اصل زراره و اصل محمد بن قیس و اصل بزنطی و... که تحت عنوان «اصول اربعه مائه» است؛ که فقه شیعه از این چهارصد اصل اساسی گرفته شده است. مرحوم آقای بروجردی میفرمودند: اگر فتوایی مشهور باشد بین فقهای شیعه و ما گشتیم و روایتی پیدا نکردیم، به سراغ آن کتب میرویم و اگر در آنجا بود معنایش این است که ما یک روایتی داشتیم که در دست قدما بوده و به ما نرسیده است و این تحت عنوان اصول مطلقات است. و بر همین اساس بود که ایشان اجماع قدما و شهرت قدما را حجت میدانستند. و لذا مرحوم آقای بروجردی روی این جهت عنایت داشتند. و بعد ایشان میفرمودند: برای اینکه ما خوب مطلب را متوجه بشویم که زمان صدور چه وقت بوده، شرایط را که در نظر میگرفتند میرفتند به سراغ روایات و اقوال علمای اهل تسنن که آنها در این رابطه چه نظری دارند. چرا آقای بروجردی این کار را میکردند؟ دلیلشان این بوده که میفرمودند: وقتی را که پیامبر(ص) مطلبی را مطرح میفرمودند، صحابه بر اساس اتکا بر حافظهشان داشتند، آن را نقل و بیان میکردند، خب بر اساس حافظه که بوده عدهای از صحابه بعضی از فرمایشات پیامبر(ص) را شنیده بودند و برخی دیگر از فرمایشات آنحضرت را نشنیده بودند و برحسب اتفاق بعضیها فراموش کرده بودند و بعد از مدتی مطالب جدید دیگری آمده که آنها را بررسی میکردند تا میرسیدند به آن صحابهای که با پیامبر نزدیکتر است و مطلب را از پیامبر(ص) نقل کرده و به ایشان نسبت میداده، این سخنان به امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) که میرسید، آن حضرات ملاحظه میفرمودند آنچه را که پیامبر فرموده مطابق این مطلب نیست، سپس خودشان فرمایشات پیامبر را مطرح میفرمودند. فلذا سخنان اهلبیت عصمت و طهارت(ع) و احکامی را که بیان میفرمودند؛ حاشیهای بر آنچه را که از پیامبر نقل میکردند، میباشد. این یک تعبیر است.
تعبیر دیگر این است که واقع قضیه، فقه شیعه ناظر بر فقه اهل سنت است و بر آن سیطره دارد؛ یعنی وقتی که یک نفر محضر امام صادق(ع) میرسید، و میخواست مطلبی را سؤال کند، اول خدمت قاضی مطرح آن زمان میرفته و یا از عالمی که در آنجا بوده و سؤال میکرده و سپس وقتی میدید جواب درستی نیست، میرفت محضر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و حضرت جواب سؤالش را میدادند؛ این مطلب یعنی اینکه آن آقا اشتباه کرده و آن مطلبی را که از صحابه گرفته، درست نگرفته است و مقداری در وسط مطلب مشکل پیدا شده است. به همین دلیل میتوان گفت که فقه شیعه ناظر بر فقه اهل سنت است.
سبک مرحوم آقای بروجردی که در برخی از شاگردان ایشان هم حفظ شده، آن بوده که اقوال و فتاوا را مرور میکردند و احتمالات را بررسی میکردند و حتی اقوال اهل سنت را نیز مورد نظر قرار میدادند و سپس نتیجه گیری میکردند و آنگاه فتوا صادر میکردند؛ به همین خاطر مشاهده میکنیم مبانی آنها حساب شده؛ و الان توی جامعه ما در خصوص مسائل مستحدثه یا مستجدّه یا به تعبیر دیگر موضوعات جدیدی که رخ میدهد، این سبک؛ که همان «مکتب قم» است، بهتر از مکاتب دیگر به پاسخگویی میپردازد و به قولی از سبک فرمولی که از نجف آمده، قویتر عمل میکند.
*شیوه تدریس اساتید بزرگ حوزه علمیه قم حضرت آیت الله سید میرتقی حسینی
گرگانی از اساتید خارج فقه و اصول حوزه بعد از اینکه آقای بروجردی از دنیا رفتند، امام راحل عظیم الشأن و مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی و برخی دیگر از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به سبک ایشان به تدریس ادامه دادند و سبک قم رونق داشت. تا اینکه حزب بعث در جریان تسفیر علماء و بعضی از شخصیتهای مهم حوزه علمیه نجف اشرف که ایرانی بودند را بیرون کرد و آنان به قم وارد شدند و کرسی تدریس را در قم بدست گرفتند، همچون آیات عظام وحید خراسانی، سید محمد روحانی، میرزا جواد تبریزی، میرزا کاظم تبریزی و... که به دلیل اینکه این بزرگان از تلامذه آیت الله العظمی خویی(ره) بودند، همان شیوه فرمولی و ریاضی ایشان را دنبال کردند و با همان شیوه تدریس کردند. به عنوان مثال بین شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی معروف است که درس ایشان دقیقاً مثل درس مرحوم آیت الله العظمی خویی بوده است. آیت الله العظمی وحید خراسانی باز یکسری مباحثشان نسبت به مرحوم آیت الله العظمی خویی سبک خاصی دارد اما علی ای حال این سبک همان سبک است.
ما چه بخواهیم چه نخواهیم شاگردان متأثر از اساتید هستند و سبک آقایان مکتب نجف الان در حوزه علمیه قم غلبه دارد، البته در مقابل دیگر بزرگانی هستند که به سبک قم تدریس میکنند از جمله این بزرگان میتوان به آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی و جوادی آملی اشاره کرد که از شاگردان حضرت امام و آقای بروجردی هستند.
*گستره فقه
فقه مرکب از مسائل عبادی، اقتصادی و سیاسی است، ولی سیاستی که امروزه در دنیا از آن بحث میشود در فقه وجود ندارد؛ بله امام(ره) وقتی بحث ولایت فقیه را مطرح کردند، و نیز آیت الله العظمی بروجردی در بحث صلاة جمعه خود، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده بودند، این مقدار بحث از قدیم در بین آقایان بوده است، ولی الان که مباحث سیاسی در قم زیاد دارد مطرح میشود، جنبههای خاصی دارد؛ چون مردم الان دارند با یکسری مباحث زندگی میکنند و این مباحث؛ هم جنبه اجتماعی دارد و هم جنبه سیاسی دارد، لذا حوزه باید در این مسائل ورود پیدا کند و باید پاسخگو باشد؛ این بایدی که میگویم از این حیث است که حوزه علمیه خود را حافظ دین میداند و چون حافظ دین میداند باید از آنچه در حریم دین وارد شده با چنگ و دندان هم که شده حمایت کند. روی این جهت است که لذا حوزه باید در این مباحث ورود پیدا کند؛ منتها ورود عالمانه و فقیهانه.
دلیل عدم ورود مکتب نجف در مباحث سیاسی
مرحوم میرزای نایینی در زمان مشروطه از نزدیکان آقای آخوند خراسانی بودند و در هیئت استفتای آقای آخوند و در آن حلقهای که در منزل مرحوم آقای آخوند مینشستند نقش اساسی داشت، فلذا کتاب «تنبیه الامه» را نوشت و البته بعداً دستور جمع آوری آن را صادر کرد؛ همین شخصیت علمی وقتی در مکاسب بمناسبت بحث ولایت که میرسد در بحث ولایت فقیه، همان تفکری را ارائه میدهد که مرحوم شیخ اعظم انصاری ارائه میدهد. خب آن تفکر با آنچه را که در تنبیه الامه آورده است اگر ما باشیم میگوییم اختلاف نظر است؛ اما نه، چنین نیست.
مرحوم آیت الله خوئی و شاگردان ایشان نیز در این محدوده ورود نکردند، ولی یکی از شاگردان ایشان که شهید سید محمدباقر صدر است، در این عرصه ورود کردند و حتی قائل به این است که اجتهاد شیعه باید روی دو منظر و دو دیدگاه کار کند، یعنی هم روی مسائل انفرادی و هم روی مسائل اجتماعی. ایشان شدیداً در مسایل اجتماعی حرف داشتند و چهره سیاسی نیز به شمار میرفتند.
البته باید به این مطلب اشاره کرد که نقش اساتید خیلی مهم و تأثیر گذار است و استاد وقتی از بحثی کناره میگیرد، حداقلش این است که این نظرِ استاد بر روی شاگردانش نیز تأثیر میگذارد و اگر سبکی را نیز قبول میکند، شاگردان نیز به پذیرش آن روش روی میآورند. البته نمیتوان گفت که نقش استاد علت اساسی است بلکه به عنوان مؤثر میتوان از آن یاد کرد.
*دور نمای حوزه
تعبیری در بیان امام معصوم(ع) است که میفرماید وقتی که حوادث واقعه اتفاق میافتد به شخصیتهایی مراجعه کنید که دارای این ویژگیهای شخصیتی باشند؛ عارف به حلال و حرام باشند، بنده خدا باشند، مطیع خدا باشند، هوای نفس را بگذارند کنار، و دنیا طلبی را بگذارند کنار، این معیارهای شخصی را دارد میدهد که از صفات نفسانی است، علاوه بر همه اینها جایگاه علمی و مسلط بودن را بیان میکند.
در زمان پیامبر(ص) نیز بیان احکام به شکلی نبوده که ایشان موضوعاتی را به شکل شمارهای برای ما بیان کرده باشند، که این موضوع و این هم حکمش. خیر، اینطور نبوده است؛ بلکه ایشان احکام را بیان کرده و در این احکام علل را توضیح میدانند مثل علل الشرایع که مرحوم صدوق و دیگران نوشتند. و بعد یکسری قواعد کلی فقهی و قواعد کلی اصولی داریم ما که همه این قواعد را که شما در نظر بگیرید آن قواعد؛ فرمولهایی هستند که در موردش به کار میروند. به عنوان مثال وقتی در علم ریاضی قاعده تقسیم یا ضرب را فرا میگیریم، میتوانیم از آن در همهجا استفاده کنیم و انحصار خاصی ندارد. قواعد اصول و فقه نیز به همین شکل است که میتواند در عرصههای مختلف، مشکلات را برای صدور حکم حل کند. فرمولهای کاربردی در هضم و تحلیل و صدور فتوا در موضوعات مختلف کارایی دارد.
یکی از نکاتی که باید در خصوص فقه شیعه به آن اشاره کرد، این است که در گذشته بسیاری از مسائل برای فقهای گذشته ما مطرح نبود و درگیر آن مسائل نیز نشدند؛ چون نظام حاکم آن زمان، نظام سنّی بوده و شیعه در کنار بود، فلذا فقهای قدیم میرفتند به سراغ مسائل مبتلا به مردم که عبارت بود از مسائل فردی؛ که فردی با فرد دیگر چگونه معامله کند و... اما امروز با شرایط گذشته کاملاً تفاوت دارد و مباحثی چون فقه حکومتی جای خود را کاملاً باز کرده که حکومتی با حکومت دیگر چگونه معامله کند، شرکتی با شرکت دیگر به چه شکل معامله کند و فقه شیعه در این مسائل وانمانده است و همان قواعد در اینجا پیاده میشود و مشکلی نداشته و نخواهد هم داشت. چندی پیش برای اینکه این مسائل زودتر نتیجه بدهند، با مدیر حوزههای علمیه جلسهای برگزار کردیم که در آن به بحث فقه الخاص و به تعبیر دیگر فقه مضاف مثلاً فقه پزشکی، فقه اقتصاد، فقه عقود، فقه معاملات و... پرداخته شد.
*شرط فقاهت
این مسأله به این معنی نیست که چون این مباحث تازگی دارد و طلبههای جوانِ ما چون فکر خوبی دارند و این مسائل نیز تازگی دارد، این مباحث را توسط جوانان دنبال کنیم؛ خیر! این چنین نیست؛ زیرا ممکن است جوانانِ ما فکر خوب و تازه و روانی داشته باشند، ولی فقه نیازمند پختگی فقاهت است. این پختگی نیز با ممارست فراوان بدست میآید؛ یعنی یک فقیه باید به ملکه استنباط برسد؛ این مسأله مثل فرمول ریاضی است که میتواند مباحث را بهم ارتباط بدهد، و اگر به قدرت و ملکه مد نظر نرسد، نمیتواند به خوبی این مسیر را دنبال کند؛ امکان دارد بتواند چند مساله را حل کند و در چند مسأله کار کرده باشد اما به او فقیه مطلق گفته نمیشود. فقیه مطلق به کسی گفته میشود که میتواند هر فرعی را که به او عرضه میشود تحلیل و استدلال کند و در این صورت است که مجتهد میشود، و الّا فلا.درست است که مباحث جدید است، ولی این موضوعات باید روی اصول خاص خود حل شود.
*موضوع شناسی در فقه
امروزه بحث موضوع شناسی در حوزه علمیه مورد توجه قرار گرفته است؛ موضوع شناسی را میخواهند تحت عنوان یک علم قرار بدهند که در طلبهها روی موضوع شناسی کار کنند؛ مثلاً در معاملات نفتی با این گستردگی که دارد؛ چطور معامله کنند؟ طرف معامله کیست؟ کشور به کشور است؟ کشور به شرکت است؟ فرد با دولت است؟ فرد با یک شرکت است؟ کدام است؟ و انواع و اقسام این مباحث دارد میآید. وقتی موضوعات را که بدهند آن وقت مثل مسائل بانک میماند، وقتی که بانکها در جوامع اسلامی ایجاد شدند، سؤالات خاص و موضوعات خاصی نیز در این مسیر ایجاد شد و موضوعاتی چون تسهیلات و سرقفلی و چک و... به عنوان موضوعات خرد و کلان عرصههای اقتصادی دنبال شد؛ همینطور هنگامی که مسأله تأمین اجتماعی و بیمه آمد که با عنوان «فقه التأمین» از آن تعبیر میشود و دارد مورد استفاده قرار میگیرد و شاخههای مختلف فقهی از پسِ همین تحولات ایجاد شدند؛ اگر کسی بگوید آیا فقه شیعه با این پویایی جوابگوی کل مسائل است یا نه؟ ادعا میکنیم که بلی، ولی این کار را هر کسی نمیتواند انجام دهد، مگر اینکه آن شخص فقیهی باشد که در آن حیطه خاص قدرت فقاهت نیز دارد؛ البته این موضوع در دانشگاه نیز به همین شکل دنبال میشود و هر استاد در شاخه خاص خود توانمندی دارد. لذا ما با تخصصی شدن موافقیم ولیکن بشرطی که شخصی که میخواهد اظهار نظر بنماید از ملکه اجتهاد بهره داشته باشد.
*سن اجتهاد
برای نائل آمدن به درجه اجتهاد نمیشود زمان خاصی را معلوم کرد؛ چون شرایط و قدرت و توانایی افراد با هم متفاوت است؛ یک فردی که دارای قوت و قدرت است به راحتی میتواند مباحث را بررسی و تحلیل کند، ولی کسی که دارای ضعف باشد، در حل این مسائل دچار مشکل میشود.
چندی قبل در محضر یکی از بزرگان بودم ایشان میفرمود به دلیل مشکلاتی که داشتم، نتوانستم در یک مدت خاصی در درس شرکت کنم و به همین خاطر چند ماه دیرتر درس را آغاز کردم، ولی به دلیل ممارست و قدرت ذهنی توانستم، به سرعت به حد دیگر شاگردان برسم و حتی مطالب را از آنها بهتر بفهمم و وقتی استاد مطلبی را ازم پرسید خیلی خوب توضیح دادم. فلذا قدرت اشخاص در رسیدن به ملکه استنباط تأثیر بسزایی دارد.
در گذشته بیان میشد که طلاب در بیست سال مجتهد میشوند، ولی این مسأله کلّیّت ندارد بلکه بیشتر به توانایی طلاب مربوط میشود؛ برخی از طلاب چه قدیم وچه جدید، دارای توان ذهنی و پشتکار فوق العادهای هستند؛ بسیاری از طلاب از سنین کودکی در دامان پدر، اصول اولیه و فروعات را به خوبی یاد گرفته و سپس وارد حوزه شدند که این افراد مسیر راحتتری را طی میکنند، ولی این مراتب نیازمند هوش و تواناییهای دیگری نیز میباشد.
یکی از مسائلی که در گذشته نسبت به امروز خود نمایی میکرد، آن بود که شرایط زندگی و تحصیل در گذشته با زمان فعلی تفاوت فراوانی پیدا کرده و به راحتی میتوان گفت؛ در گذشته هواس طلاب بیشتر به درس و بحث بود، زیرا طلاب زمینههای درگیری ذهنی کمتری داشتند.
*نقش سبک تدریس در رشد علمی طلاب
از دیگر مسائلی که در خصوص رشد علمی طلاب مؤثر است، میتوان به سبک تدریس اشاره کرد؛ برخی سبکهاست که طلاب را زودتر به نتیجه بحث میرساند، ولی این نکته را باید همیشه در ذهن داشت که اگر استاد روش مند باشد و روش فقاهت را یاد بدهد، قطعاً طلاب و شاگردان او زودتر فقیه میشوند، ولی اگر بحثها روش مند نبود قطعاً طلاب مسیر سختتری برای رسیدن به حل مسائل خواهند داشت.
*سبک علمی آیت الله العظمی وحید خراسانی
آیت الله العظمی آقای حاج شیخ حسین وحید خراسانی دارای ویژگیهای علمی، اخلاقی و درسی والا و فوق العادهای هستند؛ ایشان فقیهی خلّاق هستند و در ساخت کلمات و قدرت ذهن فوق العاده هستند؛ ایشان همیشه در تدریس خود به نکات ریز توجه خاص دارند و در گفتار و درس، جمیع شاگردان خود را مد نظر دارند؛ به همین دلیل سعی میکنند که روش مند بحث کنند و روش مند برخورد کنند.
*خروجیهای حوزه ودانشگاه
روزی از مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی که استاد حوزه و دانشگاه بود، سؤالی پرسیدم. گفتم: چگونه است خروجیها و شخصیتهای حوزه به رغم اینکه تعداد آنها نسبت به دانشگاهیان کمتر است و مشکلات بیشتری نیز دارند، بیشتر از دانشگاهیان است؟ گفت: بنده به عنوان مدرس حوزه و دانشگاه میگویم در حوزه درس را برای درس میخوانند و در دانشگاه درس را برای دریافت مدرک؛ به این دلیل که در دانشگاه مدرک گرایی محور است، هدف نیز همان مدرک است و علم نیست؛ اما در حوزه هدف علم است و علم نیز متراژ بردار نیست و هرچه در علم پیشرفت کنیم، باز هم جای پیشرفت محفوظ است.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که امروز ذهن و روح و روان طلاب با مشکلات بسیاری درگیر است که در گذشته کمتر شاهد آن بودند و این مسائل از جمله معیشت و مشکلات زندگی، بر روی درس و تحصیل آنها تأثیر میگذارد.امروزه اگر یک طلبه جوان بخواهد سفره دلش را باز کرده و مشکلات و ضعفهایش را بگوید، خود یک کتاب بزرگ خواهد شد.