روایت حجت الاسلام گلپایگانی از نقش آیت الله گلپایگانی پس از فوت آیت الله بروجردی
مرحوم فشارکی نقل میکرد که روزی برای درس گفتن به یکی از حجرهها رفتیم و عقربی را دیدیم که درس را به هم ریخت و سپس ناپدید شد؛ پس از مراجعت به منزل و زمان آویزکردن لباس عقرب از لباس به پایین افتاد؛ متوجه شدیم که عقرب در لباس ما خانه گزیده بود.
https://fa.shafaqna.com/news/717558/
زمان انتشار : ۱۵ اسفند ,۱۳۹۷ | ساعت : ۲۰:۱۲ | کد خبر : 717558 | پرینت
روایت حجت الاسلام گلپایگانی از نقش آیت الله گلپایگانی پس از فوت آیت الله بروجردی
شفقنا- اجتهاد نوشت: حجتالاسلام والمسلمین محمدباقر گلپایگانی از اساتید برجسته حوزه و فرزند این مرجع بزرگوار، در گفتگویی به زوایای خاص تاریخی، علمی، فرهنگی و سبک زندگی خاص آیتالله گلپایگانی پرداخته است.
ابتدا به بحث مرجعیت و شرایط دوران پذیرش مرجعیت از سوی آیتالله گلپایگانی بفرمائید؟
گلپایگانی: در ابتدای بحث باید به یک نکته مهم اشاره کنم؛ نکته اصلی اینجاست که ایشان هیچ تلاشی برای مرجعیت خویش نکردند و همیشه نیز بر این نکته تاکید داشتند که من هیچ تلاشی برای مرجعیت نکردم و گامی در این مسیر نگذاشتم.
ماجرا از این قرار بود که پس از چهلم آیتالله بروجردی مجلسی در بیت ایشان تشکیل شد که مدرّسان عالی و ممتاز در آن شرکت داشتند که شامل رهبر کبیر انقلاب، مرحوم آقایان شریعتمدار، آیتالله سید مرتضی لنگرودی، آیتالله بهبهانی از تهران، آیتالله سید احمد شبیری زنجانی، پدر آیتالله فاضل، آیتالله داماد، آیتالله شیخ مرتضی حائری و… بودند.
در این مجلس که به منظور اداره حوزه برگزار شده بود از این مطلب سخن به میان آمد که اگر شهریه ادامه نداشته باشد حوزه متلاشی میشود. از همین روی چند پیشنهاد در آن مجلس ارایه شد، یکی اینکه پیشنهاد شد، دفتر آیتالله بروجردی طبق معمول برقرار باشد و وجوهات را به دفتر ایشان بدهند؛ این پیشنهاد را حاج احمد خادمی پیشکار مرحوم آیتالله بروجردی ارایه کرد که مورد تایید قرار نگرفت.
یکی از بزرگان دیگر نیز پیشنهاد کرد که آیتالله سید احمد خوانساری را از تهران به قم بیاورند و ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنند؛ چون ایشان مسن تر از دیگران بودند که البته این امر نیز تایید نشد.
البته شهریهای که در آن زمان به طلاب خارج معیل میدادند، نفری ۶۰۰ ریال بود؛ در همین بین مرحوم آیتالله شریعتمدار بیان کرند که من نصف این شهریه را که ۳۰ تومان باشد را قبول کرده و میپردازم؛ ماند مابقی شهریه؛ کل شهریه حوزه در آن زمان ۱۴۰ هزار تومان میشد که قرار شد ۷۰ تومان را ایشان پرداخت کنند.
آیتالله گلپایگانی در خصوص این مجلس میفرمودند که یک طرف من آقای خمینی و یک سمت من آقای حائری بودند که به اصرار کردند که بقیه قبول کنید؛ درحالی که بنده هم امکانات این امر را نداشم اما آقای خمینی گفتند که یک افرادی را که در تهران داریم به شما ارجاع میدهیم؛ حضرت آقا فرمودند که در آن زمان شهریه را در حالی قبول کردم که دوتا دو تومانی در جیبم بود و به همین دلیل مجبور شدند که کلیه شهریه را قرض کنم.
عنایت امام زمان برای شهریه تامین شهریه طلاب
مرجعیت حضرت آقا از اینجا شروع شد؛ خود ایشان هیچ اقدامی در این زمینه نکردند؛ حضرت آقا در وصیت نامه خویش هم فرمودند که خدا را شاهد میگیرم که هیچ قدمی برای مرجعیت برنداشتم و هرچه بوده از عنایت حضرت ولی عصر(عج) بوده است؛ منزل ایشان در تکیه یزدیهای بازار بود و در آن زمانی در مسجد حسین آباد که نماز میخواندند و سپس به منزل میآمدند؛ یک روز پس از نماز حس کردند که یک شخص در کنار ایشان حضور دارد و با ایشان حرکت میکند؛ زمانی که ایشان به منزل رسیدند، حضرت آقا به ایشان فرمودند که شما امری با بنده دارید؟ ایشان هم در یک دستمال یزدی بستهای پول به ایشان دادند و گفتند این پول برای شما است؛ حضرت آقا هم به ایشان گفتند که صبر کنید تا قبضش را به شما بدهم و سپس خود را معرفی کنید؛ ایشان هم گفتند که اسم من غیب علی است و قبض هم لازم نیست. این پول هم برای شما است و از آن به راحتی استفاده کنید؛ وقتی ایشان به منزل رفتند پولها را شمردند و دیدند که دقیقا به اندازه قرضهایی است که برای شهریه انجام شده بود؛ ایشان نقل میکردند که پس از آن پول دیگر هیچگاه در تامین شهریه طلاب معطل نماندم.
ایشان در سال ۱۳۴۰ به مرجعیت رسیدند؛ مرجعیت ایشان ناشی از قوت علمی و عمق اجتهادی و تسلط ایشان روی منابع دینی و فقه جعفری و همچنین تقوای خالص ایشان بود؛ زمانی که مراجع ثلاث در حوزه حضور داشتند مرحوم آخوند ملاعلی از علمای بزرگ همدان و از شاگران حاج شیخ و از هم دورههای خوب آقا روزی فردی به خدمتشان رسیده بود و به ایشان عرض کرد که شما از چه کسی تقلید میکنید و آن شخص هم گفته بود که از یکی از مراجع ثلاث؛ ایشان به آن مرد فرمودند که اگر از آقای گلپایگانی هم تقلید میکردید هم مفید بود زیرا اگر ایشان بیشتر از بقیه نباشد کمتر هم نیست.
در اینجای بحث، برای اینکه نکته اخلاقی و عملی نیز از سلوک مراجع و علمای بزرگ نیز بیان شود به خاطرهای از آخوند میپردازم؛ روزی شخصی خدمت مرحوم آخوند رسیده بود و مرحوم آخوند استشمام عطر خاصی را از ایشان نموده بود؛ فرمودند که این عطر را از کجا تهیه کردی؛ آن مرد هم گفت که یکی از عادات حسنه من صلواتهای دائمی بر پیامبر و اهل بیت(ع) ایشان است؛ در همه مسیرها و مجالس پس از مباحث ضروری به جای سخنان لغو و لهو و… صلوات میفرستم؛ یک شب پیامبر را عالم خواب دیدم؛ حضرت روی منبری نشسته بودند و گفتند که هر کسی بیشتر از همه بر من صلوات میفرستد جلو بیایدولی من خود را قابل ندانستم؛ مرتبه سوم که به من اشاره کردند و جلو رفتم پیامبر لبهای من را بوسیدند و از این به بعد من بوی این عطر را گرفتم.
حضرت آقا در حوزه علمی نیز تبحر بسیار بالایی داشتند؛ همچنین از اسایتد بزرگی نیز بهره گرفتند؛ در این خصوص بفرمایید.
گلپایگانی: بله، ایشان از جنبههای فقهی و علمی قوت و تبحر بسیار بالایی داشتند و دقت نظر خیلی زیادی در فقه داشتند و در مباحث اصولی هم یک حاشیهای بر دُرَر مرحوم آیتالله حائری دارند؛ ایشان حدود سال ۱۳۱۸ که مشرف شدند برای نجف اشرف، چند ماهی برای زیارت در آنجا مستقر شدند و در درسهای بزرگان هم شرکت میکردند از جمله درسهایی که رفته بودند، درس مرحوم آقاضیای عراقی بود که شبها به درس ایشان میرفتند؛ ایشان هم در آن زمان مباحث الفاظ از اصول را بیان میکرد و در همان جلسات مرحوم آقا به ایشان اشکال کردند.
مبنای آقا ضیا نیز استاد محوری بود و سعی میکردند به شکل جامع تدریس کنند و به همین دلیل شاگردان کمتر از استاد حق سوال را داشتند و ایشان هم از پیگیری اشکال کردنهای شاگردان در درس عصبانی میشدند؛ مرحوم آقا هم به این مطلب توجه داشتند؛ به همین دلیل وقتی در درس به ایشان اشکال کردند دیگر این اشکال را پیگیری نکردند تا در زمان بهتری موضع خود را در قبال پاسخ استاد بدهند.
فردا شب مرحوم آقا ضیا قبل از شروع بحث پرسید که سیدی که در شب قبل اشکال کرده بودند کجا است؟ در حالی که آقا فرمودند من عقب تر نشسته بودم و بعد که مرا دید سوال کرد که از کجا آمده اید و بعد خود را معرفی کرد که از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری هستند؛ آقا ضیا هم با توجه به اینکه حوزه قم هنوز نسبت به نجف استیلای علمی نیافته بود و باور اینکه در حوزه قم نیز چنین سطح عالی حاکم باشد برای علمای نجف کمی سخت بود گفت که «عجب! حاج شیخ در قم چنین شاگردانی تربیت کرده است؟» ایشان جواب اشکال شب گذشته را بیان کردند و دوباره ایشان اشکال کرد و بازهم پاسخ داد ولی مرحوم آقا از دنبال کردن اشکال خودداری نمودند.
این اشکال و پاسخ تا چند شب ادامه داشت؛ به نحوی که حیرت همگان را برانگیخت که فاضلی از حوزه علمیه قم آمده است و این چنین بحث پیچیدهای را با مرحوم آقا ضیا مطرح نموده و با اشکالات خود ایشان را مشغول کرده است.
مرحوم والد بیان کردند که این بحث ادامه داشت تا اینکه آقاضیا، از منبر پایین و به طرف من آمد، من فکر کردم که میخواهد بگوید از ما چه میخواهند، ولی ایشان به من گفتند که من از شما خوشم آمد سید با فضل و فضیلتی هستی؛ من تا حالا با کسی این گونه مدارا نکرده بودم و خیلی رعایت شما را کردم؛ من هم به ایشان گفتم که این از رعایت شما بود یا درایت من؟ پس از آن هم مرحوم آقا ضیا به من گفتند که من میخواهم شما را به پلومرغ (به پاس تبحر علمی) مهمان کنم؛ بنده هم امر و احسان استاد را قبول کردم و قرار شد در حجره مرحوم آقای مشکات از من بازدید نمایند. سپس آمدند برای دیدار ما و تجلیل فراوان کردند.
همچنین حضرت والد از معاشرتشان با مرجع بزرگ جهان تشیع مرحوم آیتالله آسیدابوالحسن اصفهانی هم میگفتند؛ ایشان میفرمودند که پس از تشرف به حرم امام علی(ع) در نجف، من بالای سر حرم مینشستم و مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی هم به آنجا مشرف میشدند؛ در آنجا با ایشان در فروع فقهی صحبت میکردم؛ وقتی در منزل سید جمال گلپایگانی بودیم پیشکار مرحوم سید عنوان کرد که ایشان میخواهند فردا ساعت ۱۰ از آقای سید محمد رضا گلپایگانی بازدید نمایند؛ ما هم منتظر ایشان ماندیم؛ ساعت از ۱۰ گذشته ولی ایشان حضور نیافتند؛ مرحوم آقای سید جمال گفتند که ممکن است خادم اشتباه متوجه شده باشد و به بهتر است که ما خدمت ایشان برسیم؛ از این روی بود که به سوی منزل سید حرکت کردیم؛ به نزدیکی منزل که رسیدیم مشاهده کردیم که درشکه آماده است و پیشکار هم جلو آمد و گفت سید الان قصد منزل شما را دارند پس چرا خودتان تشریف آوردید؟ ما هم به منزل برگشتیم و ایشان به همراه مرحوم آیتالله بجنوردی به بازدید ما آمدند.
پس از حضور و میزبانی آقا، یک فرع فقهی بین ما و حضرت سید آغاز شد که بیش از ۳ ربع به طول کشید. مرحوم سید گفتند که شما وسیله النجاه ما را دیدید؟ هر نظری داشتید برای من ارسال کنید؛ سپس مرحوم میرزا مهدی(پدربزرگ ما) نقل میکردند که مرحوم سید ابولحسن زمانی به ایشان گفته بودند که صهر (داماد) شما در فقه نابغه است.
مرحوم آیتالله گلپایگانی یک نقش مهم تاریخی را پس از فقدان مرحوم آیتالله بروجردی بر عهده گرفتند که همان پرکردن خلا حضور آن مرحوم و استمرار مرکزیت حوزه علمیه قم پس و تثبیت تاریخی این مرجعیت بود؛ در این زمینه بفرمایید.
گلپایگانی: بله، دقیقا همین گونه است؛ حاشیه عروه ایشان در سال ۱۳۶۶ قمری مصادف با ۱۳۲۶ دو سال بعد از حضور حضرت آیتالله بروجردی در قم به چاپ رسید. وقتی این حاشیه به نجف رسیده بود با توجه به اینکه وزن حوزه علمیه نجف را بالاتر میدانستند مورد استقبال همگان قرار گرفته بود و نسبت به این حاشیه شگفت زده شده بودند؛ در آن زمان هنوز حوزه علمیه قم به این درجه از قدرت و قوت نرسیده بود و نجف،مرکز فقهی شیعه بود، به همین دلیل برخی افراد برای اینکه کسی را از نظر علمی پایین بیاورند میگفتند که فلانی قم درس خوانده است؛ ولی این مساله تا زمانی که آیتالله بروجردی و شاگردان برومند مکتب قم با روشهای اجتهادی و همه جانبه و عمیق توانستند این مرکزیت را به قم بیاورند و مرحوم آقا پس از رحلت مرحوم آیتالله بروجردی نقشی مهم در این زمینه ایفا کردند.
مرحوم آقا قوت علمی بسیار بالایی داشتند، تا حدی که علمای نجف نیز به ایشان توجه داشتند و این مساله در استمرار مرکزیت علمی قم نقشی مهم داشتند؛ پیش از دوران مرجعیت نیز مرحوم آیتالله حاج سید محمودها شمی شاهرودی بیان کردند که من دریافتم که ایشان فقیه قوی هستند که به راحتی فتوا نمیدهند و همیشه دست به دست میکنند و با عنایت خاص به مسایل علمی توجه دارند و احتیاطاتشان را به حضرت آقا ارجاع دادند.
از دیگر کسانی که احتیاطات شان را به ایشان رجوع دادند مرحوم آیتالله بروجردی بود؛ مرحوم حاج شیخ علی منتظری از آشتیان نامهای را به آیتالله بروجردی نوشته بودند و خواسته بودند که احتیاطات شما را به چه کسی مراجعه کنیم، ایشان هم مرقوم داشتند که به فقیه گلپایگانی مراجعه کنید؛ پس رحلت آیتالله بروجردی که ایشان قصد پخش نامه را داشت حضرت آقا نامه را گرفتند و در میز خودشان گذاشتند و گفتند که بقیه آقایان هم حق دارند و قبول نکردند که انتشار یابد؛ یکی دیگر هم مرحوم آیتالله خویی و آیتالله خوانساری و امام راحل بودند که احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده بودند.
این مقاومت در مقابل تفوق قم تا حد زیادی طبیعی بود؛ در این میان هیچ عنصری جز قوت علمی و حضور عالمان بزرگ در یک مرکز علمی نمیتواند مرکزیت را منتقل یا مستقر کند؛ بسیاری نمیخواستند که قم محوریت فقاهت و مرجعیت باشد ولی با توجه به بعد علمی که در آن زمان بود و حضرت آقا هم در راس آنها بود این تفوق در قم باقی ماند؛ در سفری که رهبر کبیر انقلاب در دهه ۳۰ به نجف مشرف شده بودند مرحوم حاج موسی صدر از ایشان سوال کرده بودند که علمای نجف را چگونه دیدید که ایشان فرمودند که مثل آیتالله گلپایگانی خودمان، ندارند.
ارتباط ایشان با مردم و طلاب هنوز هم زبانزد عام و خاص است؛ ایشان با این گستره وسیع وظایف علمی و مرجعیت چگونه به این امور رسیدگی میکردند؟
گلپایگانی: مرحوم حاج سید مصطفی خوانساری نقل میکردند که بنده از دهه ۱۳۰۰ در قم با ایشان در ارتباط بودم و گواهی میدهم که ایشان در زمان رسیدن به رتبههای بالا هیچ فرقی با دوران طلبگی خود در زندگی و سلوک رفتاری و ارتباط با مردم و شاگردان نداشتند؛ نکته مهم این بود که ایشان طعم فقر را کشیده بودند و نسبت به فقرا و مردم عالی و طلاب عنایت خاصی داشتند.
برنامه روزانه ایشان به شکلی بود که یک ساعت به اذان صبح بیدار میشدند و پیاده به حرم مشرف میشدند؛ عدهای پس از نماز صبح از طلابی که به حسب مشکلات علمی و گاهی اوقات معیشتی و درخواستهایی داشتند که ایشان هم به این افراد عنایاتی داشتند؛ سپس از حرم بر میگشتند و به قرائت قرآن میپرداختند؛ زمانی که حال ایشان خوب بود روزی ۲ تا ۳ جزء قرآن را در دو نوبت صبح و شب قرائت میکردند؛ سپس به مطالعه پیش از تدریس میپرداختند و ساعت ۹ هم به درس میرفتند؛ در زمستان نیز به دلیل کوتاهی روز کمتر به استراحت میپرداختند.
پس از درس که به منزل میآمدند اگر چایی یا خوراکی دیگری بود میل میفرمودند و در همین بیرونی منزل مینشستند و افراد خدمت ایشان میرسیدند و اگر درخواست میدادند و در همان مجلس به کار همه آنها رسیدگی میکردند و مشکل آنها را رفع میکردند.
این روند تا نیم ساعت به ظهر ادامه داشت؛ ایشان نیز با پای پیاده به مسجد حسین آباد میرفتند و مردم نیز در مسیر خواستههای خود را مطرح میکردند و ایشان نیز به کار آنها رسیدگی میکردند؛ البته تاکید داشتند که در کنار دیوار بایستند تا تجمعی انجام نشود و خللی در مسیر مردم ایجاد نشود؛ پس از آن نیز به منزل بر میگشتند. پس از غذا به استراحت میپرداختند و بعد از ظهر نامههای رسیده را مشاهده میکردند.
کاتب در خدمت ایشان نامهها را باز میکردند. البته مقید بودند که هیچ نامهای قبل از خودشان باز نشود؛ اگر استفتا بود به هیئت استفتا میدادند و اگر وجهی بود دستور صدور رسید صادر میکردند؛ نیم ساعت به غروب ملاقاتهای عصری انجام میشد و افراد و علما میآمدند و برای نیم ساعت به غروب تجدید وضو میکردند و پیاده به سمت مسجد حسین آباد میرفتند و نماز مغرب و عشا را به جای میآوردند؛ پس از آن برخی ملاقاتهای خصوصی و استفتائات پاک نویس شده انجام میشد؛ غرض آنکه وقت ایشان بسیار متفرق و پر بود و خود ایشان همه این امور را انجام میداد و امروز که خود ما به سنین میان سالی رسیده ایم تازه متوجه میشویم که ایشان در آن سن و سال با چه انرژی عجیب و خدادای به این همه کار رسیدگی میکردند.
ایشان از جمله مراجع معاصری است که خدمات ماندگار بسیاری برای مردم و شهر و کشور به یادگار گذاشتند؛ میتوانید در این بحث به بخشی از این خدمات بپردازید؟
گلپایگانی: ایشان پس از ماجرای فیضیه ۱۳۴۲ که در مجلس حضرت صادق(ع) رخ داد و طلاب مورد حمله دژخیمان شاه قرار گرفتند شرایط به شکلی بود که آنها را به بیمارستانها و مراکز درمانی راه نمیدادند و یا اگر این گونه میشد سریعا آنها را به ساواک تحویل میدادند؛ ایشان در آن زمان که موضع قاطعی اتخاذ کردند سپس اراده به ساخت بیمارستان اختصاصی روحانیون نمودند که طلاب از این شرایط خارج شوند و مردم معمولی هم از آن استفاده کنند و از شر دژخیمان شاه درامان بمانند.
شرایط به شکلی بود که ساواک به طلاب آسیب دیده گفته بود که هیچ کجا حق ندارید بروید. حتی این افراد در آن زمان که سرمای زمستان هنوز رخت نبسته بود در بیمارستان نکویی در حیات نگاه داشته شده بودند و دربخش هم راه شان نمیدادند حتی برای خود آقا هم دکتر میخواستیم، وجود نداشت و در آن زمان دکتر روحانی تنها کسی بود که محضر آقا رسید. به همین دلیل بود که حضرت آقا بیمارستانی تاسیس کردند که روحانیت در آن زمان احتیاجی به این مسایل نداشته باشد و این بیمارستان نیز امروز از مراکز مهم درمانی استان است در زمان انقلاب پناهی برای مجروحین بود زیرا آنها را به به ساواک تحویل نمیدادند و به دستور حضرت آقا از ورود ساواکیها به بیمارستان ممانعت میکردند و افرادی که به این بیمارستان میآمدند نیز مطمئن بودند که پس از درمان دست ساواک به آنها نمیرسد.
اگر به حیات ایشان نگاه کنیم میبینیم که در هر سالی از حیات ایشان یک اقدام اجتماعی انجام شده است؛ پیام مقام معظم رهبری در رحلت ایشان نیز موید این مطلب است که ایشان بنیانگذار اولینها در حوزه ما بودند؛ مثل تاسیس اولین دارالقرآن در قم یا بسیاری از مراکز پربرکت دیگر.
مرجعی که کامپیوتر را به حوزه آورد
جالب است بدانید که اولین مرکز کامپیوتری را ایشان ایجاد کردند و این معجم در سال ۶۶ در مدرسه آقا تاسیس شد؛ این قضیه نیز از اینجا ناشی شد که زمانی که مرحوم آقا برای معالجه به لندن تشریف بودند در آن جا کامپیوتر را نشان ایشان دادند که آن زمان هنوز به مراکز ایران راه نیافته بود؛ ایشان فرمودند که از این دستگاه چه کار آخوندی بر میآید؟ سپس دستور دادند که مرکزی در مدرسه ایشان با نام معجم فقهی تاسیس شود که کتب سنگی را به متن دیجیتال مبدل کند؛ آیتالله کورانی در آن زمان این وظیفه را به عهده گرفت و کتب سنگی را با هفتاد محقق به نثر دیجیتالی و نوشتاری مبدل کردند.
سپس مراکز دیگر نیز این کتب را از این مرکز گرفتند؛ در آن زمان حدود ۳ هزار مصادر کتابهای شیعه به علاوه کتب عامه و مذاهب زیدی و اسماعیلی بود که این کتب به مجموعه اضافه شد و در اختیار دانش پژوهان قرار گرفت. البته این مرکز پس از رحلت ایشان به دلایلی تعطیل شد و کار به شکل دیگری دنبال شد.
مرجعی که قرآن را در متن حوزه رونق دو چندان داد
مرجعی که قرآن را با قوت بیشتر به متن حوزه آورد، ایشان بودند؛ در آن زمان عامه به شیعه اشکالاتی مطرح میکردند؛ اول اینکه میگفتند که دانشجویان تان نیز بلد نیستند قرآن بخوانند چه برسد به دانش آموزان؛ حضرت آقا دستور دادند که دارالقرآنی تاسیس شود که در یک مدت کوتاه قرآن را به دانش آموزان آموزش دهد؛ همین مساله باعث شد که در این طرح، دانش آموزان را ظرف ۳۰ ساعت قرآن آموزش میدادند؛ با توجه به اینکه آموزش و پرورش شاه اجازه نمیدادند قرآن خوانی در مدارس رایج شود ایشان از فرصت تابستان استفاده کردند و مساجد را فعال کردند؛ در آن زمان ۱۹ هزار محصل ابتدایی و متوسطه دانش اموزان در سال ۱۳۵۰ قرآن را در مساجد ودر طرح مرحوم آقا فراگرفتند که البته ناگفته نماند مجری همه اینها مرحوم اخوی حاج مهدی بودند که سهم بسزایی در این امور داشتند.
سپس اشکال دیگری مطرح کردند که شما حافظ قرآن ندارید؛ آقا هم دستور دادند که طلابی که حافظ قرآن هستند امتحان بدهند و اگر شهریه ندارند که شهریه میدهیم و اگر شهریه دارند دو برابر میدهیم؛ این مساله مشوق خوبی برای طلاب جوان بود. همچنین ایشان امر حفظ را سراسری کرد و در اواخر به کلیه حفاظ قرآن چه شیعه و عامه شهریه میدادند.
سپس مطرح کردند که شما مهدیه و حسینیه دارید ولی برای قرآن مرکز خاصی ندارید؛ از همین روی ایشان این بهانه را هم از آنها گرفت و برای رونق بخشیدن به فعالیتهای قرآنی در بین مردم و حوزه، اولین دارالقرآن توسط ایشان تاسیس شد.
همچنین اشکال میکردند میگفتند که قرآن شما ۴۰ جزء است؛ زمانی که از دمشق به مصر میرفتم قرآنی که مرحوم آقا اخوی چاپ کرده بودند در دست من داشتم و قرائت میکردم با توجه به معمم بودن من شخصی که کنارمن نشسته بود گفت که شما جعفری هستید؟ بعد قرآن را گرفت و گفت که این قرآن از آن خود جعفریها است؟ این قرآن با امضای حوزه علمیه قم و آقای اخوی بود؛ آن شخص گفت که این قرآن که با قرآن ما فرقی ندارد زیرا ما شنیده بودیم که قرآن شما ۴۰ جزء است؛ مرحوم آقا همان قرآن را به تیراژ بالایی چاپ کردند و توسط مرجوم حاج آقا مهدی(فرزند مرحوم آیتالله گلپایگانی که در جوانی در یک تصادف ساختگی رحلت کرد) که برای حج به عربستان میرفتند به علما و سران کشورهای عربی و کنفرانس اسلامی از این قرآنها هدیه میدادند؛ این قرآن، زیپی بود و در آن زمان چنین قرآنهایی جذابیت خاصی داشت زیرا در گذشته چنین چاپ و جلدی مرسوم نبود. تا آنها بدانند تهمتی که به شیعه میزنند که قرآنشان با بقیه مسلمانان فرق دارد، دروغ است.
ایشان اولین مدرسه تحت برنامه و بزرگی را در حوزه ساختند؛ در خصوص مدرسه آیتالله گلپایگانی هم بفرمایید.
گلپایگانی: طلاب در آن زمان در فضای بسیار سختی تحصیل میکردند و اصلا شرایط امروزی را هم نداشتند؛ آنها مجبور بودند در فضای کناری حرم درس بخوانند که پر از سنگ قبرهای برجسته و سوراخ بود؛ در آن زمان طلاب از حجرههای مقبرههای حرم شکایت داشتند و گاهی اوقات حیوانات موذی طلاب را اذیت میکردند؛ مرحوم فشارکی نقل میکرد که روزی برای درس گفتن به یکی از حجرهها رفتیم و عقربی را دیدیم که درس را به هم ریخت و سپس ناپدید شد؛ پس از مراجعت به منزل و زمان آویزکردن لباس عقرب از لباس به پایین افتاد؛ متوجه شدیم که عقرب در لباس ما خانه گزیده بود.
حجرهها در آن زمان نمور بود و مشکلات بسیاری داشت و مبتلا به درخواست اقوام اموات که در آنجا دفن شده مواجه بودند و اساتید و طلاب هم از این روی از مرحوم آقا درخواست کردند که برای حل این مشکل عنایتی داشته باشند و به همین دلیل ایشان نیز مدرسه را که امروز با نام ایشان نیز فعالیت دارد را تاسیس کردند و جمع بزرگی از طلاب را از این مشکل بزرگ رهایی بخشیدند؛ در این مدرسه حدود ۴۰ کلاسی، نزدیک به ۴۰۰ درس در روز تشکیل میشود. کلاسهای این مدرسه از ساعت ۷ صبح تا بعد از ظهر تشکیل میشود؛ روزانه حدود ۱۲ هزار طلبه در این مدرسه رفت و آمد دارند.
اولین تحولی که در حوزه ایجاد فرمودند مدرسه علمیه به سبک جدید بود؛ در زمان مرحوم آقای بروجردی شرایط به گونهای بود که هرکس به حوزه قم میآمد اگر کسی پدر و برادری داشت آنها وی را سرپرستی میکردند و اگر نداشت آزاد بود که هرجایی که میخواهد را برای زندگی انتخاب کند؛ این مدرسه با خوابگاهی که حضرت اقا در آن ساخته بودند مامن خوبی برای طلاب بود و دروس اصلی و فرعی و محل مباحث و خوابگاه در آن تعبیه شده بود؛ که البته بعدها محل خوابگاه از محل تحصیل جدا شد؛ ولی این مدرسه پایه مدارس تحت برنامههای بعد را بنا نهاد که طلاب در ظرف حدود ۵ تا ۶ سال سطح را به نحو احسن به پایان میرساندند؛ به اضافه دروس جنبی که فرامی گرفتند که هم اکنون کلیه مدارس علمیه کشور تحت همین برنامه ایفا نقش میکنند.
زندگی معمولی ایشان در یک روز چگونه بود و چه مقدار غذا میخوردند که این چنین عمر پربرکتی داشتند؟
گلپایگانی: ببینید همیشه این گونه نیست که فقط حد و اندازه و شکل و نوع غذا در طول عمر یک فرد موثر باشد؛ آنچه در مکتب اهل بیت(ع) متوجه شدیم آن است که برنامه سحر خیزی ایشان بسیار مهم بود. سوای همه این عوامل ظاهری بیدار شدن در وقت سحر و درک نسیم روحانی بین الطلوعین در عمر و برکت عمر تاثیر به سزایی دارد.
از دیگر سوی نقش عناصر معنوی و ذهنی و روحی در طولانی شدن مدت عمر نقش تعیین کننده دارد؛ مثلا اینکه ایشان کاملا راضی به رضای خدا بودند و در هیچ زمانی کفران نعمت و بی تابی نمیکردند و با عشق و اعتمادی که به خدا داشتند ذهن همیشه آرام و آسودهای داشتند؛ مهم است که کسی غصه خور برای دنیا نباشد و این غصه خوردن و عدم رضایت به رضای خدا باشد جان فرد را میگیرد.
زمانی ایشان تب شدیدی داشتند و دائما در حال ذکر الحمدالله بودند؛ شخصی که عیادت کرد، عرض کرد که حضرت آقا مگر تب به این شدیدی هم شکر دارد؟ ایشان فرمودند این تب از دو حالت لطف الهی به من خارج نیست؛ یا ترفیع است یا تنبیه، مقامی درآن دنیا مقرر شده تا این ابتلاء نکشیدم نائل نمیشوم و یا ترک اولی را مرتکب شده ایم که تخفیف در مجازات اخروی است که در هر دو جای شکر دارد، خداوند در هر دو حال بنده را مورد عنایت قرارداده است پس باید شکرگزار بود؛ اگر کسی این روحیه را داشته باشد دیگر چه غم و غصهای برای او میماند؟
برنامه خواب ایشان نیز معمولی بود و نمیتوان گفت که ایشان هشت ساعت یا هفت ساعت کامل و مداوم میخوابیدند؛ ایشان علاوه بر یک ساعت خواب بعدازظهر، ساعت ۱۱ تا ۱۱ و نیم شب پس از انجام امور علمی و درسی و مراجعات و دیدارها و قرائت قرآن و راز و نیاز به خواب میرفتند و در تابستانها که شبها کوتاه تر بود این مدت کمتر میشد؛ یک ساعت نیز قبل از نماز از خواب بیدار میشدند و اذکار سحری و عبادت و مطالعه و نماز مشغول میشدند.
غذای ایشان بسیار سبک بود؛ پرهیز غذایی خاصی نداشتند و غذاهای معمول را میل میفرمودند مگر این اواخر که کسالتشان حاد شده بود و نسبت به بعضی چیزها پرهیز بودند و این گونه نبود که در این حدود ۱۰۰ سال عمر پرهیز غذایی خاصی داشته باشند ولی نکته مهم این بود که ایشان سعی میکرد اگر غذایی هم میل میکنند حتما سبک باشد؛ مثلا وقتی برنج و خورشتی میل میفرمودند جمعا بیش از هفت یا هشت قاشق نبود و به حدی بود که رفع گرسنگی کند.
کمی هم از ارتباطات حوزوی و ایشان با علما و طلاب و اهتمام درسی ایشان بفرمایید.
گلپایگانی: آقایان ایشان را اصاله الحوزه میدانستند، زیرا ایشان مقید به درس حوزه بودند؛ میفرمودند هر وقت حس میکنم طلبهها درس نمیخوانند تب میکنم. ایشان اولین نفری بودند که در سال تحصیلی حوزه درس را شروع میکردند و آخرین کسی بودند که درس را تعطیل میکردند. در سال ۶۴ که زمین خوردند و پای ایشان شکست و در تهران عمل کردند مدتی نمیتوانستند درس بروند ولی با همان پای شکسته در منزل روی تخت مینشستند و همینجا درس را مطرح میکردند چون توان رفتن به مسجد را نداشتند.
در پیام درسی که به طلاب داده بودند نیز تقید خود را مطرح کردند و میفرمودند که من زمانی که طلبه بودم این گونه بود که اگر در درس یک صفحه از لمعه به علتی غایب میشدم به گونهای بود که نمازی از ما قضا شده است و تا زمانی که درست مطالعه نمیکردیم سرگردان بودیم؛ ایشان در زمانی میفرمودند که توان نشستن در درس را نداشتند ولی در فیضیه به هر حالتی در حالت خوابیده در بسترنشینی به درس گوش میدادند.
از خُلقیات شخصی ایشان کمتر صحبت شد، در این مقال از نوع ارتباطات اخلاقی ایشان با مردم و طلاب نیز بگویید.
گلپایگانی: در اینجا بهتر است با ذکر یک داستان، نوع سلوک اخلاقی ایشان را بیان کنم. روزی فردی برای چند مشکل در منزل حضور یافت و وقتی نوبت به ایشان رسید همزمان چند مشکل را مطرح کرد و چهار مطلب را از حضرت آقا طلب کرد و ایشان نیز نسبت به همه این موارد تفقد کردند تا مشکل وی حل شود ولی به قول امروزیها ول کن ماجرا نبود و دوباره تقاضاهایی مطرح کرد که حضرت آقا به وی گفتند که برای امروز کافی است و بهتر است کنار بروید زیرا مردم هم کار دارند و منتظر هستند. آن فرد هم کنار رفت و مردم نیز نوبت به نوبت به محضر آقا رسیدند و با اینکه این شخص فقط مشکل خود را میدید وقت دیگران را نیز گرفته بود حضرت آقا به شدت نسبت به این مساله و برخورد ناراحت بودند.
فردای آن روز به آقای شاکری گفتند که ایشان را به هر نحوی که شده است پیدا کرده و به دفتر دعوت کنید؛ وی به دفتر آمد و در همان جلسه که با حضور مردم و فضلا نیز همراه بود از ایشان عذرخواهی کردند و گفتند که من در جمع نسبت به شما عصبانی شدم و در همین جمع هم از شما عذر میخواهم. بزرگان ما این چنین به همه ما درس اخلاق و تقوا و مدیریت الهی میدادند.
مثلا در همین زمان پیشکارها ممکن بود که بابت حضور گسترده مردم با برخی از مراجعان برخوردهایی میکردند؛ در آن زمان برخوردی ایجاد شد و یکی از آقایان به حضرت آقا گفت که پیشکار شما به سینه من ضربه زده است؛ حضرت آقا هم فرمودند دیه با عاقله است شما هم به سینه من بکوبید تا رضایت دهید، شخص بسیار منفعل و خجالت زده شد.
ایشان میفرمودند که در زمان حاج شیخ ایشان یک نماز و روزهای به من دادند و گفتند که فردی را پیدا کن که این نماز و روزه را به جای آورد؛ ما هم کسی را که ظاهرالصلاح بود را یافتیم و این امر را به عهده ایشان گذاشتیم. روزی در کوچه آسیدحسن میرفتیم که وی در جلوی ما حرکت میکرد ولی متوجه حضور من نشد؛ دیدم که ایشان در حال سیگار کشیدن است، زمانی که در یک تقاطع متوجه من شد که سیگار وی تمام شده بود در آنجا به من گفت که حضرت آقا من نماز آن فرد را خوانده ام و امروز هم روز آخر روزه وی است که تمام خواهد شد؛ درحالی که نمیدانست من متوجه سیگار کشیدن او شده ام؛ من هم به روی او نیاوردم و تمکن مالی هم نداشتم به کس دیگر واگذار کنم با توجه به اینکه ۹ درس و مباحثه داشتم یک ماه روزه و یک سال تمام نماز آن مومن را شخصا به جای آوردم.
ظاهر حضرت آقا در تصاویر این گونه بود که ظاهرا ایشان چندان اهل مطایبه و … نبودند؛ از لطایف خلقی ایشان نیز بگویید چون مخاطبان ما کمتر این مباحث را شنیده اند.
گلپایگانی: بله ایشان در جای خود هم مطایبه میکردند و لطایف وجودی خاصی داشتند که بسیار دلنشین و خاطره انگیز بود؛ زمانی برای ایشان مشکلات مزاجی ایجاد شده بود؛ پزشکی هم از تهران برای معالجه ایشان به دفتر آمد؛ سپس به حضرت آقاعرض کرد این مرغهای جدید هرمونی است و دو مشکل ایجاد میکند؛ اول اینکه در سنین پیری تردد مزاج میآورد و دوم اینکه موهای صورت زائد را برای خانمها پدید میآورد؛ حضرت آقا نیز برای مطایبه در پاسخ به وی گفتند که شما هم از این مرغها بخورید تا موی صورت شما هم دربیاید.
ایشان به طور کلی شخصیت آرامی داشتند و اهل عصبانیت در منزل و بیرون نبودند؛ هر وقت هم موردی پیش میآمد همیشه سعی میکردند که بر خود مسلط باشند؛ یک زمانی اخوان موحد ابطحی میگفتند که هر کاری میکنیم آقا عصبانی نمیشود و به همین دلیل تصمیم گرفتند کاری کنند که بالاخره عصبانیت آقا را ببینند؛ آن روز در درس سعی کردند و بحث را به درازا کشیدند و در هنگام درس هم متوجه شدیم که بحثها به سمت بی ربطی میرود(با لبخند) آقا هم متوجه این برنامه شدند و زمانی که کار به اوج میرسید به جای عصبانی رویشان را به دیوار کردند که من دیگر تمایلی به صحبت با شما ندارم(با لبخند).
مرحوم آقای حاج مهدی حائری فرزند دوم موسس حوزه میگفنتد که زمانی درس آقا شرکت میکردیم و در آن زمان آقا مهدی کودک پرشوری بود، شیطنت میکردند و اجازه نمیدانند درس به آرامی انجام شود؛ حضرت آقا خطاب به ایشان میگفتند آقا مهدی آرام باشید و گرنه ممکن است شما را دعوا کنم! یعنی حتی دعوای خود را هم منوط به آینده میکردند که آن را عملی نکنند.
نقش مهم ایشان پس از انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست؛ ایشان دوران انتقالی مهم پس از آیتالله بروجردی و دوران بسیار مهم انقلاب و مرجعیت و حوزه پس از انقلاب را نیز به خوبی مدیریت کردند.
مهمترین شاخصه ایشان در کنار مباحث علمی و فقهی و… جنبه اخلاص ایشان بود؛ ایشان مخلصانه به انقلاب و کشور و مردم و حوزه نگاه میکرد و در وهله اول خدا را در نظر میگرفت و خدمت خود را خالصانه ارایه میکردند.
ایشان مقید بود که اموری که انجام میدهند برای خدا باشد. حتی یکی از پیشکارها راجع به درخواست امام جمعه و گرفتاری او که خانم ایشان وضع حمل دارد و … در ضمن این مسایل آقا هم پولی را میشمردند؛ سپس، پیشکار برای اینکه به قول معروف پیازداغ ماجرا را داغ تر کند گفت که ایشان از شما هم خیلی تعریف میکند که حضرت آقا از شمردن بیشتر باز ایستادند و فرمودند که اخلاص من را به هم زدی.
یک شب هم طلبهای درب منزل را زد و گفت من فردا برای منزل چک دارم و مبلغ آن چک هم زیاد بود. ما هم خدمت آقا عرض کردیم؛ آن شب از شبهای نزدیک پرداخت شهریه بود، آقا فرمودند که شهریه را کنار بگذارید و هرچه ماند به ایشان بدهید سپس فرمودند که «این طلبه با تو برای من فرقی ندارد و اگر چنین مشکلی برای تو هم پیش میآمد مگر نباید همین برخوردی را میکردم که امشب کردم، من با امام زمان(عج) عهد بستم که متولی امور این طلاب باشم.
رویکرد ایشان نسبت به انقلاب و تحولات سیاسی به چه گونه بود؟
گلپایگانی: روزی یکی از آقایان خدمت ایشان عرض کرد که دستور فرمایید که اعلامیههایی که شما نوشتید را جمع آوری کنند و به شکل کتاب در بیارود. ایشان فرمودند برای چه این کار انجام شود؟ ایشان هم گفتند برای اطلاع از کارهایی که شما کردید؛ سپس مرحوم آقا فرمودند که ما هرچه کردیم و گفتیم و نوشتیم برای خدا بود نه برای مردم.
زمانی نیز یک آقایی از پیش یکی از آقایان آمده بود و از قول او گفت مشکلاتی برایش پیش آمده بود؛ از هرکاری که برای انقلاب کردم پشیمانم، ایشان هم فرمودند من پیشمان نیستم، من هر کاری کردم برای رضای خدا بود و در هر عرصهای که ورود کردم تنها رضایت خدا برای من مهم بود و آن را وظیفه الهی میدانستم.
لذا مرحوم امام هم به این مساله آگاه بودند و فرمودند که اگر ایشان بر خلاف من حرف میزد، مطمن باشید که این بحث ایشان از جایگاه عرق دینی خاص ایشان صادر شده است و من به این مسئله مطمن هستم. در قضایای حوزه هم ایشان نوشته بود که شما کلیه امور را با آیتالله گلپایگانی هماهنگ کنید؛ یا در قضیه شبهای عید فطر هم آقای احمد بهاالدینی هم چند بار زنگ زد ما خدمت امام هستم و ایشان امر کردند که خدمت حضرت آقا تماس بگیرند که آیا ماه خدمت ایشان ثابت شده است یا خیر؟ دوباره زنگ زدند و گفتند که امام فرمودهاند حضرت آقا برای شخص من حکم کند که فردا عید است.
گاهی اوقات نیز امام پیام میدادند که من نمیتوانم در فلان موضوع صحبت کنم و شما امر بفرمایید. یا در مساله قانون اساسی با اینکه ایشان امضا کردند که به همین آقای بازرگان و دکتر یزدی و… خدمت آقا آوردند و آقا پس از ملاحظه فرمودند پس از یک هفته جواب بگیرید؛ ایشان در مقام جواب فرمودند که نسبت به دو مساله باید توجه داشته باشید؛ اول اینکه رئیس جمهور حتما مرد باشد و هم شیعه اثنی عشری باشد. در همین لحظه تا آقای بازرگان میخواست موضع بگیرد ایشان هم به آقای بازرگان گفتند که حرف من با شما نیست یعنی شما طرف بحث من نیستید و حرف من با خمینی است. پس این مساله امام فرمودند نظر آقای گلپایگانی حتما باید تامین شود و آنجا بود که آیتالله بهشتی بحث رجل سیاسی را آنجا اضافه کردند.
مشی سیاسی ایشان به چه شکلی بود؟
گلپایگانی: مبنای ایشان آن بود که در امور سیاسی مستقیم دخالت نکنند؛ حتی در قضیه امام جمعه گلپایگان نیز با اینکه امام فرموده بودند که هر کسی که آیتالله گلپایگانی بفرمایند را منصوب کنید ایشان قبول نکردند و فرموند به روال شهرهای دیگر عمل شود؛ به طور کلی امام و مقام معظم رهبری به شدت رعایت ایشان را میکردند و آقا نیز این محبت و احترام را به شکل مقابل داشتند؛ در حقیقت این احترام و محبت طرفینی بود.
در مباحثی که در خصوص اول انقلاب بود جلسات در بیت آقا برگزار میشد؛ وقتی هم که امام از تهران به قم آمدند اولین جایی که برای دیدن انتخاب کردند محضر مرحوم والد بود؛ ما میخواستیم به آقای توسلی زنگ بزنیم که فردا شب خدمت ایشان برویم ولی ایشان گفتند که خود امام فرداشب به دیدن آقا میآیند.
امام همه آقایانی که به دیدن ایشان میآمدند را بازدید میکردند و بازدید دیدار را پس میدادند ولی در خصوص حضرت آقا خود امام به دیدار ایشان آمدند.
نامههای ایشان هم در این زمینه و احترام خاص این دو مرجع بزرگ به یکدیگر موید این مساله است؛ گاهی اوقات حاج احمد زنگ میزد و میگفت که ایشان گفتند همین الان امام امر کردند که به شما زنگ بزنیم و از حال حضرت آقا جویا شویم.
در آخرین سوال بفرمایید که منزل ایشان که امروز محل دفتر آیتالله صافی گلپایگانی است از همان اول، محل حضور ایشان بود یا بعدها خریداری شد؟
گلپایگانی: ایشان در سال ۱۳۰۰ به دعوت مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، استادشان به قم آمدند. در سال ۳۶ قمری به اراک رفتند در آن زمان ۱۹ سالشان بود. ایشان از گلپایگان پیاده به اراک رفتند وقتی حاج شیخ به قم آمد نامه شخصی به ایشان نوشتند و گفتند که من میخواهم حوزه را در قم تاسیس کنم، از سال ۱۳۰۰ تا زمانی که خانه شخصی خریدند یعنی تا سال ۱۳۳۳، ایشان ۳۶ خانه اجاره کردند و آن را به دلیل عدم استطاعت در پرداخت اجاره بیشتر یا مسایل دیگر تغییر دادند.
تا سال ۱۳۳۳ ایشان پس از فروش زمینی ارثی که در گلپایگان داشتند منزلی را در تکیه یزدیها خریداری کردند و در سال ۱۳۴۰ و رحلت مرحوم آیتالله بروجردی به دلیل اینکه این منزل مکان مناسبی برای رفت و آمد مردم و همچنین تردد در بازار بود به این منزل انتقال یافتند که تا آخر عمر نیز در این منزل سکونت داشتند و فعالیتهای علمی و مراجعات خود را در این منزل پیگیری کردند؛ ایشان از سال ۴۱ به این منزل فعلی که امروز محل اتاق ایشان به شکل موزه در همان حال سابق نگهداری میشود سکونت یافتند؛ و هم اکنون هم آیتالله صافی گلپایگانی در همین مکان امورات مرجعیت را پیگیری میکنند.
انتهای پیام
https://fa.shafaqna.com/news/717558/